بگو: اى بندگان من كه بر خويشتن زياده‏ روى روا داشته‏ ايد! از رحمت خدا مأيوس نشويد. همانا خداوند، همه گناهان را مى ‏آمرزد، كه او خود آمرزنده‏ ى مهربان است. سوره زمر 53                    و پيش از آن كه شما را عذاب فرا رسد و ديگر يارى نشويد، به سوى پروردگارتان روى آوريد و تسليم او شويد. سوره زمر 54                     و از بهترين چيزى كه از جانب پروردگارتان به سوى شما نازل شده پيروى كنيد، پيش از آن كه عذاب الهى ناگهان به سراغ شما آيد، در حالى كه از آن خبر نداريد. سوره زمر 55                    تا [مبادا] كسى بگويد: افسوس بر آنچه در كار خدا كوتاهى كردم! و حقّا كه من از ريشخند كنندگان بودم. سوره زمر 56                     
 

بت های عصر حاضر

بسم ا... الرحمن الرحيم

 

خداپرستي يكي از آن دسته واژه‌هايي است كه از دوران كودكي مرتب به گوشمان خورده و معناي آن طوري به ذهنمان القاء شده است كه شايد هيچ وقت به اين فكر نيفتاده باشيم كه به دنبال مفهوم عميق‌تري از آن برويم. اما واقعيت اين است كه اگر با ديدي عميق‌تر به مفهوم و نشانه‌هاي خداپرستي نگاه كنيم و چگونگي زندگي‌هايمان را با آن بسنجيم ممكن است با كمال تعحب به نتايج تأسف‌باري دست يابيم. اما چطور چنين چيزي ممكن است؟

براي اين منظور بايد اول ببينيم خداپرست كيست و خداپرستي يعني چه؟

خوب معلوم است كه خداپرست كيست. خداپرست كسي است كه بنده‌ي خدا باشد. اما بنده يعني چه؟ بنده يعني خدمتگزار، يا به عبارتي در خدمت. به اين ترتيب اگر ما خداپرستيم بايد زندگي‌مان در خدمت خدا باشد و صرف خدمت به خدا شود، مثل كسي كه در يك اداره يا شركت يا هركجاي ديگري استخدام مي‌شود و هر روز ساعات معيني را به خدمت در آن‌جا مي‌گذراند و زمان و انرژي خودش را براي آن‌جا و آن كار صرف مي‌كند.

حالا ببينيم زندگي ما چگونه است و زمان و انرژي ما صرف چه و خدمت به كه مي‌شود؟ آيا واقعاً صرف خدمت به خدا مي‌شود؟

به طور معمول بسياري از مردم  بخشي از زمانشان صرف كسب درآمد مي‌شود، و البته حدي از درآمد براي زندگي انسان لازم است. ميزاني كه به‌طور معقول نيازهايش را از نظر خوراك، پوشاك، مسكن و ساير مخارج لازم برطرف كند. اما انسان معمولاً به اين حد بسنده نمي‌كند. بلكه ساعت‌هاي بيشتري را به كار اختصاص مي‌دهد تا درآمد بيشتري كسب كند. چرا؟ لباس‌هاي متنوع مي‌خواهد، خانه‌ي بزرگ‌تر، ماشين مدل بالاتر، ويلا و... به همين ترتيب يك سري خواسته‌هاي ديگر كه مي‌توان گفت هيچ وقت تمامي ندارند، چون اجناس جديدتر، مدل بالاتر و گران قيمت‌تر و متنوع‌تر از آن‌چه او دارد هميشه وجود دارند. به اين ترتيب درآمدي كه حاصل صرف زمان و انرژي ما و يا خانواده‌ي ماست، صرف خريد چيزهايي مي‌شود كه اصلاً ضرورتي ندارند؛ يا بر اساس مد روز است، يا چشم و هم چشمي، و يا از چيزي خسته مي‌شويم و هوس خريد چيزي ديگر را مي‌كنيم. بعضي وقت‌ها هم به خاطر فكر اين و آن و يا براي اين‌كه از قافله‌ي تمدن! عقب نمانيم پولمان را صرف تهيه‌ي چيزهايي بيهوده‌ و يا كارهايي غير ضروري مي‌كنيم. حال ببينيم كه به اين ترتيب چه اتفاقي افتاده است؟ انرژي و زمان ما و يا افراد خانواده‌مان صرف كسب درآمدي شده كه آن را بالاي اين طور چيزها و اين طور كارها داده‌ايم. پس ظاهراً به طور غير مستقيم اما در واقع مستقيماً زمان و انرژي خود را به خدمت اين گرفته‌ايم كه دنبال مد روز، فكر اين و آن، عقب نماندن از قافله‌ي تمدن! و خواسته‌ها و هوس‌هاي بيهوده برويم. به عبارت ديگر بنده‌ي اين چيزها شده‌ايم، و يا يا حتي به نوعي مي‌توان  گفت كه اين چيزها شده‌اند همچون خدايان ما، و جايگزين بت‌هاي سنگي دوران گذشته.

براي روشن‌تر شدن موضوع توحه كنيم كه مثلاً وقتي به ظاهر يك مهماني مي‌دهيم، كلي براي آن زحمت مي‌كشيم، از نظافت منزل گرفته تا خريدها و تداركات و ميز رنگارنگي كه مي‌چينيم اما براي چه؟ براي اين‌كه آبرويمان جلوي مهمان‌ها حفظ شود و به قول خودمان بد نشود! و از اين قبيل چيزها... خلاصه در واقع مهماني مي‌‌شود براي تظاهر و خودي نشان دادن. و به اين ترتيب ما هم مي‌شويم بنده‌ي نفسمان.

حالا اگر دقيق‌تر به كارهايي كه مي‌كنيم نگاه كنيم، عملاً كار چنداني را كه در خدمت خدا بوده باشد در زندگي خود پيدا نمي‌كنيم. اگر هم در اين بين دلمان را به كارهاي كوچكي كه به نظر خودمان كار خيري به حساب مي‌آيند، مثل بخشش يا كارهايي مشابه آن، خوش مي‌كنيم، آنها را هم آن‌قدر اين طرف و آن طرف جار مي‌زنيم و به اين و آن مي‌گوييم و مي‌خواهيم همه بدانند كه ما چقدر بخشنده‌ايم! و چقدر آدم خوبي هستيم! و چقدر به فكر ديگران هستيم! كه اين طور هم به شكلي مي‌خواهيم خودمان را مطرح كنيم. پس چه مي‌شود؟ باز هم مي شويم در خدمت همان نفسمان.

به اين ترتيب درست است كه ما نيامده‌ايم يك بت سنگي را بگذاريم سر طاقچه‌ي اتاقمان و آن را بپرستيم، اما همه‌ي آن چيزها به نحوي شده‌اند بت‌هاي ما، چرا كه زندگي ما دارد صرف اين طور چيزها مي‌شود.(1)

با يك جمع‌بندي‌ ساده مي‌بينيم كه ما هميشه خواسته‌ايم ديگران و فكر آنها ما را و كارهايمان را تأييد كنند. هميشه دويده‌ايم، انرژي، زمان و پول خودمان را صرف اين تأييدها، مطرح كردن خودمان و ارضاء نفسمان كرده‌ايم.

اما حالا كه با اين حقيقت تأسف‌بار روبرو شده‌ايم، حالا كه بين حرف و عملمان فاصله و شكاف بزرگي را ديده‌ايم، درحالي‌كه فكر مي‌كرديم خداپرستيم، مثل بت‌پرست‌ها از آب درآمده‌ايم، حالا با اين اوصاف چه كنيم؟

يك راه اين است كه همچنان هم‌چون يك بت‌‌پرست باقي بمانيم! بنده‌ي نفسمان باشيم، و از صبح تا شب به دنبال اوامرش بدويم، و فشارهاي رواني و آشفتگي‌هاي ذهني حاصل از آن را هم تحمل كنيم!!!

اما يك راه ديگر هم هست...؛ كنار گذاشتن بندگي نفس با هوشياري و مراقبه‌ي دائمي بر روي كارها و اعمالي كه انجام مي‌دهيم.

به اين ترتيب با آشنا شدن با ترفندهاي نفس، مي‌توان با يك عزم راسخ به سوي خداپرستي تغيير مسير داد. و البته هرچه قدرت مشاهده‌ بيشتر باشد، سرعت اين تغيير هم به ياري خداوند بيشتر خواهد بود.

 

1-  "آنان غير از خدا، خداياني اختيار كردند بدان اميد كه ياري‌شان كنند، آنها را ياراي آن نيست كه به ياري‌شان برخيزند، ولي ايشان همانند سپاهي به خدمتشان آماده‌اند." (يس: 74- 75)

 

پرنا

 

بازگشت

Share

 

 

 

 
 
   
آدرس ایمیل شما
آدرس ایمیل گیرنده
توضیحات
 
 
 
 
شرکت در میزگرد - کلیک کنید
 
 
نظر شما در مورد مطالب سایت چیست ؟
 
 
 
 
 
 
 
©2025 All rights reserved . Powered by SafireAseman.com