
مضراب زن
به نام او
ببینیدم!
این رشته رشتهها، بند بند وجود من است
وین شرحه شرحهها، پارههای تن من است.
وه که " او " را ببینید!
مضراب به دست، پیش میآید!
چه کسی را برای نواختن هدف گرفته است؟!
آن نزدیکترین،
نزدیکتر میشود
به حس در مييابماش؟!
این سو و آن سو را حیران نظر میکنم
به ناگه مقابلش، میبینم خود را!
من درحضور "او"یم یا " او" به پیش من؟!
واي من
مضراب را بر تار وجودم مینشاند.
آه که نا كوك نوايي از دلم بر ميخيزد
میشنوید؟!
اما! دست وا پس نمیکشد و ادامه میدهد
محو نواختناش شده
مدهوش زخمه زدنش موزون میشوم.
وای که،
خراشیده نوای این تن،
خرامان گشته
بیهوش ز آوایش میشوم.
چرا با بهت نگاهم میکنند حاضران این مکان!؟
وه که همچو بیدقی،
در مقابل موسیقی باد
به رقص آمده این پاره پیکرم!
آه فهميدم!
مبهوت چرخش و پیچش مناند، این نظارهگران!
گويي نمیشنوند این نوای پنجه " او" را!
نميبينند این شانه خورده آشفته را؟
این موسیقی موزون را؟
که در درون پیچیده و به پیچشَ وا داشته مرا!؟
وای که این نغمه،
حاصل ز اراده " او "ست و
این رقص ز حاضر بودنم در حضور " او"ست.
پس بزن،
زخمه بر ریشهی" جانم" بزن
چنان مضراب زن که،
میم ز" جانم" افتد و" جان" ماند و" تو"،
که جانی و جانان" تو"یی
ای همهی" جان" در" جان" تنم.
آيكا
بازگشت
Share
|