آیا به
رفتار هایی که در اطرافتان در حال رخداد هستند توجه کرده اید؟ اگر کمی هوشیارانه و
عمیق تر به این وقایع بیاندیشیم آنها را در چند چیز که در نهایت منشأ شان یک چیز است،
مشترک خواهیم دید!
در همه ی
این واقع شدن ها، امّید به دست یابی و بالطبع، برخوردار شدن از یک چیز ارزشمند که
در نیّت خود داشته ایم و یا همچنان داریم، به چشم می خورد. یک قصدی که در نهایت
تمامی اهداف کوچک و بزرگ، تحقق می پذیرد و ممکن می گردد و آن انگیزه سازیست که هر
فعل و حرکتی را سبب می شود و در هر قدمی و هر فکر کردنی به آن، ایجاد مطلوبیت و
حسّ رضایتمندی در شخص می کند و فرد را از این حال، مشعوف و مسرور می دارد.
این همان باوریست که درهمه ی انسان ها و ابناء
بشری مشترک است و شاید بتوان گفت که دارا بودن زوایای متعدد و فراوانی که دارد، خود
باعث این همه گوناگونی و تنوّع در اعمال و افکار ما شده است. و این قضاوت های فردی
و محدودیت بینشی ما بوده است که تولیداختلاف کرده تا جاییکه هرکسی دیگری را به
اشتباه گری آن محکوم می کند.
و همه ریشه در همین "باور" ما دارد!
حقیقت واحد
است و همین واحد حقیقی ست که ایجاد چنین کثرتی را در شکلهای مختلف و صورتهای
گوناگون به واقعیت درآورده است و به مساوات آن نیز در باور ها و بینش های انسانی این
تنوعو فراوانی را سبب گردیده است. و
اینچنین مقصود خود را، مقصد هر نگاه و هر کلامی ساخته است که هر فرد در هر سطحی که
باشد و با هر اندیشه و بصیرتی، بتواند معنای حقیقت را در هر چیزی ببیند، بشناسد و
فهم کند.
فهمیدن نیت و قصدی که در پشت و یا عمق یک مسئله
و یا واقعه قرار دارد بسان یک راهیست که
انتهای آن، به دریافتن حقیقت که مبتدای هر
حرکتی ست، ختم می شود و آن را آشکار می سازد. پس این قصد و نیّت است که در ابتدای
هر تصمیم و باوری وجودش شرطی لازم است و ایمان به دستیابی اش، شرط کافی و کفایت
کننده است.
پس هرکس با
هر زبان و ابزاری که دارد و در هر اندازه و سطحی که از دانایی و توانایی برخوردار
باشد، به نیّت دستیابی به آن قصد است که در هر راهی قدم می گذارد و یا بر می دارد.
و با هر قدمش، زندگی اش را به جریان می اندازد. و این جریان زندگی ست که به حقیقت
منجر می شود. و این نه خواسته ی فرد که خواسته ی همان حقیقت واحد است که در درون
مان بسان بذری کاشته شده است که عشق و شوق فراوان به شناخت ریشه ای در تمامی وقایع
است که دست یافتنش را تحقق می بخشد.
پس، حق شناس
بودن و حق طلبی، اصل اساسی و بنیادی در زندگی انسان می باشد که هر حرکت و خواسته
ای، از آن جریان گرفته و در آن نیز جریان خواهد داشت. و فهمیدن این اصل است که
هدفی ست والا و تعالی بخش که ایجاد خواستی مشترک و فطری در تمامی انسان ها کرده
است.
لذا این
واقعیت حقیقی را باید پذیرفت که:" هرکس،
صرف نظر از جایگاه و مقامش، در هر سطحی از جامعه که باشد،و با هر آئین و مذهبی که خود
را منسوب به آن بداند، و با هر باوری که از دنیا و جهان هستی اطراف خود داشته باشد،
و در هر اندازه و میزانی از معرفت و آگاهی که باشد، صاحب و دارای حقّ است. و
همین حقّ نیز ایجاب کرده تا هر فرد به میزان شناخت و فهمی که از حقیقت و ژرفای آن
کسب کرده و یا در تعامل و تقابل با ضدیّت های موجود در جهان خود، اکتساب نموده است
به همان نسبت از حقّ برخوردار شود. و این نشان از وسع وی دارد."
از اینرو، پذیرش و حرمت گذاری به حقوق فردی و
اجتماعی خود و دیگران و خصوصاً رعایت کردن حریم شخصی افراد، نشان از عملی نیکو و
پسندیده ای به نام حقّ شناسی دارد. که از نیک اندیشی و راست منشی وی بر می آید.
این رشد و برخوردار شدن از آگاهی متعالی ست که
آدمی را به بخشش و گذشت کردن از حقّ مسلّم خود نسبت به دیگران وا می دارد و باعث
تحسین دیده گان و آشکاری حقّ می شود. این شعور و معرفت داشتن به حق و حقوق دیگران
است که باعث شکوفا شدن، رشد و ارتقاء خردمندی و دانایی در فرد و جامعه خواهد شد. همچنین
یاری کردن دیگرانی که نیاز یاری دارند تا حقّ شان را زنده کنند، نیز می تواند به
همان نتیجه ختم گردد.
هماهنگی در
افکار و اندیشه، گفتار و اعمال ما با هر آنچه که در زندگی خود و در اطراف مان جاریست
و یا در حال وقوع و شکل گیری می باشد، از جمله مواردی ست که هم به ما و هم به هر چیز
و هر کسی که در این مجموعه جای دارد، اجازه می دهد تا معنا و مفهوم حقیقی هر چیزی را
همانطور که هست، به روشنی و درستی ببینند، در یابد و با آن به شعور و آگاهی خود
بیافزاید.
این گونه
بودن و پذیرفتن دیگران به آن گونه ای که هستند، نشان از فهمی والا،اراده ای قوی و کاری
صالحانه دارد. و او که ایمان به این حقیقت واحد و یگانه دارد، بر انجام و تحقق
یافتن هر وجهی از حقیقت که باشد، امید وارانه پایداری و ممارست می کند و بر حصول
آن به هر شکلی که باشد، ایمانش را به یقین مبدّل می گرداند.