بهار می آید و ابرهای برکت به بالای سرما می رسد و باران زنده کننده می بارد و می بارد.

نه آن بارانی که پیش از این بارید و جانمان را دزدید و بیماری و مرگ آورد.
 
نه آن بارانی که باریدنش ویران کرد زندگی را و در زیر گل مدفون ساخت سرور و شادی را.

نه آن باران خزان آور و حزن انگیز که باران روح انگیز، باران روح می بارد.

و آن ابر که بارید، جانمان را کاوید و روحمان را در نوردید.

از آن است که چشمۀ جانمان جوشید و جز آن ننوشید و نیوشید و نیندیشید.

دیگر چشمه در خود نگنجید. جنبید و جهید و خروشید و رود را به دریا دوید و دویدن را به پرواز آمیخت و اینچنین آسمان را پویید و پیمایید.


ـ برگرفته از مکتوباتی به قلم استاد ایلیا «میم»


 

Share