او را بیابید
"یگانه را گم نکنید و در دوگانگیها پاره پاره نشوید. بدون رهاننده، رهایی میسر نیست. رهاننده را رها نکنید و در اوهام خود رها نشوید. معلم حق را بیابید و حقیقت را بیاموزید. برای نجات خود، دست نجات دهنده را بگیرید و به ایمان خـود از غـرق شدن در مـرداب لجنزار، ایمـن شوید و بیرون بیایید. راه را بدون راهبر راهدان نروید که این گمراهیست. هدایت را جز از هدایت شده نجویید و نور را جز از نوریافته نطلبید. پس نور و هدایت بر شما میآید. در را بر یکی که یگانه و یکیست بگشایید و هرگز جز او را به روح خود راه ندهید. باران را از ابر و ابر را از آسمان و آسمان را در بالا طلب کنید و باران را جز از ابر بارانزا نگیرید که مسموم است و مسموم کننده.
بزرگی روح را از روح بزرگ به ارث برید و روح الهی را در روح یافتگان و حلشدگان در روح الهی تجربه کنید. به بزرگی اتکا کنید و از نیروی بزرگ مدد گیرید. آشکاری حقیقت در حقیقت آشکار شده است و جلال خداوند در تجلی خدا. او را او را او را بیابید. معجون اعظم زندگی و عظمت زندگی و عزم زندگی.
ای جویندگان گم نکنید یافتنی را. ای بیماران شفاگر الهی را. ای آلودهشدگان تطهیرکننده را. ای مصیبت دیدگان تسلی دهنده را. ای فقیـران پادشاه را. ای ضعیفان حامی و پشتیبان بزرگ را. ای خفتـگان بیدارکننده را. ای اندوه زدگان شادی بزرگ را. ای یتیمان پدر را". " او پیش از آن که به زندگیت وارد شود و در آن بماند تو را میآزماید. اگر بخواهد تو را برای همیشه با خود همراه سازد تو را میآزماید. عیارت را میسنجد و بارها و بارها محکات میزند. اگر تردید و تزلزلی در تو بیابد بر آن دست میگذارد و آن را میجنباند. اگر چیزی تو را از او باز دارد، تو را به آن مشغول میکند که اگر قرار است متوقف شوی زودتر متوقف شوی، اگر چیزی بتواند تو را از او دور کند آن را به نزدیک تو میآورد و اگر از دور شوندگان باشی به تو اجازه نزدیک شدن را نمیدهد. اگر بر او خیره شدی و در خیرگی خیره ماندی بر تو خیره میشود و چشمانش روح تو را لمس میکند و روح تو از نگاه او که عصاره زندگیست پر میشود. لکن اگر بر او خیره شوی خیرگی تو را میآزماید اما تو خیرگی خود را از دست نده که جوهر همهی زندگی از پی آن میآید. نگذار هیچ چیزی خیرگی را از تو برباید. نه خواب و نه فراموشی، نه خودباختگی در برابر چیزهای دیگر و نه چیزهای دیگر.
ممکن است او تو را سنگها بزند فرار نکن. به سویش بشتاب. تو را میترساند، نترس. او می داند که عاشق فرار نمیکند، نمیترسد، تردید نمیکند، خـود را نمی بـازد و مدام خیـره است پس ادعـای تو را میآزمـاید. او تنهایت می گذارد اما تو تنها با او بگذران. یاد او را از یاد نبر و اگر یاد تو ماندگار بماند او در تو ماندگار میماند.
آنگاه که خود را کوچک می دارد بزرگش بدار. زمانی که به تو خدمت میکند سرورش بدان و خدمتگزارش باش. آنگاه که تو را از خود میراند که میراند، به سویش برو . اگر به گمانت تنهایت گذاشت با او بمان. در حضورش تکبّر را تکفیر کن و نرم و متواضع باش. خودبینیات را نبین و از دیدگانت بیرون کن. او تو را به خود نمیبندد اما تو خود را به او حلقه کن زیرا اوست رهاننده و زندگی بخش. او تو را مختار میگذارد لکن تو اختیار خود را در اختیار او بگذار و چون زودباوران بازنده، زندگی را نباز. او از تو چیزی نمیخواهد زیرا جز به خود نیازی ندارد اما تو هر چیز اندکی را از او نخواه که فرصت را از دست دادهای. او را از خودش بخواه و جز به خودش راضی نشو.
اگر گفت به آتش وارد شو به آتش وارد شو و تعلل نکن. از او جز زندگی برنمی آید، ورود تو به آتش هم جز زندگی در بر نخواهد داشت. او خود را بر تو عرضه نمیکند و در دسترس تو قرار نمیدهد که به میلت رد یا قبولش کنی. او را باید جستجو کرد و به کشف آورد. آنگاه بر تو آشکار شدنی است.
برای آن که به حضورش برسی و حضورش را بر تو آشکار نماید نباید با پاهایت بروی. باید با سرت بروی و آن که با سر خود قدم برمیدارد، در هر قدم خواهد مرد و در هر قدم زنده خواهد شد. برای آشکاری حضورش قدمهایت را با سر بردار و سربدار شو. او به تو چیزی نمیدهد و چیزهای بیهوده تو را ویران میکند. از داشتههای تو به گرمی استقبال نمیکند که شمشیر میکشد و بر آنها میتازد. اگر او را برای همیشه میخواهی همیشه برای مردن آماده باش . اگر میخواهی از آن تو باشد، مهیای هزار بار مردن و در هر بار زنده شدن باش. زیرا این آن چیزیست که او از تو میخواهد. بدان که او تمام معنای زندگیست پس هوشیار باش و معنای تمام زندگی را از دست نده. او گنج گمشده است. گنجات را مادامی که پیدا شدنیست پیدا کن. اگر او را امروز نمیفهمی فراموش نکن که فرداهای دیگر فهم تو همین نخواهد بود پس او را با فهم همه دورانت و نه درک امروزت درک کن.
او پاسخ همه سؤالات زندگی تو است. مبادا همه سؤالات زندگی را بیپاسخ بگذاری. بعضی او را زود شناختند و بعضی زود از او محروم شدند و کور آمدند و کور رفتند و کور ماندند. او از کنار تو میگذرد. تو نگذار بگذرد. با او همراه شو. با گذر از خود نگذار بگذرد. این بزرگترین و حقیقیترین فرصت زندگی تو برای آسمان نوردی و روح پیماییست.
حتی اگر برای لحظهای او را تجربه کنی و اگر ذرّهای حضور او را دریافت کنی، روح تو آرام نخواهد نشست، جویای او و منتظر او خواهد شد لکن شاید تاریکیهایی که گاه روح را در بر میگیرد نگذارد او را در همان لحظه تجربه کنی و همراهش شوی و نگذارد به زودی متوجه آن شوی که در روحات می گذرد. چه بسا بعد از سالها آن ذره که اکنون دریافتی بر تو غلبه کند و تو را جویایش کند. این سرنوشت اکثر بالاروندگان بود و هست. از اکنون سرنوشت را بپیما. آنچه را که برای از دست دادنش عمرها پشیمانی و حسرت نصیب خود میکنی از اکنون به دست آور و از دست نده. چیزی که پس از سالها متوجه خواهی شد، از حالا متوجه شو و سالها به جلو حرکت کن. او خود را نشان میدهد و سپس نشان نمیدهد.
و تو او را پیدا میکنی یا برای همیشه گم میکنی. اگر اهل او باشی میشناسیاش و اگر نباشی نیازی به شناخت او نداری. او خود را به چیزی نمیفروشد و به هیچ قیمتی نمیتوانی او را بخری و نه حتی نگاهی و نظری از او را. او تو را نمیگیرد که به زور با خو د ببرد بلکه تو باید او را بگیری و به هیچ زوری از دست ندهی. او سعی نمیکند تو را قانع کند و چه بسا مانع تو شود و تو را براند، بترساند، به تردید بیفکند و هراسناک کند.
اگر او را یافتی خود را با تمام روحات به او هدیه کن زیرا این تنها قیمتی است که مناسب تعلیم اوست. به قیمتی کمتر از این نمی توانی سرّ تعلیم او را که سرّ او و سرّ کوه نورانی و سرّ جهانهاست دریابی. به یاد داشته باش که اگر همه چیز را از دست بدهی و تنها او را داشته باشی ، همهی زندگی و تمام کوه نورانی را داشتهای و اگر از او محروم شوی از کوه زندگی محروم شدهای زیرا فتح زندگی بیمدد معلم زندگی و پیمودن راه ، بدون روشنایی راه کاریست بعید و دور از شدن.
دستت را به او حلـقه کن و خـود را به حلقهی اتصال او و او را به حلقهی اتصال خود تبدیل کن. اگـر پیدایش کردی بی قیل و قال پیرویاش کن که او با تو چون و چرا نمیکند مگر آنکه بخواهد از نگاه تو غایب شود. از او تبعیت کن. راه های دیگر حرف است و راه بدون راهنما پر از تحریف و انحراف است... بدون او نرو. او را برو و با او برو".
برگرفته از سخنان ا. م . ر