سؤال كليد تفكر است

 

سؤال كليد تفكر است و تفكر كليديست از كليدهاي دانايي.

پس سؤال كن تا بداني و به خوبي بپرس تا به خوبي پاسخ بگيري.

 

*براي آن كه مي خواهد در تفكر تبحر يابد ابتدا اين تمرينات را توصيه مي كنم: سؤال سازي در انواع تفكر

تجزيه و تركيب سؤالات و يافتن سؤالات برآيندي

دسته بندي و طبقه بندي سؤالات

يافتن سؤالات كليدي كه مهمترين و راهگشاترين سؤالات اند

تبديل موانع و مشكلات به سؤالات

سؤالات متناسب با شرايط زماني و مكاني

تغيير شكل مسائل و بيان آن به شكلهاي ديگر

سؤال سازي نزولي و تصاعدي

(...)

 

*براي عبور از يك مسئله بايد از درهاي باز يا بازشدني آن وارد شد والا عبور ميسر نيست.

*گفته اند سؤال نيمي از دانستن است. لكن همه سؤالات از جنس كلمات نيستند و امكان بروز آنها تنها اين نيست.

*براي به كنترل درآوردن بشناس و براي دانستن بپرس.

 

*انواع روشهاي تفكر روش هاي گوناگوني براي طرح سئوال اند پس با آموختن طرق سئوال كردن ، انواع روش تفكر را آموخته ايد .

*بعضي سئوالات را دور بينداز و بعضي را نزديك بينداز و اندكي را نگه دار و به جايي نينداز .

*در برخورد با موضوعات سئوال برانگيز سئوال كنيد.در اين هنگام هر سئوالي را نپرسيد بلكه موثرترين و راهبردي ترين سئوالات را مطرح كنيد.تاريكي هايي را روشن كنيد كه ضروريست و الا تاريكي كم نيست.ابهامات و موانعي را به سوال تبديل كنيد كه پيش روي شماست و حركت هماهنگ شما را متوقف ساخته .به سئوالاتي بپردازيد كه براي عبور كردن كليدي است زيرا سئوالات فراوانند چون ناشناخته ها  نامحدوداند .

*نشانه متفكر زياد پرسيدن نيست ، خوب پرسيدن است و از اولين علائم خوبي ، هماهنگي است .

*بيش از حد ظرفيت پاسخگويي، خود را با سئوالات زيادي درگير نكنيد.مبارزي كه با حريفاني بيش از حد توانش جدال مي كند، چاره اي جز شكست ندارد.

*تفكر يكي از روش هاي پاسخ دادن به سئوالات است.بعضي از سئوالات خود جواب اند و بعضي از جواب ها تنها از طرق غير مستقيم عرضه شدني اند .

*سئوالات زيادي در ارتباط با شما و ارتباط شما با جهان وجود دارد كه پرداختن به همه آنها در زندگي بسيار بعيد است پس مهمترين سئوالات را بيابيد و براي يافتن پاسخ آنها تلاش كنيد .

*هر سئوالي كه اول پرسيده شد الزاماً اول پاسخ نمي گيرد حتي بعضي از سئوالات بي آنكه طرح شوند پاسخ مي يابند .

*فرض كن در غاري هستي و مي خواهي از آن خارج شوي .چندين دالان تاريك وجود دارد كه يكي از آنها ، به بيرون راه دارد.بعضي به پایين كوه و زير زمين و بعضي به بالاي كوه و نواحي ديگر راه دارند .براي خروج از غار بايد از آن يك دالان رفت.رفتن از دالانهاي ديگر رسيدن به نتيجه ديگري غير از قصد تو است.پس سئوالي بپرس كه به هدف بزند و نه چيزهاي ديگر .بيهوده پرسيدن بدتر از نپرسيدن است .

*اگر با يك سئوال به نتيجه نرسيدي شايد با چند سئوال به نتيجه برسي عكس اين هم مي تواند درست باشد.همچنين اگر با يك شكل پرسيدن جواب نمي آيد شايد با تغيير شكل آن پاسخ حاصل شود .

 

*حركت ات را از جايي شروع كن كه ديگران تمام كرده اند و در تفكر به آنچه كاملاً روشن است نپرداز .

*همان‌طور كه يك حركت بزرگ از هزار حركت كوچك و پراكنده بهتر است يك سئوال بزرگ  نيز بر سئوالات جزئي و آشفته ارجح است.

*وقتي به جواب مي رسي كه سئوال به تو رسيده باشد نه رسانده باشند زيرا هر سئوالي از امكان وجوديِ يافتن جواب برخوردار است. 

*سئوال را از همان جايي بياور كه نمي داني .چيزي را بپرس كه نمي داني و لازم است بداني و اگر نداني از زندگي ات كاسته مي شود .

...

 

برگرفته از كتاب تعاليم حق (الاهيسم - جلد دوم) ـ اثر ايليا "ميم"

 

Share