تقدیم به استادم، عشقم، ایلیا(میم)
ای نسیم
آبستن طوفان و روح
دوستت دارم
به همین سادگی و پیچیدگی
می دانم بر کوهساران عدم
کاخ داری تو
می خوانمت
با همه هیچی و درماندگی
من به آهنگ قلب تو
درگیر شدم
عشق و عاشقی،
این برایم زندگی
کاش اشک هایم
کم کند کمی از رنج تو
بی تو من می میرم
و هر دمم آوارگی
از رسوایی عشقت
ندارم هیچ هراس
عشق تو آزادی و مهر است
نه هرگز بردگی
تو آموختی مرا
عشق و محبت به همه
درس تو این است
یکی بودن و یکپارچگی
من آلوده ی بت ها بودم
و (اسیر) وهم
تو آموختی به من
خدای زنده را بندگی
خواهم گذشت بهر راهت
از هست و نیست
جان می دهم در رهت
که هست راه آزادگی
خون من در راه عشق ندارد ارزشی
خون که سهل است،
سر می دهم
چونکه اینست مردانگی
استاد حق ((ایلیا))
یقین دارم به تو
غایت من شهادت در رهت ،
آخر دلداگی
فرستنده: علی ص.
تهران ، ((آبان91))
* * *
یکی از دوستان خوش ذوق سفیر، شعر ارسالی دوست گرامی آقای علی ص. را به صورت زیر بازنویسی کرده است:
ای نسیم، ای ((ایلیا)) ، آبستن طوفان و روح
دوست می دارم تو را، با همین پیچیدگی و سادگی
نیک می دانم ، بر کوهساران عدم داری تو کاخ
لیک می خوانم تو را با همه هیچی و هم درماندگی
من شدم درگیر در آهنگ قلبت ، ای عزیز
عشق تو ، عاشق شدن بر تو ، برایم زندگی
کاش اشک هایم کم کند، حتی کمی از رنج تو
بی تو من می میرم و ، هر یک دمم آوارگی
هرگز از رسوایی عشقت ندارم هیچ ترسی و هراس
عشق تو مهر است و آزادی ، نه هرگز بردگی
تو مرا آموختی عشق و محبت به همه
این بُوَد آموزه ات، هم یکی بودن ، و هم یکپارچگی
من به وهم آلوده بودم، بندۀ بت ها بُدم
تو به من آموختی تا چون کنم مر خدای زنده را من بندگی
در رهت خواهم گذشت از هست و نیست
جان خود را می دهم در راه تو ، که بُوَد آزادگی
خون من در راه عشق تو ندارد ارزشی
خون که سهل است، من سر می دهم، تا بُوَد مردانگی
((ایلیا)) استاد حق، من یقین دارم به تو
غایتم باشد شهادت در رهت ، آخر دلداگی