بگو: اى بندگان من كه بر خويشتن زياده‏ روى روا داشته‏ ايد! از رحمت خدا مأيوس نشويد. همانا خداوند، همه گناهان را مى ‏آمرزد، كه او خود آمرزنده‏ ى مهربان است. سوره زمر 53                    و پيش از آن كه شما را عذاب فرا رسد و ديگر يارى نشويد، به سوى پروردگارتان روى آوريد و تسليم او شويد. سوره زمر 54                     و از بهترين چيزى كه از جانب پروردگارتان به سوى شما نازل شده پيروى كنيد، پيش از آن كه عذاب الهى ناگهان به سراغ شما آيد، در حالى كه از آن خبر نداريد. سوره زمر 55                    تا [مبادا] كسى بگويد: افسوس بر آنچه در كار خدا كوتاهى كردم! و حقّا كه من از ريشخند كنندگان بودم. سوره زمر 56                     
 

رفتارهاي ساختارشكن خداوند و منتخبين الهي در قرآن

لابه‌لاي متون مقدس موارد انگشت شمار اما تأثير گذاري وجود دارد که به عقل معمول انسان متناقض به نظر مي‌رسد.حکايات و گفتارهايي تعجب آور که اگر در فهم آنها به ظاهرشان بسنده کنيم نه تنها تعليمي به دست نمي‌آيد که گاهي بذر يک ضِدّ تعليم را در ذهن مي‌کارد.

بيان حکاياتي مانند خضر و موسي در قرآن با وجود عجيب و متناقض بودنش قطعاً دلايلي دارد که شايد يکي از اين دلايل آموختن اين نکته باشد که "هرگز به ظاهر يک واقعه براي فهم نهايي آن بسنده نکن."

چنين رفتارها و انديشه‌هايي را ساختار شکن مي‌ناميم به اين دليل که مواجهه با آن ساختارهاي عادي ذهنيت انسان را دچار تزلزل و شکست مي‌کند.اما نتيجه اين شکست نه تضعيف شخص، که باز شدن زاويه‌ي جديدي به‌روي فرد مي‌باشد.

ذهني که با چارچوب‌هاي عادت شده‌ي ظاهري پرورش يافته براي ادراک هر چيزي به آن مي­چسبد و تنها ظواهر را مبناي اتخاذ نظر و قضاوت درباره‌ي هر چيزي قرار مي‌دهد.عادتي که در درجه‌ي اول خود انسان را از دريافت بيشتر حقايق پيراموني محروم مي‌کند.

وقايع ساختار شکن با در هم ريختن ساختار شرطي شده‌ي ذهن زاويه‌ي جديدي را در نگاه به جهان و پديده‌هاي آن به‌روي انسان مي‌گشايد.روندي که اساتيد حق از آن براي راهنمايي انسان به‌سوي شکل جديدي از خرد و ادراک بهره مي‌گيرند.

 

 

خضر؛ مردي فراتر از قوانين

آن‌چه در سوره‌ي کهف درباره‌ي حکايت همراهي خضر و موسي بيان شده يکي از واضح‌ترين مصاديق رفتارهاي ساختارشکن بزرگان است.

هنگامي که در مقطعي از اين همراهي خضر(ع) کشتي‌اي را که سوار بودند سوراخ کرد، تصويري که موسي از يک استاد در ذهن داشت را شکست. او انتظار چنين عملي را از خضر نداشت. اين را از عکس العمل موسي مي‌توان فهميد: گفت آيا کشتي را سوراخ کـردي کـه اهـلش را غـرق کـنـي؟ راسـتـي چـه کـار بـدي انـجـام دادي. [1]

خضر در پاسخ مي‌گويد: نگفتم تو هـرگـز نـمـي‌تـوانـي بـا مـن شـکـيـبـائي کـنـي؟

بعد از آن در راه به کودکي مي‌رسند و خضر بدون مقدمه آن کودک را به قتل مي‌رساند. اين بار هم با اعتراض شديد موسي مواجه مي‌شود که مي‌گويد: آيا انسان بي‌گناه و پاکي را بي آن‌که قتلي کرده باشد کشتي؟

اين بار هم به‌وضوح و شدت بيشتري خضر قانون الهي را شکسته بود. کشتن يک انسان که گناهي از او ديده نشده يک گناه بزرگ بود. خصوصاً از کسي که موسي انتظار داشت که مردي عالم به قوانين الهي و نگهدارنده‌ي حدود باشد.

 باز هم خضر در پاسخ مي‌گويد: نگفتم تو هـرگـز نـمـي تـوانـي بـا مـن شـکـيـبـائي کـنـي؟

نکته اين‌جاست که او در اين مقطع هيچ توضيحي به موسي نمي‌دهد و او در ابهام اين اعمال باقي مي‌ماند و با اين‌حال  از او عذر خواهي کرده و مي‌گويد: اگر بعد از اين از تو تقاضاي توضيحي در کارهايت کردم (و بر تو ايراد گرفتم) ديگر با من همراهي نکن چرا که تو از ناحيه‌ي من ديگر معذور خواهي بود.

بعد از اين گفتگو و تعهد مجدد به راه افتادند، تا به قريه‌اي رسيدند و از اهـالي آن غـذا خـواسـتـنـد، ولي آنـهـا از مـيـهـمـان کردن اين دو مسافر خودداري کردند. با اين حال آنها در آن آبادي ديواري يافتند که مي‌خواست فـرود آيـد، خضر دسـت بـه کـار شد تا آن را مرمت کند و مانع ويرانيش شود

موسي فکر مي‌کرد اين عمل دور از عدالت است که انسان در برابر مردمي که اين قدر فرومايه باشند اين چنين فداکاري کند،و يا به تعبير ديگر نيکي خوبست اما در جاي خود.

لذا تـعـهـد خـود را بـار ديـگـر بـه کـلي فـرامـوش کـرد، و زبـان به اعتراض گشود اما اعـتـراضـي مـلايـم‌تر و خـفـيـف‌تر از گـذشـتـه، و گـفـت مي‌خـواسـتـي در مقابل اين کار اجرتي بگيري.

و اين‌جا بود که خضر مي‌گويد:ايـنـک وقـت جدائي من و تو است ! اما به زودي سرّ آن‌چه را که نـتـوانـسـتـي بـر آن صبر کـنـي بـراي تـو بـازگـو مي‌کـنـم. آن‌چه خضر (ع) بازگو مي‌کند به نقل از قرآن چنين است:

"آن کشتي متعلق به گروهي از مستمندان بود که با آن در دريا کار مي‌کردند و من خواستم آن‌را معيوب کنم چرا که پشت سر آنها پادشاهي ستمگر بود که هر کشتي را از روي غصب مي‌گرفت.

و آن نـوجـوان پـدر و مادرش با ايمان بودند، ما نخواستيم او آنها را به طغيان و کفر وادارد.ما اراده کرديم که پروردگارشان فرزند پاک‌تر و پرمحبت‌تري به‌جاي او به آنها بدهد.

و آن ديوار متعلق به دو نوجوان يتيم در آن شهر بود، و زير آن گنجي متعلق به آنها وجود داشت و پدرشان مرد صالحي بود، پروردگار تو مي‌خواست آنها به حد بلوغ برسند، و گنج‌شان را استخراج کنند، اين رحمتي از پروردگارت بود، من به دستور خود ايـن کـار را نـکـردم، و ايـن بـود سـرّ کـارهـايي کـه تـوانـايي شـکيبايي در برابر آنها نداشتي."

 

پسرت را براي من قرباني کن!

يکي ديگر از رفتارهاي عجيب خداوند، موضوع امر به ابراهيم(ع) براي قرباني کردن فرزندش است. اين موضوع از چند جانب عجيب است. اول اين‌که ابراهيم اين فرزند را از خدا گرفته و به‌عبارتي يک هديه‌ي الهي بوده است و باز پس گرفتن هديه آن هم از جانب خدا کمي عجيب است.

دوم  اين‌که ابراهيم بايد در اين آزمايش يک قتل نفس انجام دهد. چيزي که بنا بر فرمان خدا  گناهي بزرگ و داراي مجازات شديد است. عجيب نيست که ابراهيم حيرت کرده باشد. اين فرمان يک ساختار شکني قانوني عاطفي  و انساني بوده.

سوم اين‌که منشاء اين وحي رؤيا بوده. که بسياري از مردم براي آن اهميتي قائل نيستند چه رسد به اين‌که فرماني اين‌طور مشکل را بر اساس رؤيايشان عملي کنند. فرض کنيد که شما شب بخوابيد و درخواب ببينيد که بايد فردا فرزندتان را بکشيد. حتي اگر به درستي رؤيايتان ايمان داشته باشيد (مانند ابراهيم) و حتي اگر اين رؤيا سه شب متوالي هم تکرار شود (آن‌طور که براي ابراهيم پيش آمد) باز هم انجام چنين کاري عجيب و خارج از قاعده است.

اگر انسان‌هاي امروز بخواهند درباره‌ي اين موضوع قضاوت کنند قطعاً برخي از آنها خواهند گفت اين کار خلاف عقل،حقوق بشر،عاطفه‌ي انساني و خيلي چيزهاي ديگر است.اما مي‌بينيم که کار درست هماني بود که ابراهيم انجام داد.

از اينها گذشته اين يک ساختار شکني اجتماعي هم بود. ابراهيم يک پيامبر بوده و عمل او مي‌توانسته يک الگو براي ديگران باشد.نمي‌دانيم که اگر واقعاً ذبح انجام مي‌شد چه تأثيرات اجتماعي بعد از آن به‌جا مي‌ماند. شايد در اين‌صورت سنت فرزند کشي بخشي از دين اسلام بود.اما ابراهيم فکر نکرد که چون ممکن است اين يک سنت شود نبايد الهامي را که دريافت کرده عملي کند. ذهن او آن‌قدر نرم بود که اين پيام را با اين همه اعجابش بپذيرد و عملي کند.

 

عاشقانم را مي‌کشم

تا کنون به دو مورد از رفتارهاي ساختار شکن که در قرآن ردپايي داشت اشاره کرديم. به‌عنوان يکي از موارد شاخص ساختار شکن درکلام خداوند به موردي که در يک حديث قدسي آمده نگاهي مي‌کنيم. خداوند در يکي از احاديث زيباي قدسي چنين مي‌فرمايد:

"من طلبني وجدني و من وجدني عشقني و من عشقني عشقته و من عشقته قتلته و من قتلته فعَلي ديته  و من علي ديته  فانا ديته"

خداوند عزّوجل مي‌فرمايد:"کسي که مرا بجويد، مي‌يابد و کسي که مرا پيدا کرد،عاشق من مي‌شود و کسي که عاشق من شد،من نيز عاشق او مي‌شوم و کسي که من عاشق او شوم او را مي‌کشم و کسي که من او را بکشم،ديه‌ي او بر من واجب است و کسي که ديه‌ي او برمن واجب شده باشد،پس خود من ديه‌ي او هستم ."[2]

 

نظر خدا منطبق بر نظر انسان‌ها نيست

تمام اين موارد اشاره به يک چيزدارند. نظر خداوند غالباً شباهتي به نظر انسان‌ها ندارد و براي انسان‌ها ممکن است قابل درک نباشد و حتي سئوال انگيز و دور از فهم باشد.

 

با اين‌که شايد انتظار برود که خداوند مانند انسان‌ها بينديشد،اما دلايل بسياري بر رد اين فرضيه وجود دارد. تمامي رفتارهاي ساختار شکني که در اين‌جا آمده و انبوه مواردي که در اين متن امکان اشاره به آنها نبود از اين جمله‌اند.

 

در آخر مي‌‌خواهيم به موردي در کتب مقدس اشاره‌ کنيم که اين ديگرگونه بودن نظر خداوند با انسان را به‌طور محوري‌تري بيان مي‌کند.

در مزامير آمده که "سنگي‌ را که‌ معماران‌ رد کردند، همان‌ سر زاويه‌ شده‌ است‌.اين‌ از جانب‌  خداوند  شده‌ و در نظر ما عجيب‌ است‌."[3] 

 

عيسي(ع) هم در سخنانش به همين معنا اشاره مي‌کند: عيسي‌ بديشان‌ گفت‌:"مگر در کتب‌ هرگز نخوانده‌ايد اين‌که‌ سنگي‌ را که‌ معمارانش‌ ردّ نمودند،همان‌ سر زاويه‌ شده‌ است‌.اين‌ از جانب‌ خداوند آمد و در نظر ما عجيب‌ است‌.از اين‌ جهت‌ شما را مي‌گويم‌ که‌ ملکوت‌ خدا از شما گرفته‌ شده‌، به‌ امّتي‌ که‌ ميوه‌اش‌ را بياورند، عطا خواهد شد. و هر که‌ بر آن‌ سنگ‌ افتد،منکسر شود و اگر آن‌ بر کسي‌ افتد،نرمش‌ سازد." و چون‌ رؤساي‌ کهَنه‌ و فريسيان‌ مثل‌هايش‌ را شنيدند،دريافتند که‌ درباره‌ي‌ ايشان‌ مي‌گويد.و چون‌ خواستند او را گرفتار کنند،از مردم‌ ترسيدند زيرا که‌ او را نبي‌ مي‌دانستند.[4] 

به نظر تفاسير در اين‌جا منظور عيسي(ع) از سنگ اصلي که سرزاويه شده خود اوست،فردي که از جليله که به گناهکاري معروف بود مبعوث شد و حامل پيام خدا و روح الهي بود.کسي که داراي شرايطي بود که کسي حتي گمان به پيامبري او نمي‌برد.

در تمثيل مي‌توان گفت که انتخاب معماران درست نبوده و سنگي را که آنها حتي به‌کار نگرفتند نه فقط به کار گرفته شد بلکه در اصلي‌ترين نقاط به‌کارگرفته شد.يعني در زاويه‌ي بنا.

نظر معماران با نظر خداوند يکي نبود. وگرنه آنها مي‌توانستند سنگ اصلي را تشخيص دهند. واين‌طور است که گفته مي‌شود که نظر خدا نظر ما نيست.

                                                                         نویسنده: ا. ر. ا

منابع: تفسير نمونه، کتاب مقدس

 

1- قال اخرقتها لتغرق اهلها لقد جئت شيئا امرا

2- http://www.almazaheri.ir/farsi/Print/Print.aspx?TBlName=Moral&ID=13 پايگاه اطلاع رساني آيت ا... مظاهري

3- مزامير.

4- مرقس‌ 12:1-12، لوقا 20:9-19.

 

 

 

بازگشت

Share

 

 

 

 

 

 
 
   
آدرس ایمیل شما
آدرس ایمیل گیرنده
توضیحات
 
 
 
 
شرکت در میزگرد - کلیک کنید
 
 
نظر شما در مورد مطالب سایت چیست ؟
 
 
 
 
 
 
 
©2025 All rights reserved . Powered by SafireAseman.com