
رفتار مردم با بزرگان
مردم و حكومتها با فرستادگان خداوند چگونه برخورد كردند؟ اين را خداوند در قرآن بارها بيان كرده است. انبياء الاهي و مردان خدا، غالباً از طرف مردم و حكومتهاي زمان خودشان متهم و محكوم شدهاند. متهم به ديوانگي، به جادوگري، به فريبكاري و دروغ گويي؛ به تلاش براي كسب قدرت و مقام؛ به خودنمايي و بدعتگذاري و سنت شكني؛ و به شعر خواني و شعار گويي. و بسياري ديگر توسط آنان محكوم شده و به قتل رسيدهاند. آنان براي بدنامي صالحان به هر كاري دست زدند. تهمتها، شايعهها، جعليات، شهادتهاي دروغ، تبليغات مسموم، مدركسازيها، جار زدنها، تهديدها و فشارها. اما چون خدا با فرستادگان خود بود سرانجام فرستادگان الاهي پيروز و همة دشمنان آنان هلاك شدند. با وجود آنكه همهي آنها داراي نشانههايي از طرف خداوند بودند كه ادعايشان را به اثبات ميرساند اما دشمنان خداوند، به عمد از توجه كردن به اين نشانهها طفره ميرفتند. يا سعي داشتند آن را به گونهاي بياعتبار كنند. در عوض گاهي از سر جهالت و هوسهاي خود كه نشانههايي مضحك را درخواست ميكردند. مانند اينكه اگر راست ميگوييد پس چرا خداوند فرشتگان خود را نميفرستد تا شما را تأييد كنند يا اينكه چرا خداوند خودش پايين نميآيد و حرف شما را نميزند. يا معجزاتي غير از آنچه واقع شده بود را در خواست ميكردند كه خداوند فرمود حتي اگر وقوع اين را هم ببينند باز هم ايمان نميآورند و ميگويند اين جادو و چشمبندي است...
غالباً تعداد ياران چنين بزرگاني در زمان خودشان اندك بود ...
قدر آنها تا سالها بعد از آنها شناخته نشد. آنان بيشتر مورد قبول و قدر داني غريبهها بودند تا مردم خود و از جانب مردم خود رانده ميشدند. استدلال مردم اين بود كه كسي كه تا ديروز مثل ما بوده، مثل ما خورده و خوابيده و رفتار كرده، و آنچه بر ما گذشته بر او هم گذشته چطور ممكن است ناگهان منتخب خدا شود و رابط جهان بالا با پائين باشد. حتي اكثراً خانواده و نزديكان آنها نيز از قبول آنها سر باز زدند و به انكار آنها پرداختند. گاهي دشمني و انكار اين گروه اخير بيش از سايرين ميشد...
با آنكه وجود شيطان صفتان پر از دروغ و تناقض است اما آنها در كمين مينشستند تا بلكه تناقض يا دروغي در وجود صالحان بيابند و آنرا به نيزهاي ضربه زننده تبديل كنند و به صالحان بتازند و چون تناقضي نمييافتند آنرا با فكر خود ميساختند و بهانهسازي ميكردند. اگر راههاي تهاجم بر آنها بسته ميشد از آن بزرگان دوري ميكردند و به جنبهاي ديگر مشغول ميشدند تا بلكه صداي آنان را نشنوند و خيالشان آسوده بماند ...
حركت بزرگان بر خلاف حكام ظالم بود و منافع آنها را به خطر ميانداخت پس حكام ظالم از هر طريقي كه ميشد بر آنان ميتاختند و سعي در تخريب و نابودي آنان داشتند و شايد هم با دروغ سازيهاي خود به ظاهر تا چند روزي موفق ميشدند و حتي مردم را وادار ميكردند كه آن بزرگان را لعن و تقبيح كنند و به شكلهاي گوناگون آنان را به توهين و تمسخر بگيرند. اما از آنجا كه حقيقت آشكار شدنيست بزودي همهي اين نيزههاي پليد خرد ميشد؛ دروغها و تهمتها فاش ميشد؛ توطئهها برملا ميگشت و جعلّيات به اعترافات مبدل ميشد.
بزرگان بسيار بيشتر از تعداد دوستان، دشمن داشتهاند. حتي بعضي از بزرگان را ميتوان با شمارش دشمنانشان شناخت.
... خدا با هر كه باشد فتح و پيروزي براي اوست.
از دنباله کتاب تعالیم حق
بازگشت
Share
|