
شهري عاري ز او
یا قادر
چو تفالهای به شدّت پرتاب در این مکان شدم.
اینجا را چه مینامند
شهر است
سرزمینی است
چیست و زکجاست اینجا؟
خفهام میسازد فضایش
جنسش از خصم است
خیابانهایش زغضب جان گرفته است
کوچههایش خشم را اندوختهاند.
خانهها را بنگرید که
چو دندان برهم فشرده
خشت بر سنگ نهاده میخراشد آسمان را.
چرا چرخ در بر چرخ مینهند و
به دنبال دیگری میگردند و راضی نمیشوند.
سکههایشان را ببینید
پول سیاهی است که میاندوزند و
خوش دلند به شمارش ارقامشان.
جنبدگانش را میبینید
در طمعشان ولع میپرورانند و
زین حرص رضایتی حاصلشان نمیشود؟
عربده و نعره میکشند
اما گویی نمیشنوند این فریادهای جگر خراش را.
هرکس جگر بیشتر ز حلقش در آمده
آرامش مرگبار فزونتری در هم کیشان خود ایجاد میکند.
تو گویی عاشقانههایی میشنوند و
لبخند مرگ نشان هم میدهند و
قهقهه تباهی سر میدهند.
ای داد بر من
با هر دم کینه را به درون کشیده و
نفرت را بازدم میکنم.
آخ که تیر نگاه مرده شان
میشکافد تنم را.
درختانش همه از جنس استخوان است و
میوه ناسزا میدهد.
خورشیدش
خورشیدش را ببینید که سیاه نوری میتاباند به اینجا!
رعدش
رعدش، دندان به هم میسايد و ابرها
ابرها آب دهان میاندازند بر این مکان.
چگونه بادیست که رد پایی چنین به جای میگذارد؟ 1
میوزد یا سیلی میزند؟
به ماهش بنگرید
که ماهتابش را قیر اندود ساخته و
بر این سرزمین فرو میپاشد خود را.
....
"همه انتقام ز هم میگیرند "
فریاد میزنم!
میخواهم بخوانم نامی را امّا!
امّا بر زبانم نمیآید چرا ؟
نمیفهمم
چگونه مکانی است اینجا؟
واقعیّت حیات این است؟
" عذاب است یا وقوع وعدهي مكافات!؟"
1 قرآن كريم، ذاریات : 42
" به هر چه میوزید آن را چون خاکستر استخوان مرده می گردانید."
آيكا
بازگشت
Share
|