
راز و نیاز با
یا واحد
آن خشکیده برگ به شنزار را میبینید؟
ز کجاست؟!
نوزیده باد، میچرخد!
میدانی علّت اینگونه چرخشش را؟!
آه آری
به تیغ نور سپرده خود را و مستانه میرقصد.
درختان را بنگرید
که هر شاخه ز سنگینی خود،
چگونه به زیر انداخته سر را!
اما!
شبا هنگام، بالا کشیده سر، قد علم میکنند،
دانی که چرا؟
نور را طلب میکنند.
به گسترده آبها نگاه کنید که چگونه
به هنگامه شب
بالا کشیده خود را!
اما به تیر نور
شرمسار سر تعظیم فرو آورده پایین میکشند خود را
جزر و مّد مینامندش، امّا
رکوع و سجودشان چنین است
نماز عشق را به پا میدارند و
ز پا نمیمانند.
...
یا نور چگونه
دست از طلب شستهایم؟!
و به تابشات نمیرقصیم؟!
و به بارشات سر فرو نمیاندازیم؟!
آيكا
بازگشت
Share
|