به قصد "بارش"
برق نوری روانه زمینیان میکند و
با رعدی بر سینه آسمان میکوبد و
سپس زمین به رعشه میآید .
" رحمتش" را ندا میدهد
که های خلایق
به هوش باشید:
آنکه نمیشنود
به چشم ببیند برقم را .
آنکه نمیبیند
به گوش بشنود رعدم را
آنکه کور و کر است
به لرزه دریابد طنینم را .
هیهات بر آنکه
نه میبیند، نه میشنود و نه به درون در مییابد و
خود را محروم از "رحمت" میکند !
اما عجبا !؟
تعدادی به خانه هجوم میبرند
عدهای کثیر به زیر طاقی پناهنده میشوند
بعضی به زیر چتر سنگر میگیرند

و ...
اندکی خود را به سوی آسمان میگشایند و
" او " را در شکل باران در آغوش میکشند
من نیز چنین کرده و جسم خاکیام را به زیر رحمتش میکشانم .
قطره قطره باران میبارد
غبارها را میشوید و
آلودگیها را به زمین مادر میسپارد
زمین نیز پذیرای این ناپاکیهاست و
میپذیرد اراده " صاحب آسمان " را .
قطرات باران دَرَم نفوذ میکند و
این تَل خاکی پیکرم را بهتدریج حل کرده
به روی زمین جاری میسازد .
آنچه از من باقی میماند
روح و جانم است
که باز :
برق نور و
طبل رعد و
رعشه زمین
نوید رحمت میدهد که:
هر آیینه میبارم ،
پس آغوش بگشایید و پذیرا باشید .
الهی ، الهی ، الهی ،
این بار از من چه میماند
آیا در عمق زمین نفوذ میکنم
یا به اعماق آسمانت پر میکشم ؟
آيكا