
کدامین قفس است؟
یا رحمان
میگویندم که:
چه آراسته و زیباست کاشانهات!
اما!
استوار میلههایش را میبینید؟
قفس میخوانندش!
قطورین دیوارهاش، اجداد مناند
در هم پیچیده و آنچنان محکم در نقششان ایستادهاند!
میلههایش،
بستگانماند که
چه پر توان نقش آن را به بازی گرفتهاند!
گاه چنان به نام محبّت در فضا میفشارَندم که
نفس نتوانم کشید.
گاه چنان به مهر گشادهاش میسازند که
ناخواسته پیشاپیش توان حرکتام را گرفتهاند.
اما دانی که قفس، قفس است، لیک نمیدانند که
هیچ بندی تاب مقاومت بازی عشق را ندارد!
دل را به بند نتوانند کشید.
زیرا دمادم، " عشق" به خود میخواندش
و هر دم به پرواز میرود دلم.
ببینیدش که چه نرم میلهها را ندیده عبور میکند!
به سوی معشوق میرود
و پیمانهاش، پر ز عشق میگردد.
رفته باز میآید و
درونم را غرق در سرور کرده غسل عشق میدهدم.
نیرو ز بیرون گرفته به درون باز میآورد
جانان را به جانم میریزد.
قفسام را چو حریم امن " او" میبینم
چون" او " با من است
آنها مرا میبینند و من" او " را.
حال تو بگو!
چه کس در قفس است؟!
اى
اى
آيكا
بازگشت
Share
|