
راز
یا رحیم
آی اهالی " دل " ، بیایید
" راز"ی در درون دارم
در بین میخواهم بگذارمش
دانم " راز" را نباید گفتن
اما
این "راز" چنان به آتشم میکشد
و آنچنان در خود میسوزاندم
وای که چه سان نوازشم میدهد
بازیها با من دارد و
دمادم به میدانم میکشد .
و...
گاه به تاختنم میکشاند
گاه نواختنم ساز میکند .
وای چرا اینچنین گریان شدید
میخندید یا مویه سر میدهید
هلهله از بهر چه به پا میکنید
چرا به رقص آمده "دل" میگشایید؟
ای وای من
ای وای ما
جایگاه این " راز" در " دل " است ؟
" راز" یکی است و در هر" دل " به رنگیست؟
این یکی بیش نیست
اما میبینید چه رنگین است
ای رنگینه " راز "
ای سرّ در" دل " "راز"
تو
تو همانی که در گندیده گل ما
دمیده شدی ؟ 1
آی اهالی " دل "
بشنوید
ببینید
این " راز" همان ازلی " دمیست " که زنده به آنیم .
1 - قرآن كريم، ص : 71 و 72
" پس چون او را [کاملا ] درست کردم . و از روح خویش در آن دمیدم ، سجده کنان برای او [ به خاک ] بیفتند ."
آيكا
بازگشت
Share
|