
فرو افتاده
هوالعليالاعلي
من از تبار فرو افتادگانام!
تنم در زمین میخزد و
دلم به آسمان میجهد.
زمین غل بر پایم انداخته و
دستانم به ریسمان آسمان درآویخته.
طعمی ز بالا در کام دارم و
زهر مزهای ز زمین بر زبان دارم.
آسمان مرهم بر زخم دل مینهد و
زمین نیشتر بر آن میزند.
امیال پست به بالا میتازد
اما فرا بر فرو مینوازد و هموارش میسازد.
لیک با این سرآسیمهگیم
به فرا میاندیشم و
امید دارم،
آری امید دارم که:
"فرو" را به " فرا " میبازم و
به " ورا " باز خواهم گشت.
آيكا
بازگشت
Share
|