بسم الله الرحمن الرحیم
قصۀ ما
و خدا را تو شنیده ای؟ تو شنیده ای؟
توی دفتر خواص خدا آن را
نوشته
هر ورق آن مال من و
توست.
قصه شنیدنی است.
رمز آموز و به سادگی دل
های عاشق خداست.
توی آن هزار نشانه از جای
پای خداست.
خودش نوشته رویای زنده
خدای زنده است.
یکی بود و هست و خواهد
بود.
که آن یکی یک است و دو
نیست.
مال همه است.
از همه جدا نیست.
همه از اوست.
توی دفترش به راز و رمز
نوشته
که عاشق است و معشوق همه
است.
یک به یک توی دل های
عاشق خداست
...
او خودش نوشته،
تو کتابش،
تو کتاب آفرینش
موجودی بسازم که از من
است و نیست از من
تو وجودش از روح خودم بریزم
در دلش از عشق خودم
بکارم
آنقدر عاشقشم که می خوام
مثل خودم شه
وه چه افسوس که او در
بند زر و سیم
در بند رنگ بازی دنیاست
یک روز عاشق و شیدای
خدایش
روز دیگر سر در آستانه
دیگر
لیکن من اگر خدای اونم
من اگر عاشق و معشوق
اونم
مثل موم توی دستهایم
بهر رویای عظیم آفرینش
بهر شکوه و جلال خداییم
چون بسازم مثل و مانند
خودم
که مرا در خود ببیند و
خود را در من
...
این چه رازیست بین من و
خدا
ای خدا بهر چه ساختی مرا
این چنین زار و نزار
بین ما وسوسه ی زندگی
زمینی است
تو چرا راندیم از بهشت
آسمانی
به زمین پست
در بندم نمودی
تو مرا آزمودی
بهر چه آزمودی؟
که بدانی عاشقت هستم؟
تو که خود میدانی
بهر عشقت
در حال جنگ با خود و نفس
خودم هستم
یاریم ده
یاریم ده
تا باز ستانم دل و روحم
را
از رقیب دل سیاهت
آن ابلیس قسم خورده در
گاهت
که چنین زار و نزارم
کرده
از خود بیزارم کرده
نشناسم خود را
تو نجاتم ده
تو نجاتم ده
دل و روحم را باز ستان
از رقیب دل سیاهت
تا بدانم جز تو نخواهم
جز تو نجویم
آن گاه سر در دامنت
گذارم
به سرشگم دامانت سیلاب
نمایم
به تو گویم
من همان عاشق شیدای تو
هستم
تو ستان روح و جان مرا
که همه مال تو هستم
به فدایت به فدایت
به فدایت
الهی
آمین یا رب العالمین
توسط:
نورسا