
الهي به سويت آمدهام
الهي به نام تو
الهي، آمدم
نگي ديره!
نگي با چه رويي!
نگي مگه نگفته بودم ...
چرا، گفته بودي
گفته بودي: بندهي من باش!
اما من بندهي دلم و آرزوهاي دور و درازش شدم
گفته بودي: مراقب دشمن قسمخوردهات باش!
خوشخيال و زودباور، در اردوي همون فريبكار چادر زدم
گفته بودي: تنهات نميذارم، يادم كن، يادت ميكنم
خودم رو تنها ديدم و تنهاييام رو با ياد ياراني كه مار بودند پر كردم
گفته بودي: راه اينه، از بيراهه رفتم و سرگردون شدم
ميدونم. اين همه رو گفته بودي و نشنيدم
اما تو بخشندهتر از اوني كه اشك پشيمانيام رو ببيني و باران رحمت خطاپوشت رو دريغ كني
الهي، وعدهي خودت بود كه جرأت آمدن به من داد
فرمودي: از رحمت من مأيوس نشويد، همهي گناهان شما را ميبخشم، بازگرديد
الهي، آمدم
خسته و غبارآلود
با دستاني خالي و قلبي پر اميد
الهي، نگي ديره ...
نورا
بازگشت
Share
|