بگو: اى بندگان من كه بر خويشتن زياده‏ روى روا داشته‏ ايد! از رحمت خدا مأيوس نشويد. همانا خداوند، همه گناهان را مى ‏آمرزد، كه او خود آمرزنده‏ ى مهربان است. سوره زمر 53                    و پيش از آن كه شما را عذاب فرا رسد و ديگر يارى نشويد، به سوى پروردگارتان روى آوريد و تسليم او شويد. سوره زمر 54                     و از بهترين چيزى كه از جانب پروردگارتان به سوى شما نازل شده پيروى كنيد، پيش از آن كه عذاب الهى ناگهان به سراغ شما آيد، در حالى كه از آن خبر نداريد. سوره زمر 55                    تا [مبادا] كسى بگويد: افسوس بر آنچه در كار خدا كوتاهى كردم! و حقّا كه من از ريشخند كنندگان بودم. سوره زمر 56                     
 

پوشاننده و مکمّل (1)؛

واژگانی که بدست آوردنی هستند و نه تنها بدست آمدنی!

 

 شاید تا کنون بارها و بارها و در اَشکال و صُوَر گوناگون و متنوع، داستان ها و روایت های بسیاری در مورد "چیستی" انسان و یا "کیستی" او و همچنین دلیل خلقت وی در قالب "مرد" و "زن" مطرح گردیده است و  در باره ی این سوژه ی واحد و خاصّ (یعنی مذکر و مؤنث بودن جنسیّت در بشر زمینی)،نظریه و دیدگاههایی کثیر استخراج شده و ارائه گردیده است. که یا برپایه ی بینشهایی همسو و موافق مطرح شده اند و یا با داشتن دیدگاههایی غیر همسو و متفاوت، ولی در وضعیتی متقارن و مکمّل با سوی دیگر خود قرار دارند. و البته دسته ای دیگر از این نگرشها نیز مطرح بوده که در حوزه ای متضاد و مخالف با دو گروه قبلی که ذکر آن رفت، قرار دارند.

 در این میان اگر از فرضیه های اتفاقی بودن موجودیت انسانی و یا داستانهای بی اساس اسطوره ای بگذریم، بینشی را خواهیم یافت که دلیل و پایه ی خلقت انسان را در هیئت یک "زن"، معونت کردن و یاری نمودن زوج خود یعنی "مرد" در حوزه ی مسئولیت و اقتدارش می دانند. این نوع دیدگاه برمبنای نگارش های کتب مقدس توجیه می گردند و با الگو گرفتن از آن، "زن" را جزء لاینفک "مرد" دانسته و علت پیدایش خلقتش را نیز نه نیاز "مرد"، که مرحمت و لطف خالق و پروردگارش می دانند. ایشان قصد از همسری و پیوند "مرد" با "زن" را یکی شدن بیان می نمایند.

عده ای دیگر نیز هستند که برای حضور"زن" در کنار "مرد"، منزلتی در حدّ "شراکت" و هم اندازه قائلند و این را "مساوات" دانسته که احقاق آن، عین عدالت فرض می شود. دسته ای رسیدن به سعادت واقعی را در اطاعت کردن "زن" از "مرد" که حکم همسری وی را دارد، می دانند و گروهی نیز با اعتقاد داشتن بر آزادی بلامنازع و بعضاً بی چون و چرای "زن"، وی را در مقام قیاس دائمی و همیشگی با "مرد"درآورده و به آن برابری می گوید. ایشان هیچ حوزه ی اقتداری را به داشتن جنسیتی  خاصّ محدود نکرده و همچنین برای توانمند کردن "زن" به اندازه ی "مرد"، حدّی را قائل نمی گردند.

دیدگاهی، "مرد" را نشان و تجلّی "عقل" تعریف کرده و همچنین "زن" را مجال ظهور "احساس"، مفروض می دارند. و هرکدام از آنها را به تنهایی، ناقص و نارَس ارزیابی کرده و راه رسیدن به کمال و تکامل را در به وحدت رسیدن این دو عنصر متصور می باشند.

حال، در این راستای کمال گرایانه و به قصد معنا بخشیدن و فهم کردن اصل یگانگی و یکی شدنی که شاید به حقّ، والاترین اصل زندگی و با ارزش ترین هدف آن نیز می باشد، طراحی یک "واحد انسانی" و  دلیل موجودیت یافتن آن قابل استدلال شده و مستند می گردد. مجموعه ای که موجودیتش با داشتن حداقل دو جزء (یک زن و یک مرد)، قابل شکل گیری بوده و تدوام می یابد. هرچند که این اجزاء هر کدام عضوی از یک جامعه ی بشری نیز محسوب می شوند لیکن با داشتن جنسیتی متفاوت و دیدگاه هایی مختلف و بعضاً متنافر،  ولی برخوردار از منشی هم سنخ، اقدام به تشکیل مجموعه ای به نام خانواده می دهند که به منزله ی ایجاد یک پیکره ی "واحد" در کوچکترین و ابتدائی ترین شکلش می باشد.

زوجیتی را در مزدوج شدن با یک دیگر رقم می زنند و می روند تا با عبور از دوگانگی ها و دوئیت هایی که تا پیش از با هم بودن، گرفتارشان کرده و درگیرشان می نمود، قصدشان را در تحقق "یکی بودن" شدنی نمایند.

 از وحدتی که در درون یک واحد واقع می گردد، تمامی اعضاء آن از این موهبت برخوردار شده و از کمالات خاصّ آن، منتفع خواهد گشت. در یک واحد وحدت پذیر، هرکس مسئولیت خود را به خوبی دانسته و با علاقه پذیرای آن می باشد و پوشانندگی یکدیگر در هر برخورد و یا فعلی که صورت می پذیرد، از واجباتیست که همبستگی را تقویت کرده و باعث پُر کردن کمبودها و خلاءهای موجود در واحد می شود. بدیهی ست که شناسایی نواقص و نقاط ضعف موجود در واحد، با تشخیص آن در هر عضو دست یافتنی خواهد بود و این آشکار شدن به هر شکل و در هر سطحی که باشد، برای عضوی که دچار و دارای آن نقص و ایراد است به مانند یک زخم دردناک و بزرگی است که وی در مواجهه با آن احساس ضعف و حقارتی مضاعف کرده و توان مقابله را از دست می دهد. این همان لحظه ایست که یک زوج با تشخیص به موقع آن، سعی در ترمیم کردنش داشته و هنرمندانه قصدشان را به عمل می آورند و از این شرایط مخرب و جدا کننده، به عنوان یک فرصت برای نزدیکی بیشتر و یکی شدن سود می جویند.  

اما واقعیت در هنگام رخداد چنین وقایعی چیست؟ و در زندگی های مشترک چگونه و با چه کیفیتی بوقوع می رسد؟عامل وحدت دهنده در چنین شرایطی چیست؟ یا کیست؟ از کدامین ابزار و به چه شکلی برای رفع نقائص موجود بهره باید جست؟ نگاهمان را به چه باید معطوف نمود؟ آیا جایز است که گفته شود:" با بررسی بسیاری از مجموعه های انسانی مشخص گردید که به واحدی که در یگانگی با هم باشند و یا وحدت شان با تداوم همراه باشد، به عنوان گوهری کمیاب و یا نایاب می باید نگریست."؟ چرا هنوز معنای حقیقی یگانگی را نتوانسته ایم برای هم معلوم و مفهوم نماییم؟ امروزه که ازدواج های سنتی، جایگاه موجّه و عمومیّت خود را در باور های مردم از دست داده و آزادی انتخاب و داشتن روابط معقول پیش از تشکیل یک زندگی مشترک نیز جایز و حادث می گردد؛ چه شده است که تا کنون دانش و بینش مناسب و کارایی را برای تحقق این وحدت و  یکی شدگی در دست نداریم و برای دریافت یک پاسخ مناسب، کامل و جامع که مورد پذیرش عامّه مردم نیز باشد ایتچنین در مذیقه ناتوانی بسر می بریم؟ آن اقدامی که در خور شأن مقام انسانی خود باید کرد، چیست و کجاست؟ کمبودها چیستند؟ و چگونه ریشه ها را باید تقویت کرد؟ داشتنها و نداشتن هایمان چیستند و کدامند؟      

پروشا

 

 

بازگشت

Share

 

 

 

 
 
   
آدرس ایمیل شما
آدرس ایمیل گیرنده
توضیحات
 
 
 
 
شرکت در میزگرد - کلیک کنید
 
 
نظر شما در مورد مطالب سایت چیست ؟
 
 
 
 
 
 
 
©2025 All rights reserved . Powered by SafireAseman.com