آیا عشق در زندگی شما جایی دارد؟
جایگاه آن را چقدر ارزش می نهید؟ و برای وجود همیشگی و انگیزه ساز آن در زندگی خود،
چه بهایی پرداخته اید؟ و یا همچنان حاضر به پرداخت آنید؟
برای بدست آوردن و
برخوردار شدن از شایستگی های بیشتر و بالاتر در زندگی که باعث ارتقاء کیفیّت زندگی
می شود، می بایست عاشق همه چیز بود. و ذهن را فارغ از تمامی امیال شرّ و افکار
منفی و مستهلک کننده ی اعصاب و روان به تنها زنده و حاضر در زندگی یعنی خداوند
معطوف کرد. آنانی که به این وضعیت عشق زندگی وارد می شوند همیشه به خودشان اتّکا
دارند. در این حالت، فرد بالاترین حد فروتنی را از خود نشان می دهد لیکن آنرا به
نمایش عموم نمی گزارد.
فردی که عشق به همه چیز می ورزد بعلّت اینکه از
دیگران مورد ظلم یا جفا قرار گرفته گِله و شکایت نمی کند حتّی اگر مورد سوء
استفاده قرار گرفته باشد. سخنان او هرگز رنگ و بوی خشونت نمی دهد و از پشت سر
دیگران صحبت کردن بدور است. او ناسپاس نیست و از بخت بَدش کلامی به زبان نمی آورد.
بدنبال اشکال گرفتن از دیگران نیست و دیگران را مقصر نمی شمارد.
او از زدن هر حرف نا امّید کننده و بطور
کلّی هر حرف منفی حذر می کند و راجع به کمبودهایش سخن نمی گوید. او همیشه از
کیفیّت های مثبت دیگران سخن گفته و با تجلیل و وصف کردن آنها سعی در بالاتر رفتن و
ارتقاء ایشان دارد.
او بخشنده
است وبیکار نمی نشیند و هیچ چیز را به رایگان از کسی نمی خواهد لیکن همواره عشق می
ورزد. او کارهای خدایی را سرلوحه ی اعمال خود قرار داده و گوشش را در هر کوششی به
ندای درونش متوجّه می سازد. و هم با زبان و هم با حضور و با اعمالش، کارهای خداوند
پسند و خدایی را آموزش می دهد.
او صادق است و صداقت خود را در یافتن حقّ و
حقیقت و هر ندایی که بر آن استوار است، می سپارد و آن را در درون خود می جوید.
بنابر این،
والاترین شکل زندگی را از آنِ خود و دیگران می کند و اینچنین یگانگی را پرچم دار
بوده و کامل می شود.