
گزيدهاي از سخنان حكمتآميز ملاصدرا در باب علم راستين و اَشَرفِ علوم
... اگر هر علمى چنانست كـه تـو دانسـتهاى و يا بايد كه از راهِ نَقل (بازگويي) و مشيخه (شيخ شدن) فراگيريد، پس حق تعالى چرا در چنـدين مواضـع از قـرآن، مـذمت مـىنمايـد جمعى را كه به تقليدِ مشايخ و آباى خود، در اعتقادات، اعتماد نمودهاند و در اصول دين، تعويـل بـدان كـردهاند؟
...
... آن كدام علمست كـه از غايـت شـرف و عزت، از فهمها پنهان است و جمعى كثير از مسلمانان آن را كفر مىشمردهاند نعوذ بالله و قائـل بـدان را بت پرست و كافر و مستوجب كشتن مىدانستهاند؟
اگر هر علمى را بايد كه از اَسناد بهطريق متعارف شِنَوَند، آنچه حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام از خـود خـبر داد و فرمود "لو شئت لاوقرت سبعين بصيرا من تفسير فاتحة الكتاب" از كدام معلم بشرى به طريق معهـود فـرا گرفت؟
...
چرا ديگر صحابه و تابعين با وي (ابن عباس رضي الله عنه) در آن علم شريك نبودهاند؟ (كدام است) آن علم عزيز شريف و آن معنى غامض لطيف، كه از غايت شـرافت و دقـت (آن را) از ديگـران مخفـى نمـوده... و به نـزد چنـدين كـس از صـحابه و تـابعين كفـر (انكار) مـىنمـوده، تـا به تـو و همراهانت چه رسد؟!
مراد از آن كدام نوع علم بود؟ آيا مراد از آن خلافيات فقه است؟ يا علـم معـانى و بيـان؟ يا كلام؟ يا لغت؟ يا نحو و صرف؟ يا طب و نجوم و فلسفه؟ يا هندسه و اعداد؟ يا هيات و طبيعى؟
معلومست كه هيچ يك از افراد اين علوم را آن مرتبه نيست، بلكه اين علم منحصرست در علـم بطـون قـرآن و حـديث، نـه ظاهرِ آنچه فهم همه كس بدان مىرسد .
و آنچه زَمَخشَرى(1) و امثال آن از قرآن ميفهمند، نه علم قرآن است فى الحقيقه، بلكه باز راجع به علم لغت و نحـو و معانى و كلام است، و علم قرآن، سواي اين علمهاست همچنانكـه جلـد و قشـر انسـان، نـه انسانسـت بالحقيقه، بلكه بالمجاز. ...
علم قـرآن چنانست كه حق تعالى فرموده كه "لايَمَسُّهُ اِلَّا الْمُطَهَّرَُون"، كه علميست كه مـَسِ آن نكننـد، بهجـز اهـل طهـارت و تقديس و اهل تجرد و تنزيه. چه مراد از اين طهارت، نه همين شستن روى و ريش و پاك سـاختن جامـه و تـن خويش است، بلكه مراد، تطهير قلب است ...، و تجريد وى از عقائـد فاسـده و نجاسـات كفر، ... و انكار معاد و حشر ارواح و اجساد و آنچه بدين مانَـد.
و مشخص است كه دانستن هيچ يك از اين علمهاى مشهور در ميان جُمهور، محتـاج به تهـذيب بـاطن و تجريـد قلب از غشاوات طبع و هوا نيست، بلكه با حُبّ جاه و رياست و آرزوى قضـا و حكومـت و ذوق صـيت و شُهرت و حسد بر همكُنان (رفقا) و ترفع (برتري جويي) بر اقران (اطرافيان)، بهتر و زودتر حاصل مىشود!
...
پس اگر كسى ... گويد كه آنچه در كلام و خـبر واقعسـت همـه بـىتاويـل حق و صدق است چرا منكر مىشوى و نسبت كفر و تجسم و تشبيه به وى مىدهى و اصلاً نسبتِ جهل به خـود راه نمىدهى ...؟
تــــــو چــــــه دانــــــى زبــــــان مرغــــــان را
كــــــــه نديــــــــدى شــــــــبى ســــــــليمان را
دارم ســـــــخن و يـــــــاد نمـــــــىآرم كـــــــرد
فريــــــاد كــــــه فريــــــاد نمــــــىآرم كــــــرد
عزيز من! اگر علم همين است كه تو مىدانى و علم شريعت و حـديث نـامش نهـادهاى و آنچـه تـو ندانـى و نتوانى دانست صـحيح نباشـد، پـس قامـت علـم عجـب كوتـاه ، و عرصـهي دل تاريـك، و فصـحتِ ميـدان معرفت و مجالِ دانش بهغايت تنگ، و پاى خِرَد، سخت سُست و لَنگ خواهد بود .
1- يكي از اساتيد تفسير و حديث و نحو و لغت و علوم بلاغي.
برداشتي از رساله سه اصل، منتخب مثنوي و رباعيات صدرالدين محمّد بن ابراهيم شيرازي (ملا صدرا)
گردآوري و تلخيص: كاوشگران نور
بازگشت
Share
|