روزی جبرئیل و میکائیل با هم مناظره می کردند. جبرئیل گفت: مرا عجب آید که با این همه بی حرمتی و جفاکاری خلق، رب العزه بهشت از بهر چه آفرید؟ میکائیل چون این بشنید گفت: مرا آن عجب می آید که با آن همه فضل و کرم و رحمت که الله را بر بندگان است، دوزخ از بهر چه آفرید؟ از حضرت عزت و باری تعالی ندا آمد: از گفت شما هر دو، آن دوست تر دارم که بر من، ظن نیکوتری ببرد که رحمتم را بر غضبم برتری دهد.