
نیات و انگیزه ها
چیزی که همیشه و بیش از همهی کارهای دیگر مرا به خود مشغول کرده بود موضوع تسلیم الهی و خدمتگزاری به خداوند بود. از کودکی و در همهی کلام خدا متوجه شدم که اصلیترین و تنها که باید انسان انجام دهد تسلیم است و اولین تجسم تسلیم، خدمتگزاری است. تسلیم بودن تنها راهی بود که برای پیوستن به خداوند و اتصال به بینهایت در دسترس بود. غیر از این راه دیگری در اندیشههایم و در آنچه از قرآن و احادیث و کلام مقدسین میدانستم وجود نداشت. برایم تسلیم به معنای همهی خوبیها، همهی رستگاری، همهی خوشبختی و همهی خدا بود...
از کودکی مهمترین و بزرگترین کار ممکن را همین تسلیم بودن میدانستم. میدانستم که خدا، قصدها و کارهایی دارد و می خواستم که انجام دهندهی این کارها باشم و البته بزرگترین کارهای خدا را انجام دهم. خودم را تسلیم و خدمتگزار خدا میدانستم...
در کنار این قصد عظیم و نیّت بزرگ در سالهای نوجوانی، انگیزههای دیگری هم به تناسب شرایط خودنمایی میکردند و بعد از مدتی هم ممکن بود از بین بروند. انگیزههایی مثل کشف اسرار، پاسخ دادن به ظلمهایی که در مورد خودم و اطرافیانم میدیدم، بالا رفتن و برتری جستن و چیزهای مشابه، اما این قصدها در مقایسه با قصد تسلیم و خدمتگزاری که خورشیدوار بود به شعلههای شمع میمانست که گاهی بودند و گاهی نبودند. سعیام این بود که هرطور شده دیگران را هم به تسلیم الهی و خدمت به خداوند دعوت کنم و عملاً به آن وادار کنم.
اما کدام خدمت بهترین خدمت بود؟ فکر میکردم اگر خداوند یک انسان بود چه چیزی برایش مهمترینها بود و سعی میکردم از طریق تفکر و تعمق، بیشتر در اینباره بدانم...
سعی کردم خدا و خداگرایی را به بهترین شکل ممکن، با هماهنگترین بیانها متناسب با مخاطبانم، هماهنگ با شرایط زمان و مکان، معرفی کنم و به نام خدا در این کار موفق بودم.
سعی کردم مردم را، کسانی که کمتر مورد توجه تبلیغات مذهبی و معنوی بودند، متوجه خدا کنم، به تسلیم و خدمتگزاری دعوت کنم، به خداوند و روند خداگرایی پیوند بزنم و از این طریق آنان را از نگاه خودم، از مرگ و نابودی نجات دهم... به خواست خداوند در اغلب موارد در این کار موفق شدم. دهها هزار محصول این درخت بسیار پربار، و هزاران نشانه و مستند مرا علاوه بر اقناع قلبی، عقلاً نیز اقناع میکردند که خدا این را هم به انجام رسانده است.
بعد از شروع دورههای آشکار، فعالترین و ملموسترین قصدم نجات روحی بود. نجات از مرگ. و این کار را در هر جایی، چه در جلسات عمومی، چه در نوشتهها، در جلسات خصوصی، در خیابان در پارک و در هر جای دیگری، متناسب با شرایط مخاطب انجام میدادم...
احیاء ایمان به خدا، انتشار عشق به خدا، جذاب و کارسازنمایی حضور الهی و ضرورت و اجتنابناپذیری تسلیم و خدمتگزاری از جمله خطوط این مددرسانی و نجات روحی بود. نیاتم خود به خود و بدون کنترل، جاری و مستتر در همان حرفها، نوشتهها و کارهایی است که در همهی این پانزده سال و مخصوصاً در یازده سال اخیر بوده است. همان محتوا و جهتهایی که در اولین کتاب تعالیم هست، همان بر ذهن و نگاهم حاکم بود. به همین دلیل عملکرد ما، رفتارهای ما، فعالیتهای ما و محصولات کار ما، موید و تصدیق کنندهی همین نیات بود. همگی تاییدی بودند بر قصد بزرگ تسلیم و خدمتگزاری که همین هم تبدیل شد به شعار و عهد عمومی آل یاسین و الاهیون.
" الهی ای که با منی تسلیم و خدمتگزارم
و روز و شب تو را میخوانم."
بازگشت
Share
|