
چه جاي غريبي!
بسم الله الرحمن الرحيم
چه جاي غريبي
آدمهايش همه در خواب راه ميروند
با سايههايي تيره و بيروح
و نگاههايي غريب و بيگانه
چه جاي غريبي
قصههايش طوطيوار تكرار ميشوند و
بازيهاي كسالتبارِ و جا مانده از قرون و اعصارش نيز
بوي ماندگي ميدهد و بوي مرداب
نه بادي، نه ابري، نه باران
كوير خشك سينهها در پردهاي از ظلمت
چه جاي غريبي
مثل يك جادوي سياه
مثل يك گورستان وحشتانگيز
چيزهايش غالباً از جنس بردن نيست
هرچه در چمدانت ميريزي
خوب كه نگاهش ميكني
ميبيني چمدانت خالي خالي است
گويي، غالب چيزهايش تنها متعلق به همانجاست
آري
چه جاي غريبي
مثل يك مسافرخانهي بزرگ در كُرهاي ديگر
دلخوشيهايش، مثل بادكنكهاي بزرگ و رنگارنگ
تركيدني و پوچ و تو خالي
چه خواب ترسناك و سنگيني
چه جاي غريبي
پرنا
بازگشت
Share
|