بگو: اى بندگان من كه بر خويشتن زياده‏ روى روا داشته‏ ايد! از رحمت خدا مأيوس نشويد. همانا خداوند، همه گناهان را مى ‏آمرزد، كه او خود آمرزنده‏ ى مهربان است. سوره زمر 53                    و پيش از آن كه شما را عذاب فرا رسد و ديگر يارى نشويد، به سوى پروردگارتان روى آوريد و تسليم او شويد. سوره زمر 54                     و از بهترين چيزى كه از جانب پروردگارتان به سوى شما نازل شده پيروى كنيد، پيش از آن كه عذاب الهى ناگهان به سراغ شما آيد، در حالى كه از آن خبر نداريد. سوره زمر 55                    تا [مبادا] كسى بگويد: افسوس بر آنچه در كار خدا كوتاهى كردم! و حقّا كه من از ريشخند كنندگان بودم. سوره زمر 56                     
 

پيش از اينها فكر مي‌كردم خدا...

پيش از اين‌ها فکر مي‌کردم خــدا

خــانـــه‌اي دارد ميــــان ابــــــرهــا

 

مثـل قصــر پـادشــــاه قصـــــه‌هــا

خشتي از الماس و خشتي از طلا

 

پايه هاي برجش از عاج و بلور

بر سر تختي نشسته با غـرور

 

ماه، برق كوچكي از تاج او
هر ستاره پولكي از تاج او


اطلس پيـــراهن او آسمـــان
نقش روي دامن او، كهكشان


رعد و برق شب، طنين خنده‌اش
سيل و طوفان، نعــــره‌ي توفنده‌اش

 

دكمـــه‌ي پيراهـن او، آفتــــاب
برق تيغ و خنجر او، ماهتاب


هيچ‌كس از جـــــاي او آگاه نيست
هيچ‌كس را در حضورش راه نيست


پيش از اينها خاطرم دلگير بود
از خدا در ذهنم اين تصوير بود


آن خدا بي‌رحم بود و خشمگين

خانه‌اش در آسمان، دور از زميـن


بــــود، اما در ميان ما نبود
مهربان و ساده و زيبا نبود


در دل او دوستي جايي نداشت
مهـــرباني هيچ معنايي نداشت


هر چه مي‌پرسيدم از خود، از خدا
از زميــن، از آسمــان، از ابــــرهـــــا


زود مي‌گفتنــــد: "اين كار خــداست

پرس و جو از كار او كاري خطاست

 

هر چه مي‌پرسي، جوابش آتش است
آب اگـــر خوردي، عــــذابش آتش است


تا ببنـدي چشم، كورت مي‌كند
تا شـدي نــزديك، دورت مي‌كند


كج گشودي دست، سنگت مي‌كند
كج نهــادي پــــاي، لنگــــت مي‌كند


تا خطا كردي عذابت مي‌كند
در ميان آتــــش آبت مي‌كند..."


با همين قصه دلم مشغول بود
خواب‌هـــايم، پر ز ديـو و غـول بود

 

خواب مي‌ديدم كه غرق آتشم

در دهان شعله‌هاي سركشم

 

در دهان اژدهايي خشمگين

بر سرم باران گرز آتشين

 

محو مي‌شد نعره‌هايم، بي‌صدا

در طنين خنده‌ي خشم خدا...


نيـــت مــن، در نمــــاز و در دعــــا
ترس بود و وحشت از خشمِ خدا


هر چه مي‌كردم، همه از ترس بود
مثــــل از بــــر كـردنِ يـك درس بود


مثل تمرين حساب و هندسه
مثــل تنبيــه مـديـر مـــدرسه

 

تلخ، مثل خنده‌اي بي‌حوصله

سخت، مثل حل صدها مسئله


مثل تكليف ريـــاضــي سخت بود

مثل صرف فعل ماضي سخت بود


تا كه يك شب دست در دست پدر
راه افتــادم بــه قصـــد يـك سفــر


در ميــان راه، در يــك روستــا
خانه‌اي ديديم، خوب و آشنـا


زود پرسيدم: "پدر، اين‌جا كجاست؟"
گفت: "اين‌جا خانه‌ي خوب خداست


گفت اين‌جـا مي‌شود يك لحظه مانـد
گوشه‌اي خلوت، نمازي ساده خوانـد


با وضويي، دست و رويي تازه كرد
بــا دل خــود، گفت‌وگويــي تازه كرد"

 

گفتمش: "پس آن خــداي خشمگين
خانه‌اش اين‌جاست؟! اين‌جا، در زمين؟"


گفت: "آري خانــــه‌ي او بي‌رياست
فرش‌هايش از گليم و بورياست


مهربان و ساده و بي‌كينــه است
مثـل نـــوري در دل آيينـــه است

 

عادت او نيست خشم و دشمني

نام او نور و نشانش روشني

 

خشم، نامي از نشاني‌هاي اوست

حالتي از مهرباني‌هاي اوست

 

قهر او، از آشتي شيرين‌تر است

مثل قهر مهربان مادر است

 

دوستي را دوست، معني مي‌دهد

قهر هم با دوست، معني مي‌دهد

 

هيچ‌كس با دشمن خود، دوست نيست

قهري او هم نشان دوستي‌ست..."

 

تازه فهميدم خدايم اين خداست
اين خـــداي مهـربان و آشناست


دوستي، از من به من نزديك‌تر
از رگ گـــــردن به من نزديك‌تر

 

آن خداي پيش از اين را باد برد

نام او را هم دلم از ياد برد

 

آن خدا، مثل خيال و خواب بود

چون حبابي، نقش روي آب بود

 

مي‌توانم، بعد از اين، با اين خدا

دوست باشم، دوست، پاك و بي‌ريا

 

مي‌توان با اين خدا پرواز كرد
سفــره‌ي دل را بــرايش باز كرد


مي‌توان دربــاره‌ي گل حرف زد
صاف و ساده، مثل بلبل حرف زد


چكه چكه، مثل بـــــاران راز گفت

با دو قطـــــره، صد هزاران راز گفت


مي‌توان با او صميمـي حرف زد
مثــل يـــاران قـــديمـي حرف زد

 

مي‌توان تصنيفي از پرواز خواند

با الفباي سكوت آواز خواند


مي‌توان مثـل علف ها حرف زد
بـا زبــان بــي‌الفبـــــــا حرف زد


مي‌توان دربـاره‌ي هـر چيـــــز گفت
مي‌توان شعري خيال‌انگيز گفت

 

مثل اين شعر روان و آشنا
"پيش از اينها فكر مي‌كردم خدا..."

 

 

شعر از: قيصر امين‌پور

منبع: كتاب پنجره‌هاي آسمان، نشر افق

 

 

بازگشت

Share

 

 

 

 

 

 
 
   
آدرس ایمیل شما
آدرس ایمیل گیرنده
توضیحات
 
 
 
 
شرکت در میزگرد - کلیک کنید
 
 
نظر شما در مورد مطالب سایت چیست ؟
 
 
 
 
 
 
 
©2025 All rights reserved . Powered by SafireAseman.com