...
كار ما نيست شناسايی "راز" گل سرخ ،
كار ما شايد اين است
كه در "افسون" گل سرخ شناور باشيم
پشت دانايی اردو بزنيم
دست در جذبۀ يك برگ بشوييم و سر خوان برويم
صبحها وقتی خورشيد، در میآيد متولد بشويم
هيجانها را پرواز دهيم
روی ادراك فضا، رنگ، صدا، پنجره، گل، نم بزنيم
آسمان را بنشانيم ميان دو هجای "هستی"
ريه را از ابديت پر و خالی بكنيم
بار دانش را از دوش پرستو به زمين بگذاريم
نام را باز ستانيم از ابر،
از چنار، از پشه، از تابستان
روی پای تر باران به بلندی محبت برويم
در به روی بشر و نور و گياه و حشره باز كنيم
كار ما شايد اين است
كه ميان گل نيلوفر و قرن
پی آواز حقيقت بدويم.
ـ
سهراب سپهری ، گزیدهای
از شعر صدای پای آب