بگو: اى بندگان من كه بر خويشتن زياده‏ روى روا داشته‏ ايد! از رحمت خدا مأيوس نشويد. همانا خداوند، همه گناهان را مى ‏آمرزد، كه او خود آمرزنده‏ ى مهربان است. سوره زمر 53                    و پيش از آن كه شما را عذاب فرا رسد و ديگر يارى نشويد، به سوى پروردگارتان روى آوريد و تسليم او شويد. سوره زمر 54                     و از بهترين چيزى كه از جانب پروردگارتان به سوى شما نازل شده پيروى كنيد، پيش از آن كه عذاب الهى ناگهان به سراغ شما آيد، در حالى كه از آن خبر نداريد. سوره زمر 55                    تا [مبادا] كسى بگويد: افسوس بر آنچه در كار خدا كوتاهى كردم! و حقّا كه من از ريشخند كنندگان بودم. سوره زمر 56                     
 

کدام بازی : شطرنج یا منچ و مارپله ؟

در زندگی بازی­های زیادی وجود دارد که هر کدام قوانین، تاکتیک­ها و جذابیت­های خاص خود را دارند و ما بر حسب علاقه، روحیات، تمایلات و تفکرات خود حضور خود را در این بازی­ها اعلام و نقش خود را ایفا می­کنیم اما بعضی از بازی­ها قانونمندترند حتی اگر در پشت این قوانین منطق درستی هم وجود نداشته باشد و در برخی دیگر کمتر این موضوع به چشم می­خورد. با این­که در تمام بازی­ها مبارزه و تهاجم وجود دارد اما در بعضی بازی­ها این مبارزه حساب شده،تفکری، مردانه و گام به گام است و پیروزی در بعضی دیگر صرفاً با تکیه بر شانس یا قدرت فیزیکی است.  

یادم هست زمـانی که مـا کودک بودیم و هنوز از بازی­های کامپیوتری خبری نبـود اغلب بازی­های گروهی می­کردیم زیرا روح وحدت، مشارکت و تعاون در این بازی­ها  بسیار قوی بود و مانند بازی­ها و مسابقات انفرادی، برتری­جویی، تفاخر و قدرت­های فردی را به نمایش نمی­گذاشت اما گاهی اوقات که مجبورمان می­کردند بازی­های آرام و بی­ سر و صدا بکنیم آن­هایی که بزرگ­تر و متفکرتر بودند شطرنج بازی می­کردند و ما که بچه­تر بودیم مِنچ و مارپله بازی می­کردیم. حتماً شما هم یادتان هست. در این بازی برخلاف ظاهر بسیار ساده و کودکانه آن روحیه تهاجم، اضطراب و امید به شانس بسیار دیده می­شد. در طول بازی دائم نگران بودیم مبادا مهره حریف زودتر از ما به خانه برسد و برنده شود و هیچ چاره­ای هم نداشتیم جز این که به جلو حرکت کنیم و امیدوار باشیم که در سر راه با حریف برخورد کنیم و او را در یک قدمی رسیدن به خانه­اش از صحنه رقابت بیرون بیندازیم.

                                        

طرف دیگر مقوا، بازی دیگری بود به نام مارو پله. در این بازی هم اغلب اوقات در چند قدمی رسیدن به خانه یک مار زهرآلود نیشمان می­زد و به سر جای اول مان برمی­گشتیم، به امید این که شانس یاری­مان کند و به خانه­ای برسیم که یک نردبان حاضر و آماده در آنجا ما را به چند ردیف بالاتر بکشاند. وقتی هم که تنها مهره­ی ما از بازی بیرون انداخته می­شد باز باید آن قدر به انتظار شانس می­نشستیم تا دوباره به بازی وارد شویم و ظاهراً همین موضوعات بر زیبایی و جذابیت بازی می­افزود. به هر حال آن­چه در این دو بازی بسیار مشهود بود اثر غیر قابل انکار شانس در سرنوشت مهره­های بازی و نقش بسیار کم­رنگ چاره­جویی و تفکر و عاقبت­اندیشی بود. درست  بر عکس بازی شطرنج که باید بدانیم چه رابطه­ای بین مهره­های چیده شده در صحنه بازی وجود دارد و از هر مهره­ای چه کاری برمی­آید و حدود اختیاراتش چیست و چه مأموریتی دارد و نیز بدانیم که هر واقـعه جدید به خاطـر نوع بازی و تبعـات حرکت­های گذشـته ما بوده است و اثـر جدیدی نیـز در ادامـه بازی بـر جای می­گذارد. در بازی منچ زمانی که یک مهره تازه از راه رسیده به کمک شانس، به سرعت برق و باد خانه­ها را  شش تا یکی طی می­کرد و به خانه می­رسید کار ما تمام بود. اصلاً ممکن بود حریف تمام مهره­هایش را یک به یک به خانه ببرد بدون این که حتی فرصت یک حرکت به ما بدهد بر خلاف بازی شطرنج که در مقابل هر حرکت دشمن تو هم می توانی یک حرکت انجام دهی.

                                         

داشتم فکر می­کردم که در زندگی واقعی نیز نوع عکس العمل های ما در زندگی می­تواند شبیه به یکی از این بازی­ها باشد. بستگی دارد به این که ما اهل تفکر باشیم یا دلبسته شانس و کدام را بیشتر دوست بداریم و چگونه بخواهیم از آزمون­های مختلف زندگی عبور کنیم و با مشکلات آن روبه­رو شویم. گاهی اوقات درست زمانی که فکر می­کنیم در یک قدمی رسیدن به منزل مقصـود هستیم باد مخالف شروع به وزیدن می­کند و با تبـدیل شدن به طـوفانی سهمگین تمـام نقشه­های ما را در هم می­ریزد و یا کسی که تصور می­کردیم حالا­حالاها به گرد پای ما  نمی­رسد چنان پله­های ترقی را به سرعت طی می­کند و ما را پشت سر خود جا می­گذارد که متعجب می­شویم. این­جاست که طرفداران بازی منچ و مارپله فقط می­توانند بنشینند و آرزو کنند که تاس بعدی باب میل آنها پایین بیاید اما شطرنج بازان به فکر راه حل و تدبیری جدید و نقشه­ای حساب شده هستند .

انسان­ها هم مانند مهره­های شطرنج، بعضی­ها طبیعت سربازگـونه دارند، در مبارزه و در مقابل تهـاجم دشمن پیش­قدم می­شوند، راه را باز می­کنند و اگر لازم شد خود را فدا می­کنند.بعضی دیگر مانند اسب حرکات خاص و منحصر به فردی دارند که هیچ کس جز خودشان از عهده آن بر نمی­آید. مهره­هایی مانند فیل حرکت می­کنند یعنی حتی اگر بخواهند کمک کنند از کجراهه­ها به کمک می­آیند. بعضی دیگر کارشان تشکیل قلعه برای محافظت از پادشاه و در حقیقت پاسداری از  اهدف و آرمان­هاست. مهره­هایی هم مانند وزیر با این که بسیار نادر و انگشت شمارند اما آن­قدر حضورشان کلیدی و کارساز  است که می­توانند جای خالی اکثر مهره­ها را پر کنند و حرکت­های لازم و راهبردی را انجام دهند.

در شطرنج با توجه به نوع تفکری که در پس هر یک از حرکات ما نهفته است تقریباً از همان اول بازی می­توان حدس زد که توانایی­های طرف مقابل چیست و چگونه با او باید مبارزه کرد. می­توان حتی از تاکتیک­ها و تفـکرات دشمن درس گرفت و در جهت پیشرفت خود استفاده کرد. می­توان حریف را کیش کرد و درشرایطی قرار داد که راهش بسته شود و با پای خودش آماده رفتن شود که اگر بتواند فرار کند و در موقعیت بهتری قرار بگیرد بازی را ادامه می­دهد و اگر نتوانست مات شده و بازی را واگذار می­کند.

حال بـا ایـن تفسیر و چشم انـداز، شما در زندگی و در مقـابـله با حریفان ترجیح می­دهید کـدام بـازی را انجـام دهید؟شطرنج یا منچ و مارو پله ؟  

 

مانا

 

بازگشت

Share

 

 

 

 

 

 
 
   
آدرس ایمیل شما
آدرس ایمیل گیرنده
توضیحات
 
 
 
 
شرکت در میزگرد - کلیک کنید
 
 
نظر شما در مورد مطالب سایت چیست ؟
 
 
 
 
 
 
 
©2025 All rights reserved . Powered by SafireAseman.com