مقاله ششم : گذر از هزار خوان!
بسم ا... الرحمن الرحيم
يك جفت كفش يا شايد هم چكمهي آهنين! يك زره و يك سپر پولادين! و يك كلاهخود! از ملزوماتي است كه براي نزديك شدن به "او" حتماً بايد به همراه داشت! تهيهي اين چيزها هم كه كار هر كسي نيست. چرا كه امروزه شايد اين چيزها جز در موزهها در جاي ديگري يافت نشوند! پس بهتر است كه اصلاً از خير اين كار بگذرم و آن را در روزمرگيهايم به فراموشي بسپارم!
آري، زماني با خود فكر ميكردم براي نزديك شدن به خداوند و ارتباط با "او" بايد از هفت خوان كه چه عرض كنم، از هزار خوان گذشت. به همين جهت اين كار چنان دشوار بهنظر ميرسيد كه هر روز بهانهاي براي نپرداختن به آن پيدا ميكردم. اما بيهودگي روزمرگيها و خستگي اينهمه دويدن به دنبال سرابهاي زندگي و به جايي نرسيدنها، موجب ميشد كه فكرم همچنان دور و بر پيدا كردن راهي براي گذشتن از اين خوانها بچرخد. تا اينكه بالاخره گذرگاهي براي عبور از هر خوان يافتم. بعدها پي بردم كه متوقف شدن در پشت اين خوانها كاري تقريباً همهگير است، منتهي هر گروه از مردم پشت يكي از آنها! اما ببينيم اصلاً اين خوانها چه هستند.
يك خوان رياضت است! براي گذر از اين خوان خوب كه بررسي كردم به اين نتيجه رسيدم كه "چگونه ممكن است خداوندي كه عاشق مخلوق خود است از رنج او خشنود شود.(1) رياضت سختي است و ... اما نزديكي به خدا سرور و آرامش. فكر رياضت كشيدن موجب امروز و فردا كردن آغاز حركت ميشود، و موكول كردن كار به روزي كه هرگز فرانخواهد رسيد! انديشهي لزوم رياضت كشيدن براي نزديكي به خداوند، خواسته يا نا خواسته متهم كردن خالق متعال به ديگرآزاري است. راه نزديكي به خدايي كه عاشق مخلوق خود است عشق است و نه رياضت."(2) پس بايد سلاح عشق را برگيريم و اينگونه در راه خشنودي آنكه دوستمان دارد و دوستش ميداريم و محبتش در دل ماست، بكوشيم. به اين ترتيب هرگونه تلاش و ازخودگذشتگي نهتنها سختي نيست، بلكه از روي رضايت و با خشنودي همراه خواهد بود.
خوان ديگر رعايت آداب است و زبان، و البته مكان و زمانهاي خاص! و اما راه عبور از اين خوان شكستن اين گمان باطل است كه بايد فقط در زمانها و مكانهايي خاص، به آداب و زباني خاص با او سخن گفت و راز و نياز كرد، زيرا خداوند هميشه و در همه جا حاضر است و تمامي زبانهاي دنيا را هم ميداند. پس در هر لحظه و در هر كجا و به هر زبان هرچه ميخواهد دل تنگت با "او" بگو و هيچ آداب و ترتيبي هم مجو! اما لزوم رعايت آداب و ترتيب براي نزديكي و ارتباط با خداوند از آن جهت در ذهن ما شكل گرفته است كه ميانديشيم برقراري اين ارتباط فقط در هنگام عبادت ميسر است، البته لازمهي عبادت واقعي ارتباط گرفتن با خداوند است. ولي اين ارتباط تنها به عبادت و همان اوقات محدود نميشود. عبادت جايگاه و قواعد خاص خود را داراست. اما ارتباط با خداوند از آن زمانها فراتر ميرود و مثل نفس كشيدن ميتواند در هر لحظه و در هر كجا ممكن و ميسر باشد.
در راه نزديكي به خدا، يك خوان هم پشت سرگذاشتن شلوغيهاست! براي عبور از اين خوان بايد اين تصور را كنار گذاشت كه "خداوند سرش شلوغ است و معلوم نيست از ميان اين همه آدم كه در هر لحظه به طور همزمان با او سخن ميگويند صداي ما به گوشش برسد" خداوندي كه خالق تمامي هستي است، و هميشه در همه جا حي و حاضر، نه تنها صداي ما بلكه تمامي اصوات را در تمامي سطوح خلقت نيز ميتواند به طور همزمان بشنود.(3) اين انديشه كه "خداوند چون سرش شلوغ است صداي ما را نميشنود"، توهمي است ناشي از فراموشي و ناديده گرفتن سميع و بصير بودن خداوند قادر، و نيز قائل شدن محدوديتهاي بشري خود براي او به طور ناخودآگاه.
و حال خوان ديگر، يعني عبور از ميان صف قديسين آن هم باكوله باري از گناه! اگر ميپنداريم كه فقط قديسين و اولياء خدا ميتوانند به او نزديك شوند، و نه اشخاص گناهكاري چون ما، و اينكه خداوند تنها به صداي آنها گوش ميدهد و فقط پاسخ آنها را ميدهد و نه به ما، خوب است تمثيلهايي كه در كتابهاي آسماني آمدهاند را بخوانيم تا دريابيم كه خداوند به گناهكاران بيش از بيگناهان يا كساني كه در توهم بيگناهي به سر ميبرند، توجه دارد. زيرا گناهكاران بيشتر به خداوند نيازمنداند تا كساني كه در مسير صحيح هدايت گام برميدارند. فروتني، تواضع، شرمندگي و پشيماني از خطاها، مانند كارتهايي ويژه عمل ميكنند كه با در دست داشتن آنها ميتوان از ميان صف قديسين نيز گذشت، حتي با كوله باري از گناه!
اما خوان ديگر يافتن اكسير زمان از لابهلاي مشغلههاست! اين تصور كه ارتباط با خدا كاري وقتگير و در نتيجه دشوار است، از آن رو براي انسان پيش ميآيد كه زندگي دنيوي و معنوي خويش را ازيكديگر جدا ميسازد و گمان ميكند كه ارتباط با خدا بايد ظاهر عبادت را داشته باشد، پس بايد براي آن وقت بگذارد. اما "اين حرف مانند آن است كه بگوييم چطور مردم وقت ميكنند نفس بكشند... توجه به خداوند و ارتباط با حضور الهي براي روح و روان انسان مانند نفس كشيدن و تماس با هواست. اگر در جريان آن قرار بگيريم خودبخود خواهد بود، بدون هيچ تلاش مضاعفي..."(4)
آيا ما در طول روز براي صحبت با خود يا همان خودصحبتي كه به اشتباه فكر كردن تلقي ميشود، وقت جداگانهاي در نظر ميگيريم؟ يا بهطور همزمان و در حين انجام ساير كارها به آن مشغوليم؟ براي ارتباط با خدا ميتوانيم به جاي صحبت مدام با خود همواره با خداوند سخن بگوييم .
و خوان ديگرِ آن، تقديم مكرر تقاضانامههاست! اگر گمان كنيم كه خواستههايمان را بايد بارها و بارها برايش تكرار كنيم تا شايد گشايشي حاصل شود، بايد بدانيم كه اگر تقاضانامهي خود را درست فرستاده باشيم! يك بار ارسال آن هم كافي است، چرا كه خداوند مانند انسانها جايزالخطا نيست. در ميان تقاضانامههاي بيشماري كه به او ميرسد، هيچ يك از ديد او دور نميماند.
تكرار، بيشتر براي آسودگي خيال خودمان است، و براي رفع اشكالات احتمالي كار خودمان.
يكي ديگر از خوانها دست و پنجه نرم كردن با انتظاري است براي دريافت پاسخ! خوان انتظار خوان دشواري است. گاه اين انتظار آنقدر طولاني بهنظر ميرسد كه زير پاهايمان علف سبز ميشود، در حالي كه گويي از پاسخ هيچ خبر و نشانهاي نيست. اما "واقعيت اين است كه حتي پيش از آنكه خدا را بخوانيم، او پاسخ ميدهد. در همان لحظهاي كه ميخوانيم پاسخ ميدهد. بلافاصله بعد از آنكه ميخوانيم پاسخ ميدهد. همهي اينها واقعيت دارند. او هميشه پاسخ داده و اين ما هستيم كه بايد پاسخاش را دريابيم. يكي حتي قبل از سؤال كردن جواب را درمييابد و ديگري بلافاصله و آن يكي با تأخير. اين به خود ما بستگي دارد كه كي جواب او را تشخيص دهيم و متوجه شويم." (5)
اما يكي از عمدهترين دلايل عدم تشخيص پاسخهاي خداوند به خواستهها و دعاهايمان اين است كه ما هميشه انتظار داريم خداوند عين خواستهي ما را درست به همان صورت و در همان زماني كه خودمان آن راخوب ميدانيم، براي ما برآورده سازد. در حاليكه خداوندِ عالِم و داناي بر همه چيز بهتر از ما ميداند كه چه چيز در چه زمان و به چه صورت براي ما بهتر است. او هميشه از ما به ما مهربانتر بوده و هست، مخصوصاً به خود حقيقي ما، و نه تنها به تصوري كه ما از خودمان داريم.
شايد براي ما بهتر باشد كه خواستهمان بهجاي امروز، دو ماه بعد محقق شود، تا از خطري و يا ضرري در امان بمانيم، و يا بهتر باشد پاسخمان را به صورتي ديگر كه برايمان مناسبتر است دريافت كنيم، و يا...
در هر صورت لازم است فراموش نكنيم كه محدود كردن پاسخ خداوند به يك قالب معين ممكن است موجب شود تا آن را درنيابيم و در نتيجه به اشتباه تصور كنيم كه خداوند پاسخ خواسته و يا دعاي ما را نداده است. و يا ممكن است چنين نتيجهگيري كنيم كه خداوند فقط بعضي وقتها و به بعضي از دعاهاي ما پاسخ ميدهد، يعني آن وقتهايي كه خواستههاي ما، طبق تصور خود ما محقق ميشوند، و نه هميشه! اين در حالي است كه "به دست آوردن چيزي (مادي يا غيرمادي) كه براي ما لازم است و از دست دادن چيزي كه وجودش براي ما مضر و مخرب است، فيض الهي است. وقتي از گناه و بدي حفظ ميشويم و از گرفتاري و بلا مصون ميمانيم اين درواقع نتيجهي حضور خلاق الهي است"(6)
و اما خوانهاي ديگر و ديگري نيز هست...
گاه همين كه تصميم به برقراري ارتباط و نزديكي به خداوند ميگيريم، اين انديشه كه "ما چيزي براي عرضه به درگاه خداوند و خشنودي او نداريم"، موجب دلسرديمان ميگردد. اما اگر آلبوم ذهنمان را ورقي بزنيم، خواهيم ديد كه اين انديشه از آن جهت شكل گرفته است كه بسياري از مردم دوران كودكي خود را زير دست والديني گذراندهاند كه هرگز از آنها و كارهايشان احساس رضايت و خشنودي نكردهاند، و هميشه از آنها انتظار بيشتري داشتهاند. اگر در مدرسه از درسي نمرهي 19 گرفتهاند، والدينشان از آنها انتظار 20 داشتهاند، و همواره توجهشان به كاستيهاي آنها بوده، در نتيجه، چنين برخوردي موجب ايجاد احساس بيكفايتي در آنها شده است. اگر اين احساس منفي اكتسابي از دوران كودكي به رابطهي ميان ما و خداوند گسترش يابد، گمان ميكنيم كه هيچگاه چيزي براي عرضه به خداوند و خشنودي او نخواهيم داشت و ميپنداريم كه خداوند با چنين شرايطي هرگز ما را دوست نداشته است و نخواهد داشت. اما اگر بهخاطر داشته باشيم كه خداوند منشأ عشق بدون شرط است و ما را همانگونه كه هستيم دوست ميدارد، چارچوب محدودكنندهي چنين انديشههايي را درهم خواهيم شكست، آنگاه از آن خواني نخواهيم ساخت تا براي عبور از آن زانوي غم به بغل گيريم.
واقعيت اين است كه بسياري از مردم بدان جهت از ارتباط با خدا گريزاناند كه برداشتها، شنيدهها و تصاوير زشتي از آن در ذهن خود دارند.(7) و همين برداشتها و تصاوير ذهني اشتباه از خداوند موجب بيعلاقگي به برقراري ارتباط و نزديكي به او خواهد شد، و در نتيجه به محروميت از تجربهي رهايي بخش رهاننده خواهد انجاميد.
"او" يگانه رهانندهاي است كه جز به يارياش گذر از دنياي ديوانهاي كه دچار حرص، طمع و شهرت طلبي است، و در آن اشتياق براي رسيدن به خداوند، نوعي ديوانگي محسوب ميگردد، ممكن نيست. چرا كه اين گذر نيازمند رهايي از ترسهاي زيادي است؛ ترس از محكوم گشتن به ديوانگي! ترس از دست دادن آسودگيهاي كاذب! ترس ترك عادتهاي تخديركنندهي قديمي! و ترس رهايي از پندارها و تصورات توهمي كه اذهان مردم را اسير خود ساختهاند! و اما همهي اين ترسها از ترفندهاي نفس انسان(8) است كه در ارتباط با خداوند احساس خطر ميكند و غالب مردم را بر آن ميدارد تا به انجام اعمالي گرايش داشته باشند كه نيازي به مبارزه با اين ترسها نداشته باشند و تغييري در زندگيشان ايجاد نكنند.
... و اين چنين بود كه دريافتم در هر صورت ديگر نه نيازي به كلاهخود است، نه به زره و شمشير پولادين، و نه به كفشهاي آهنين! چرا كه اينها براي گذر از خوان نفس كه جز با كمك رهاننده ميسر نيست كفايت نميكنند، و خوانهاي ديگر هم توهمي بيش نيستند، زيرا همچنان كه با انديشه از ميان آنها راه بگشاييم، يكي يكي رنگ ميبازند و از ديد ناپديد ميشوند.
توسط: ع. ش.
8- اشاره به نفس پليد و شيطاني و يا نفس اماره.
بازگشت
Share
|