بگو: اى بندگان من كه بر خويشتن زياده‏ روى روا داشته‏ ايد! از رحمت خدا مأيوس نشويد. همانا خداوند، همه گناهان را مى ‏آمرزد، كه او خود آمرزنده‏ ى مهربان است. سوره زمر 53                    و پيش از آن كه شما را عذاب فرا رسد و ديگر يارى نشويد، به سوى پروردگارتان روى آوريد و تسليم او شويد. سوره زمر 54                     و از بهترين چيزى كه از جانب پروردگارتان به سوى شما نازل شده پيروى كنيد، پيش از آن كه عذاب الهى ناگهان به سراغ شما آيد، در حالى كه از آن خبر نداريد. سوره زمر 55                    تا [مبادا] كسى بگويد: افسوس بر آنچه در كار خدا كوتاهى كردم! و حقّا كه من از ريشخند كنندگان بودم. سوره زمر 56                     
 

نظر خدا مانند نظر انسان نيست

خداوند به هر كه بخواهد مي‌بخشد (قست اول)

 

بازنويسي سخنراني استاد ايليا "ميم" رام‌الله در گفتگو با جمعي از اقليت‌هاي مذهبي در سال 1376

 

خداوند مي‌خواهد به انسان بگويد كه قضاوت تو بيهوده است من مثل تو نگاه نمي‌كنم، مثل تو نظر نمي‌دهم. نظر من شاهكار است، هزاران حكمت و تدبير و نقشه آسماني در يك نظر من است. هنر خداوند اين است كه از دل خرابه كاخ به وجود مي‌آورد. از دل مرداب نيلوفر را مي‌روياند، از درون خاك، گياهان و درختان را مي‌روياند. خداوند مي‌خواهد اعلام كند من دوستدار متكبران و مطلق‌انديشان نيستم؛ من دوستدار مدعيان تقدس و تقدس مآبان نيستم؛ من خداي انسان‌هاي پرمدعايي كه خود را از همه بهتر مي‌پندارند و در آن جايگاه مي‌ايستند نيستم؛ من دوستدار متواضعان هستم و تواضع در اعتراف است. من خداي شجاعان هستم و بزرگ‌ترين شجاعت در اعتراف است، من خداي بخشنده و مهربان گناهكاران هم هستم، من به فكر بيمارانم نه كساني كه در خيال باطل سلامتي محض مردار شده‌اند. اعلام مي‌كند كه آن سنگي را كه براي ساخت خانه خدا، معماران دور انداختند من همان سنگ را انتخاب مي‌كنم. خداوند مي‌خواهد اعلام كند كه اي بشر همه شما فاسد هستيد همه شما دروغگو هستيد، اي انسان همه شما گناهكاريد و در انحراف هستيد مگر اينكه من خداي شما باشم و شما را نجات بدهم. مي‌خواهد اعلام كند كه همه شما مرده‌ايد مگر كسي را كه من زنده كرده باشم؛ همه افكار شما پوچ و باطل است مگر اينكه موافق نظر من باشد. خداوند هميشه اين را اعلام كرده است كه مبادا گناه، شما را از بخشش من نااميد كند بلكه اگر به گناه آلوده شديد، به سوي من جهش كنيد و بازگرديد. من مي‌خواهم گريه شما را و بازگشت شما را ببينم پس در گناه مي‌لغزيد. دوست دارم هميشه توبه كنيد و بازگرديد پس هميشه در معرض گناه و خطا قرار داريد.

 

رفتارهاي خداوند نشان مي‌دهد كه او تاكيد دارد كه اين را به بشر بفهماند كه فقط و فقط يك چيز مهم است آن‌هم نگاه من است، فقط نظر و اراده‌ي من مهم است نه هيچ چيز ديگري، فقط قضاوت من حق است و عادلانه است نه قضاوت هيچ كس. خداوند مي فرمايد: "فكرهاي من فكرهاي شما نيست، و راه هاي من هم راه‌هاي شما نيست. به همان اندازه كه آسمان بلندتر از زمين است، راه‌هاي من نيز از راه‌هاي شما و فكرهاي من از فكرهاي شما بلندتر و برتر است. كلام من مانند برف و باران است. همان‌گونه كه برف و باران از آسمان مي‌بارند و زمين را سيراب و بارور مي‌سازند و به كشاورز بذر و به گرسنه نان مي‌بخشند، كلام من نيز هنگامي كه از دهانم بيرون مي‌آيد بي‌ثمر نمي‌ماند، بلكه مقصود مرا عملي مي‌سازد و آنچه را اراده كرده‌ام انجام مي‌دهد" و مي‌خواهد به انسان بفهماند فقط تقدير و تدبير و نقشه من مهم است، من با قيل و قال‌ها فريب نمي‌خورم، من با رياكاري و تظاهر و ادعا فريب نمي‌خورم، من به قلب و روح انسان نگاه مي‌كنم و هر كس را كه بخواهم فيض و بركت مي‌دهم. هر كس را بخواهم روح خودم را به او مي‌دهم، هر كس را كه بخواهم بر همه جهانيان برتري و بزرگي مي‌دهم.

 

 او كسي را به عنوان كليم‌الله خود انتخاب مي‌كند كه بسياري از سال‌هاي زندگي‌اش را طبق آيه قرآن در فساد و انحراف زندگي كرده است. حضرت موسي، پيامبر بزرگ و اولي‌العزم خدا، كسي كه عظيم‌ترين و عجيب‌ترين معجزات خدا از او صادر شد، كسي كه بني‌اسرائيل را از اسارت فرعونيان نجات داد، سال‌ها در كاخ فرعون و در فضاي آيين بسيار گمراه و فساد انگيز فرعونيان كه حتي در آن محارم با همديگر... و بدترين فسادهاي اخلاقي در آن طبيعي شمرده مي‌شد زندگي كرد. در قرآن مي‌فرمايد كه موسي از ضالين [گمراهان] بود. آيا موسي پيش از پيامبري‌اش در انحراف و ضلالت بود؟ همان موسايي كه پسر خوانده فرعون بود و تا اوايل جواني در كاخ فرعون ساكن و به شدت در... و گمراهي آن‌طور كه در قرآن و كتاب مقدس آمده است، آلوده بود؟ اما چرا از آن همه كنعانيان كه ظاهراً در گناه زندگي نمي‌كردند و لااقل گمراهي‌هاي آييني‌شان بسيار كمتر از فرعونيان بود، خداوند كسي را انتخاب نكرد؟ چرا براي ملاقات و گفتگوي رودررو و براي نجات دهندگي بني اسرائيل يكي از كاهنان بسيار پرهيزكار و در واقع رياكار و پرمدعاي دربار فرعون را برنگزيد؟ چرا بر موسي دست گذاشت؟

 فرعون قبول نمي‌كرد كه خدا موسي را انتخاب كرده باشد اما خود را يا لااقل كاهنان و مشاوران خود را كه از نظرش پرهيزكارترين انسان‌هاي زمان بودند شايسته چنين چيزي مي‌ديد. به موسي گفت آيا اين همان فردي است كه پيش از اين در فساد و گمراهي و ضلالت بود؟... اما در برابر اين همه افكار و قضاوت‌هاي پوچ خداوند به موسي فرمود: "تو را به نام مي‌شناسم و مورد فيض و رحمت من قرار گرفته‌اي... من خداوند هستم و محبت و بخشش و رحمت خود را بر هر كس كه بخواهم متوجه مي‌كنم".

 

خداوند هزاران كار بزرگ را از طريق موسي كه او را همانند بزرگان ديگر خدمتگزار خطاب مي‌كرد، انجام داد و هزاران نشانه را ظاهر ساخت اما فرعونيان منكر همه آن نشانه‌ها و كارها بودند و موسي را هم‌چون انبياء بعد از او و قبل از او دروغگو،‌ گمراه، ديوانه، شعبده‌باز و ساحر خطاب مي‌كردند. اين موسايي است كه قوم‌هاي زيادي را كه همگي منكر نشانه‌ها و حضور خداوند بودند نابود كرد، بزرگ‌ترين معجزات را به انجام رساند، اصول و قوانين الهي را در قالب تورات كه آن را از خداوند دريافت كرده بود، به بشر عرضه كرد، نزديك‌ترين و شديدترين پيوندها را با خداوند برقرار كرد، خداوند بارها در ابر نازل شد و با او سخن گفت، از روح او كه روح خدا بود به هفتاد نفر از بزرگان بني‌اسرائيل القا شد. او كسي بود كه خداوند درباره‌اش فرمود: "من با يك نبي به وسيله رويا و خواب صحبت مي‌كنم ولي با موسي كه خدمتگزار من است به اين طريق سخن نمي‌گويم چون او مرا با وفاداري (محض) خدمت مي‌كند. من با وي رودررو و آشكارا صحبت مي‌كنم نه با رمز،‌ و او تجلي مرا مي‌بيند. چطور جرات كرديد او را سرزنش و به او توهين كنيد؟" و كتاب مقدس ادامه مي‌دهد: "پس خشم خداوند بر ايشان افروخته شد و خداوند آنها را ترك كرد". در جاي ديگر خداوند به موسي (ع) فرمود: "اين قوم بدكار و شرور تا به كي از من شكايت مي‌كنند؟ تا به كي بايد به توهين آنها گوش دهم؟ به ايشان بگو كه خداوند به حيات خود قسم مي‌خورد كه آنچه را كه از آن مي‌ترسيديد به سرتان بياورد. حتي يك نفر از شما كه بيست سال به بالا دارد و به من بي‌حرمتي و توهين كرده است وارد ارض مقدس نخواهد شد... فرزندان‌تان به خاطر بي‌ايماني شما چهل سال در اين بيابان سرگردان خواهند بود. من كه خداوند هستم اين را گفته‌ام".

 

يك روز موسي (ع) دعا كرد و از خداوند خواست كه به او نشان دهد كه در حضور خداوند در آسمان چه كسي مانند اوست و با او خواهد زيست. مي‌خواست بداند خداوند چه كسي را مانند موسي، پيامبر اولي‌العزم خداوند،‌ سلطان معجزات،‌ عزيز مي‌دارد و او را مورد رحمت خود قرار مي‌دهد. خداوند به او فردي را نشان داد كه قصاب بود. وقتي موسي به زندگي اين قصاب وارد شد و در آن دقت كرد ديد او كار زيادي نمي‌كند كه مستحق چنين مقام بزرگي در آسمان باشد. با او به خانه‌اش رفت و مهمانش شد. وقتي به منزل وارد شدند ديد كه او زنبيلي را كه به سقف آويزان است پايين آورد. در آن زنبيل پيرزني نحيف و لاغر و خميده بود. قصاب لباس‌هايش را عوض كرد و لباسش را شست. آنگاه برايش غذا درست كرد. در دهانش غذا گذاشت، كارهايش را انجام داد و دوباره او را در زنبيل گذاشت تا در آن بخوابد و به سر كارش برگشت. سه روزي كه موسي (ع) به صورت فردي ناشناس مهمان اين قصاب بود چيز خاصي از او نديد؛ نه عبادات آن چناني، نه روزه شبانه روزي، نه ذكر پيوسته و نه كرامات يا صفات زاهدانه. قصاب با همه وجودش به نام خدا به مادرش خدمت و محبت مي‌كرد. موسي (ع) ديد كه هر بار قصاب مي‌خواهد از مادرش جدا شود، او چيزي را زير لب زمزمه مي‌كند. در آخرين روز كه نتوانست دليل عزت و مقام اين قصاب را در نزد خدا بداند از قصاب پرسيد مادرت زير لب چه مي‌گويد. اين نكته براي موسي ابهام شده بود. قصاب خجالت كشيد كه بگويد چون حرف مادرش را آنقدر بعيد مي‌دانست كه به نظرش ناممكن بود. موسي اصرار كرد و قصاب گفت، تو موسي را مي‌شناسي؟ برگزيده خدا كه تورات را براي ما آورده و خداوند، فرعون و سپاهيان او را به وسيله او شكست داد. موسايي كه با خداوند مستقيم سخن مي‌گويد و به ملاقات او مي‌رود. مادرم زير لب مي‌گويد "برو كه خدا تو را مانند موسي بزرگ و عزيز كند". و موسي در حالي كه در حيرت از كار خدا فرو رفته بود از قصابي كه قرار بود در آسمان و ملكوت خدا، هم درجه و همنشين او باشد خداحافظي كرد. نظر خدا مانند نظر انسان نيست. خداوند گذشته و آينده انسان را هم، گذشته‌هاي بسيار دور و آينده‌هاي بسيار دور را هم در نظر مي‌گيرد. با يك تير هزاران نشان را نشانه مي‌گيرد.

 

... داودي كه يكي از نزديك‌ترين انسان‌ها به خداست و خداوند تا به آن حد در قرآن و كتاب‌هاي مقدس او را بزرگ معرفي مي‌كند، همين داود مرتكب صدها قتل و غارت شده بود. 1 اما خواست خدا اين بود كه با داود چنين كند. خداوند دوست داشت كه با وجود همه اين مسائل، داود، منتخب و جانشين او در زمين باشد. خليفه‌الله باشد. خداوند اراده كرده بود كه علي رغم صدها نكته منفي كه ممكن بود در نظر مردم، درباره داود وجود داشته باشد، او پادشاه خدا 2 در زمين باشد.

سرگذشت و جزء به جزء زندگي داود و سليمان و بقيه در قرآن و كتاب مقدس است.3 كتاب مقدس درباره حضرت سليمان، پادشاه آسمان و زمين، پادشاه جن و انس و شياطين و فرشتگان مي‌گويد كه او در مقاطعي از زندگي‌اش به بدترين و شديدترين انحراف‌ها كشيده شد. خدا او را كشانده بود تا نقشه‌هايش را عملي كند. آيا خدا او را از طريق زنانش 4 به فساد و دروغ و شرك و كفر كشاند؟ چرا؟ تا خدا نشان دهد "من هر كس را كه بخواهم، هر كس را كه بخواهم، هر كس را كه بخواهم، از نور و رحمت و بزرگي برخوردار مي‌كنم. من هر كسي را كه بخواهم از روح خودم به او مي‌دهم نه كساني كه شما با فكر بي‌نهايت محدود خود گمان مي‌كنيد". داود، پدر سليمان يك بار با خداوند برخورد كرد و سليمانِ پسرش دو بار. و خداوند آنقدر اين خدمتگزار بزرگ خود را گرامي داشت كه افتخار ساخت معبدش را به او داد و سليمان خانه خدا را كه اولين قبله مسلمين هم هست و دومين آن كعبه است، بنا كرد. خانه‌اي كه خداوند درباره او قول داد كه دعاي برآمده از آن را اجابت كند. در قرآن، خداوند، شگفت‌آور درباره سليمان حرف مي‌زند. همان سليماني كه با محاسبه كساني كه از نقشه‌ها، نظرات، حكمت‌ها و روش‌هاي خدا بي‌خبرند، بايد هزار بار محكوم مي‌شد. عقب‌تر كه برويم به منشاء بني‌اسرائيل مي‌رسيم به حضرت يعقوب، به پدر بني‌اسرائيل 5 .

 

داستان يعقوب و پدران او را در كتاب مقدس بخوانيد. يعقوب با دو دختر لابان يعني با راحيل و ليه ازدواج كرد. بعد از آن با كنيزان آنها ازدواج كرد، با بلهه و زلفه و از اين چهار نفر صاحب فرزنداني شد كه هر كدام از آنها يكي از اقوام بني‌اسرائيل را به وجود آوردند. حضرت يوسف يكي از اين بچه‌ها بود. اين يعقوب به جاي برادرش عيسو بركت را از پدرش حضرت اسحاق ربود. اين همان يعقوبي است كه خداوند در عالم رويا چندين بار با او سخن گفت و بر او ظاهر شد. يعقوبي كه خداوند به او فرمود: "هر جا كه بروي من با تو خواهم بود و از تو حمايت نموده، دوباره تو را به اين سرزمين باز خواهم آورد. تا آنچه به تو وعده داده‌ام به جا نياورم تو را رها نخواهم كرد". يعقوبي كه در فني‌ئيل [به معناي چهره خدا] با آن مرد كشتي گرفت اما بعد از آن گفت: در اينجا من خدا را روبرو ديده‌ام و با اين وجود هنوز زنده هستم...

 

ابراهيم، پدر اديان اسلام، مسيحيت و يهود، پدر يگانه پرستان عالم و پدر انبياء بعدي كه سه زن داشت [ساره، هاجر و قطوره] وقتي در شهر جرار بود ساره را از ترس ابيمك پادشاه جرار، خواهر خود معرفي كرد و دروغ گفت؛ ابراهيم خليل‌الله كه مظهر توكل به خداست همان ابراهيمي كه خداوند با او سخن گفت و بر او ظاهر شد. اين ابراهيمي است كه خدا به او فرمود: "اي ابرام نترس زيرا من هم‌چون سپر از تو محافظت خواهم كرد و پاداشي بسيار عظيم به تو خواهم داد. و فرمود من با تو عهد مي‌بندم كه قوم‌هاي بسيار از تو به وجود مي‌آورم. از اين پس نام تو ابرام نخواهد بود بلكه ابراهيم (به معناي پدر قوم‌ها) زيرا من تو را پدر قوم‌هاي بسيار مي‌سازم. نسل تو را زياد مي‌كنم و از آن ملت‌ها و پادشاهان به وجود مي‌آورم. من عهد خود را تا ابد با تو و بعد از تو با فرزندانت نسل اندر نسل برقرار مي‌كنم. من خداي تو هستم و خداي فرزندانت نيز خواهم بود... از ميان فرزندان تو پادشاهان خواهند برخاست"...

 

پسر عموي ابراهيم لوط بود. لوط كيست؟ كسي كه در قرآن كه ميزان حقانيت است خداوند مي‌فرمايد: لوط از صالحان بود و درباره او به همراه عده‌اي از انبيا ديگر (الياس نبي، اسحاق، عيسي و...) مي‌فرمايد آنها را بر جهانيان (يعني همه موجودات عالم) برتري و بزرگي بخشيديم. و مي‌دانيم كه درباره اشتباه بزرگ لوط در كتاب مقدس چه چيزي مكتوب است... چرا خدا اين ‌كار را كرد؟ اين پيام خداوند است. هميشه اين را اعلام كرده است كه هيچ كس جز خداوند، مطلق و نامحدود نيست، حتي كساني كه خداوند درباره آنها فرموده كه ايشان را بر همه جهانيان برتري و بزرگي داده است...

 

عيسي از نظر مدعيان يهود فردي گمراه، فاسد، شرور، شورشي و حتي خود شيطان شمرده مي‌شد و چون همه امكانات تبليغي در دست آنها بود تا دهه‌هاي متمادي بعد از او هم همين فضا حاكم بود. اما حقيقت پنهان نمي‌ماند و آشكار مي‌شود. چون خدا با او بود پس او بود كه سرانجام پيروز شد. از نظر مدعيان يهود و عوامل آنها اولين مسئله عيسي مسيح اين بود كه حاصل تولدي نامشروع است يعني حرامزاده، پس از خانواده طرد شد - زيرا برادران او نيز وي را فردي ساحر و شيطان مي‌دانستند. چرا؟ چون با آنها متفاوت بود. قادر به درك او نبودند. مي‌گويند آيا مي‌شود همه آسمان‌ها را در يك تخم‌مرغ جاي داد؟ آيا موجودي آسمان‌وار را مي‌شود در ظرف كوچك ادراك بدبينان قرار داد؟

عيسي بعد از طرد از خانواده، ظاهراً سرگردان بود. اما او در واقع تحت حمايت خدا بود. همه‌جا را مي‌گشت تا گمشده خود را، روح خدا را دوباره بازيابد و در او احيا شود. پس به سراغ هر كس كه مي‌توانست مي‌رفت. ولي هم‌شهريان وي و آشنايان او اين را طور ديگري تعبير مي‌كردند. به همين دليل مسيح فرمود: "فرستاده خدا را در هر‌جا عزيز مي‌دارند مگر در ميان خانواده خود و در شهر خود". منظور از اين شهر، ‌كساني بود كه با پيش داوري نگاه مي‌كنند و خود را آشنا مي‌پندارند. گمان مي‌كنند كه او را سال‌هاست مي‌شناسند. حرف‌هاي او مدعيان شريعت يهود را هر روز عصباني‌تر مي‌كرد. وقتي كه مثلاً مي‌گفت: "خوشا به حال آنان كه براي برقراري صلح در ميان مردم كوشش مي كنند، زيرا ايشان فرزندان خدا ناميده خواهند شد. خوشا به حال آنان كه به سبب نيك كردار بودن آزار مي‌ببيند، زيرا ايشان از بركات ملكوت‌ آسمان بهره‌مند خواهند شد. هر گاه به خاطر من شما را ناسزا گفته، آزار رسانند و به شما تهمت زنند، شاد باشيد. بلي، خوشي و شادي نماييد، زيرا در آسمان پاداشي بزرگ در انتظار شماست. بدانيد كه با پيامبران گذشته نيز چنين مي‌كردند". او به مردم مي‌گفت اگر مانند علما و بزرگان يهود باشيد به ملكوت خدا وارد نمي‌شويد. "چرا پر كاه را در چشم بردارت مي‌بيني اما تير چوب را در چشم خودت نمي‌بيني؟"...

 

به همين دليل به شدت مورد نفرت و بدگويي بزرگان يهود قرار داشت و سرانجام نقشه كشتن و به صليب كشيدن او را طرح ريزي كردند. خداوند روح خدا را به عيسي داد و از طريق روح خود عيسي را مسح كرد و به مسيح مبدل ساخت. او روح خود را به كسي داد كه با قضاوت بشري انتخابي مناسب محسوب نمي‌شد. طبق قضاوت بشر شايد اگر روح خدا به يكي از كاهنان يهود كه ظاهراً از هر نظر مناسب نقش نجات دهندگي بود، داده مي‌شد خيلي معقول‌تر بود اما چنين انتخابي در واقع ناداني و حماقت بود، چون خود آن كاهنان يكي از طيف‌هايي بودند كه بايد پيام را مي‌گرفتند...

 

رحمت خداوند، متوجه مدعيان نيست. مقدس مآبان چيزي از تقدس ندارند و از خداوند، حتي بويي از تقدس هم به ارث نبرده‌اند. در زمان فرعون ابتدا اين كاهنان و مقدسين دربار فرعون بودند كه موسي را با گمان‌هاي باطل خويش رد مي‌كردند. در زمان عيسي مسيح، آخرين پيامبر بني‌اسرائيل هم، اين مقدسين و علما يهود بودند كه عيسي مسيح را شيطان و فرزند شيطان و كافر مي‌دانستند. تا مدت‌ها كسي جرات نداشت خود را مسيحي بداند، هم از ترس ظلم و ستم جباران و هم از بي‌آبرويي. آنها طي دهها سال چنان عيسي مسيح را بي‌آبرو و بي‌اعتبار كرده بودند كه براي اكثر مردم، عيساي ناصري معادل شيطان و روح شيطان بود؛ كسي كه مي‌خواهد دين را باطل كند، مردم را به فساد بكشاند، در دين بدعت گذاشته است، پدر را از پسر و خانواده‌ها را از هم جدا مي‌كند، مردم را سحر و افسون مي‌كند؛ عيساي ناصري. يكي از استدلال‌هاي محكم علما و مقدسين يهود اين بود كه از اين همه منطقه چطور ممكن است خداوند فردي را از محله جليل به عنوان مسيح انتخاب كند. محله جليل يكي از محله‌هاي بدنام و فاسد بود و اهالي آن به شرارت مشهور بودند. مي‌گفتند چرا خداوند بايد مسيح و نجات دهنده را، فردي حرامزاده انتخاب كند، چون آن نادانان ملعون اصرار داشتند كه عيسي حاصل يك ارتباط نامشروع ميان مريم با فردي بيگانه بوده است و داستاني را كه بعداً مريم درباره آن فرد كه روح خدا بود بازگو كرد، توجيهاتي براي مقدس جلوه دادن فساد او قضاوت كردند.

 از نظر آنها هفت برادر عيسي در همين عالم انساني وضعيتي بهتر از او داشتند، حداقل اينكه فرزندي نامشروع نبودند. اما خيلي نشانه‌ها نشان داد كه عيسي همان مسيح و مسح شده خداوند است و حاصل روح خداست. كارهاي بعدي او و تاييدات پيشين و پسين. آخرين تاييد او در قرآن است. در مورد همين مسئله نامشروع بودن تولد او هم خداوند با يكي از آيات خود بر دهان اين جاهلان مشت مي‌زند و مي‌فرمايد: "روح خود را به صورت انساني تمام (عيار) بر او (مريم) آشكار كرديم". مقدسين يهود مي‌گفتند اگر خداوند بخواهد روح خود را به كسي بدهد چرا به ما ندهد؛ ما كه پرهيزكاريم، ما كه با تقوا و زاهد هستيم. اما مسيحا به آنها مي‌گفت شما كور هستيد و آنان را ماران، افعي‌زادگان و قبرهاي آراسته خطاب مي‌كرد. آنها مي‌گفتند اگر قرار بود اين منتخب خدا باشد لااقل بايد مثل يحياي تعميد دهنده مي‌بود اما عيسي فرمود: "درباره يحيي كه لب به شراب نمي‌زد و اغلب روزه دار بود، مي‌‌گوييد ديوانه است؛ اما به من كه (مثل شما غذا) مي‌خورم و مي‌نوشم ايراد مي‌گيريد كه پرخور و ميگسار و همنشين بدكاران و گناهكاران است. اگر عاقل بوديد، چنين نمي‌گفتيد و مي‌فهميديد چرا او چنان كرد و من چنين".

 

مسيح درباره آنها فرموده بود: "شما درِ ملكوت خدا را بر روي مردم بسته‌ايد نه خودتان به آن وارد مي‌شويد و نه مي‌گذاريد ديگران بدان وارد شوند". پس نظر خداوند بسيار از نظر عامه مردم و حتي كاهنان دور بود. او عيسايي را انتخاب كرد كه در مظان بدترين اتهام‌ها قرار داشت: كسي كه مريم مجدليه مشهورترين فاحشه شهر (بعد از توبه) با او هم‌قدم شده است اما حتي قبل از توبه اجازه داد كه بدن او را لمس كند، اشك چشم‌هايش را به روي دست‌ها و پايش بريزد و حتي به اين زن بدكاره و مشهور چنان بخششي از خداوند نشان دهد كه او را عضوي از خانواده (روحي) خود كند و محرمانه‌ترين امانات را به او بسپارد. پس از نظر علماء و بزرگان يهود و مقدس مآبان فريسي و صدوقي او حتي از باراباس كه يكي از شرورترين افراد زمان به حساب مي‌آمد هم بدتر بود. چون همه اين كارها را به نام خدا مي‌كرد. مثلاً وقتي كه خطاب به مريم مجدليه گفت "گناهان تو بخشيده شد... و ايمانت باعث نجاتت شده است" آنها گفتند او كفر مي‌گويد، ياوه مي‌گويد، اما اين زن به يكي از شاگردان بسيار نزديك عيسي و به قول بعضي از راويان ريزبين، يكي از زنان عيسي(ع) تبديل شد...

 

اكثر شاگردان او افرادي بودند كه پيش از آن، گناهكار يا فاسد و شرور محسوب مي‌شدند مثل متي كه فردي ظالم و باج‌گير بود و خانه فساد و لهو و لعب داشت. كسي كه بعدها يكي از چهار انجيل او را نوشت. يك روز كه براي باج گيري رفته بود عيسي او را ديد و به او فرمود: "بيا و مرا پيروي كن". كاهنان و بزرگان يهود كه مي‌خواستند مسئله را با حرف حل كنند گفتند چرا شما با اين قبيل افراد نشست و برخاست مي‌كنيد؟ و او در پاسخ فرمود: به دليل اين كه افراد سالم احتياج به پزشك ندارند، بلكه بيماران به طبيب نياز دارند. برويد كمي درباره اين آيه كتاب آسماني فكر كنيد كه خداوند مي‌فرمايد: "من از شما هديه و قرباني نمي‌خواهم، بلكه محبت و بخشش و ترحم مي‌خواهم". رسالت من در اين دنيا اين است كه گناهكاران را به سوي خدا بازگردانم. نه آناني را كه گمان مي‌كنند عادل و مقدسند.

 از نظر مسيحا اين افراد كور بودند چون گمان مي‌كردند كه مي‌بينند. آنها هم با خود استدلال مي‌كردند كه اين عيسي بايد شياد و دروغگو باشد چون ما را كه مي‌بينيم كور خطاب مي‌كند. عيسي مي‌گفت: "هر نهالي كه پدر آسماني من نكاشته باشد از ريشه بركنده مي‌شود پس با آنان كاري نداشته باشيد. ايشان كورهايي هستند كه عصاكش كورهاي ديگر شده‌اند. پس هر دو در چاه خواهند افتاد". عيسي اعتقادات خشك و ساختگي آنها را در هم مي‌شكست. پس آنها عيسي را بدعت گذار ناميدند.

 

چطور ممكن است خداوند با كسي باشد كه شاگردانش از ميان افراد گناهكار و گمراه و شرور انتخاب شده‌اند؟ چطور ممكن است روح خداوند در كسي باشد كه به مجلس رقص و پايكوبي رفته است؟... آنها مي‌ديدند كه نشانه‌هاي عيسي همان چيزي است كه در كتاب مقدس، درباره خدمتگزار منتخب خدا گفته شده ولي مي‌گفتند كه عيسي همه نشانه‌ها را درباره خودش جعل كرده و ساخته است و اينها نشانه‌هاي طبيعي و خدادادي نيست. اما وقتي مي‌ديدند آن نشانه‌ها عين واقعيت است و واقعاً اثرگذار و ماندگار است، وقتي هيچ چاره ديگري در برابر قدرت خدا نداشتند، وقتي مستقيم‌تر با معجزه عيسي روبرو مي‌شدند و احتمال مي‌دادند كه نكند اين همان مسيح باشد مي‌گفتند: عيسي خودِ شيطان است و شيطان رئيس شياطين است و خودش در او حلول كرده است. به همين دليل او داراي قدرت‌هاي شيطاني است و ارواح ناپاك و شيطاني را هم مي‌تواند از درون مردم براند و مردم را ظاهراً شفا بدهد و آنها را با نيرنگ و دروغ به روشنايي كاذب برساند. اما آنها متوجه تناقض بزرگي كه در استدلال‌شان وجود داشت نبودند. اگر واقعا عيسي خود شيطان بود، بايد فرمانروايي‌اش را گسترش مي‌داد و ارواح شيطاني را به مردم وارد مي‌كرد نه آنكه آنها را از مردم براند. چطور ممكن است انساني شيطاني باشد اما محصول كارش خدايي و نزديك شدن به خدا باشد. عيسي گفت: "اگر من به وسيله روح خدا ارواح ناپاك را بيرون مي‌كنم پس بدانيد كه ملكوت خداوند در ميان شما آغاز شده است. كسي نمي‌تواند حكومت را از چنگ شيطان بيرون بكشد، مگر اينكه نخست او را ببندد... هر كس به من كمك نمي‌كند به من ضرر مي‌رساند... هر گناهي ممكن است بخشيده شود مگر تحريف و بي‌حرمتي به روح القدس كه هيچگاه بخشيده نخواهد شد نه در اين دنيا و نه در آن دنيا".

 عيسي فردي قانون شكن و نامطلوب شمرده مي‌شد. كاهنان يهود بارها او را آزمايش كردند و به همين نتيجه رسيدند. مثلاً وقتي آن زن زناكار را آوردند تا او دستور سنگسار وي را صادر كند اما او حاضر نشد به سنگسار شدن آن زن زناكار حكم دهد و گفت "بسيار خوب. آنقدر بر او سنگ بيندازيد تا بميرد. ولي سنگ اول را كسي بزند كه خود تا به حال گناهي نكرده است" و آخر كه همه جمعيت پراكنده شدند به آن زن گفت "من نيز تو را محكوم نمي‌كنم. برو و ديگر گناه نكن". چطور ممكن است خداوند رحمت و بركات خود را متوجه چنين فرد ظاهراً بدعت‌گذار و قانون شكني سازد. مسئله اين است كه قضاوت‌ها و نظرات خدا بي‌نهايت حكيمانه و هوشمندانه است. خداوند يك نقطه از آسمان را نمي‌بيند تا درباره آسمان نظر بدهد. بلكه همه آسمان را، بي‌نهايت آسمان را مي‌بيند، گذشته ازلي و آينده ابدي آسمان را مي‌بيند. و همه نقشه‌هاي آسماني را هم در نظر مي‌گيرد آنگاه نظرش آشكار مي‌شود. از نظر كاهنان يهود، عيسي فردي شياد و كلاهبردار محسوب مي‌شد. شيادي كه از همه قدرت‌هاي شيطاني برخوردار است و حتي مي‌تواند با نيروي شيطاني‌اش معجزه كند؛ او زنان را فريفته و اموال آنان و بعضي از شاگردان ديگرش را هم ربوده است.؛ افرادي مانند يونا، همسر خوزا (وزير دربار هيروديس پادشاه، همان كه عيسي او را روباه خطاب كرد) كه از دارايي شخصي خود عيسي و شاگردانش را خدمت مي‌كرد. از نظر علما و بزرگان يهود اگر مي‌خواستند به زور خود را قانع كنند كه اين شايد يك انتخاب الهي باشد عيسي بدترين و نامناسب‌ترين و اشتباه‌ترين انتخاب بود. اما از نظر خداوند عيسي بهترين، عالي‌ترين و استثنائي‌ترين انتخاب ممكن براي القا و دريافت روح خدا و اعلام نظرات خداوند بود. از نظر آنها عيسي فردي محسوب مي‌شد كه از بدترين محل، از بدترين خانواده، با بدترين تولد، با گذشته‌اي سياه و مشكوك، برخاسته بود، بنابراين نمي‌توانستند درباره او مسيح بودن و پادشاه الهي بودن را بپذيرند اما وقتي با اشتياق و استقبال مردم مواجه شدند او را پيامبر كافران و دوست گناهكاران و بي‌دينان ناميدند.

 

انسان موجودي خطاكار است. انسان در گناه و ضعف و رنج آفريده شد. پس اگر خداوند به ياد گناهكاران نباشد به ياد چه كسي مي‌خواهد باشد؟ اگر هم انسان‌ها پاك و مقدس باشند ديگر چه احتياجي به خدا دارند. اگر همه ما سالم باشيم ديگر چه احتياجي به طبيب داريم؟ همان‌طور كه مسيح فرمود كسي كه گمان مي‌كند مي‌بيند چه احتياجي به بينش الهي دارد؟ ما نمي‌بينيم و بايد به نابينايي خود معترف باشيم تا نگاه خداوند متوجه ما بشود. ما خوابيم و نبايد ادعاي بيداري كنيم تا خداوند بيايد و ما را بيدار كند. رنجوريم و خداوند بايد ما را از رنج و ناراحتي نجات دهد. نظرات يك نابينا درباره منظره‌اي كه پيش روي اوست، چقدر اعتبار دارد و چقدر درست است. به همين اندازه نظرات بشر درباره منظره‌اي كه از زندگي در پيش روي اوست، بي‌اعتبار است. اصل، نظر خداوند و خواست خداست. اگر خداوند چيزي را بخواهد و همه جهانيان نخواهند يا بخواهند فرقي نمي‌كند، همان كه نظر اوست انجام مي‌شود...

 

خداوند از ميان بزرگ‌ترين خانواده‌ها و ظاهراً مناسب‌ترين افراد، در زمان شائول پادشاه، داود را انتخاب كرد. وقتي سموئيل نبي سراغ يسي پدر داود رفت تا ببيند اين منتخب خداوند براي پادشاهي كيست، ابتدا فكر كرد كه شايد از ميان هفت پسر يسي، اين الياب باشد كه مورد نظر خداوند براي پادشاهي است. اما خداوند فرمود "به چهره او و بلندي قدش نگاه نكن زيرا او كسي نيست كه من در نظر گرفته‌ام. من مثل انسان قضاوت نمي‌كنم. انسان به ظاهر قضاوت مي‌كند اما من به باطن". به همين ترتيب يسي يك يك پسرانش را نزد سموئيل نبي آورد اما خداوند هر بار فرمود اين هم آنكه من مي‌خواهم نيست. اين هفت برادر از جنگاوران و افسران سپاه پادشاه شائول بودند. يسي گفت پسر ديگري هم دارم كه از همه كوچك‌تر است اما او در صحرا مشغول چرانيدن گوسفندان است. وقتي او را آوردند سموئيل پسري شاداب و خوش‌قيانه را ديد كه چشماني زيبا داشت. خداوند فرمود: "اين همان كسي است كه من برگزيده‌ام. او را تدهين كن".

 

روح خداوند بر او نازل شد و از آن روز به بعد بر او قرار داشت. سپس سموئيل به خانه خود در رام‌الله بازگشت. شغل داود چوپاني و نوازندگي بود. از ميان ميليون‌ها خانواده، خداوند بر خانواده يسي دست گذاشت و از هشت پسر او (مانند هشت پسر خانواده يوسف نجار، همسر مريم مادر عيسي) بعيدترين را انتخاب كرد، يعني داود را. اما دليل اين انتخاب چه بود؟ وفاداري داود به خداوند، اتكاء او به نام خداوند. پس اولين نشانه قدرت خداوند ظاهر شد. او كه نوجواني بيش نبود، در برابر پهلوان بزرگ سپاه مقابل كه به همه و به خداوند توهين مي‌كرد و كسي جرات مقابله با او را نداشت ايستاد و گفت: "تو با شمشير و نيزه و زوبين به جنگ من مي‌آيي، اما من به نام خداوند قادر متعال يعني خداي اسرائيل كه تو به او توهين كرده اي با تو مي جنگم. امروز خداوند تو را به دست من خواهد داد و من سرت را خواهم بريد، و لاشه سپاهيانت را خوراك پرندگان و درندگان صحرا خواهم كرد. به اين وسيله تمام مردم جهان خواهند دانست كه در اسرائيل خدايي هست و همه كساني كه در اينجا هستند خواهند ديد كه خداوند براي پيروز شدن نيازي به شمشير و نيزه ندارد". آنگاه داود با يك سنگ كوچك كه در فلاخن خود گذاشت پهلوان افسانه‌اي سپاهيان دشمن را از پاي درآورد. و كتاب مقدس مي‌نويسد كه "داود در تمام كارهايش موفق مي‌شد زيرا خداوند با او بود". بله، خداوند حامي و پشتيبان خدمتگزار خود است.

 

و شائول كه داود فرمانده سپاه او بود و بعد از مدتي خود به پادشاهي رسيد، انتخابي بر اساس معيارهاي بشري نبود. او به دنبال الاغ‌هاي گمشده پدرش مي‌گشت و چون آنها را پيدا نكرد نزد سموئيل نبي رفت تا بلكه پولي بدهد و جاي الاغ‌هاي گمشده را بداند. وقتي سموئيل، او را ديد خداوند به سموئيل فرمود: "اين همان مردي است كه درباره‌اش با تو صحبت كردم. او بر قوم من حكومت خواهد كرد". وقتي سموئيل ‌شائول را از پادشاه شدنش باخبر كرد او در بهت و ناباوري گفت، ولي من از قبيله بنيامين هستم. قبيله ما كوچك‌ترين قبيله بني‌اسرائيل است، خانواده ما هم در بين خانواده‌هاي آن قبيله كوچك‌ترين است. چرا اين حرف‌ها را به من مي‌گويي؟ حتي وقتي در بين مردم قرعه انداختند تا نظر خداوند براي انتخاب پادشاه معلوم شود وقتي كه قرعه به نام شائول درآمد، شائول را پيدا نكردند. او از شدت ناباوري و تحير، خود را در ميان بار و بنه سفر پنهان كرده بود. وقتي او را پيدا كردند سموئيل گفت، اين است آن پادشاهي كه خداوند براي شما برگزيده است. در ميان قوم نظير او پيدا نمي‌شود. پس روح خداوند بر شائول قرار گرفت...

 

در واقع خداوند انسان‌ها را حتي پيش از تولدشان انتخاب مي‌كند. منتخبين خداوند از ازل، از هزاران سال قبل از آنكه به دنيا بيايند متولد شده‌اند. مثلاً خداوند به ارمياء نبي مي‌فرمايد: "قبل از آنكه در رحم مادرت شكل بگيري انتخابت كردم. قبل از آنكه به اين جهان بيايي تو را انتخاب كردم و معلوم كردم تا در بين مردم جهان پيام‌آورم باشي". ارميا در پاسخ به خداوند مي‌گويد: الهي اين كار از من بر نمي‌آيد من جواني كم سن و بي‌تجربه‌ام و خداوند مي‌فرمايد: "اين‌طور نگو چون به هر جايي كه تو را بفرستم خواهي رفت و هر چه به تو بگويم خواهي گفت. از مردم نترس زيرا من با تو هستم و از تو محافظت مي‌كنم".

 

پس نظري كه خداوند امروز مي‌دهد مربوط به امروز نيست بلكه اين نظر و اين خواست از ازل بوده و تا ابد هست. با قضاوت‌هاي سطحي بشر خيلي بهتر بود كه خداوند يك امپراطور بزرگ براي اعلام پيام‌هاي خود برمي‌گزيد و بنابراين هيچ كس هم قدرت مقاومت در برابر او را نداشت و پيام خداوند هم فوراً به همه مي‌رسيد و در همه جا عملي مي‌شد اما چرا خداوند اين‌ كار را نكرد؟ چرا فرعون را كه بر همه چيز تسلط و كنترل داشت انتخاب نكرد و موسي را كه مجرمي فراري محسوب مي‌شد انتخاب كرد؟ موسايي كه به دليل فرار از جنايت، فرار از قتلي كه مرتكب آن شده و بايد در قبال آن كشته مي‌شد، به سرزمين مديان فرار كرده بود. اگر فرعون انتخاب مي‌شد به حساب ما شايد همه چيز در يك روز تمام مي‌شد. تازه همه مصريان و بني‌اسرائيل و هم ملت‌هاي ديگر نجات پيدا مي‌كردند. اما اين قضاوت‌ها از نظر خداوند سطحي و بيهوده است. حتي خود موسي هم نمي‌توانست به اين راحتي قبول كند. گفت خدايا من كيستم كه پيش فرعون بروم و بني‌اسرائيل را از مصر بيرون بياورم؟ و خداوند فرمود: "من با تو خواهم بود". باز گفت خدايا من هيچ وقت سخنگوي خوبي نبوده‌ام نه قبلاً و نه حالا كه با من حرف زده‌اي بلكه لكنت زبان دارم. خداوند فرمود: "من به تو قدرت بيان مي‌دهم و هر چيزي را كه بايد بگويي به تو مي‌آموزم".

 

اين چندان مهم نيست كه جنس ني از چه باشد. با اينكه ني را از مرداب بيرون مي‌آورند و با آن فلوت مي‌سازند، مهم اين است كه ني در دست چه كسي باشد. اگر او يك استاد فلوت زن باشد با آن ني يا حتي يك ني شكسته مي‌تواند زيباترين و خوب‌ترين آهنگ‌ها را بنوازد اما اگر فلوت زن نباشد حتي اگر بهترين ني طلا و جواهرنشان دنيا را هم به او بدهي فرقي نمي‌كند. مهم اين است كه آيا خدا با انسان هست يا نه؟ اگر خداوند با كسي باشد، او هر كه باشد و هرچه باشد، نور و بركت و خوبي‌ها از او زاييده مي‌شود. او انتشار دهنده نور است. اما اگر با كسي نباشد، حالا هر كس كه مي‌خواهد باشد، پادشاه يا زاهد صد ساله فرقي نمي‌كند، نوري از او منتشر نخواهد شد. اگر جريان نور نباشد ‌همه لامپ‌هاي جهان از گران‌ترين تا ارزان‌ترين‌ها يكي هستند اما اگر يكي از اين لامپ‌ها روشن شود، مهم نيست كه برچسبي كه بر آن زده‌اند چيست، همين كه نور مي‌دهد، زندگي مي‌دهد، روشنايي و بينايي مي‌دهد همين كافيست. مهم‌ترين چيز اين ‌است كه آيا خدا با كسي هست يا نه؟

 

از بين ميليون‌ها فرد يك مملكت، بعد از پادشاه كدام فرد است كه از همه قوي‌تر است، از همه توانگرتر است، از همه اختيارات بيشتري دارد؟ معلوم است كه كسي كه پادشاه او را برگزيده تا چنين مقامي داشته باشد، كسي كه پادشاه بيش از بقيه از او حمايت مي‌كند. در اين جهان هم كسي بزرگ‌تر است كه خداوند بيشتر با اوست. كسي بزرگ‌تر و بالاتر است كه خداوند خواسته باشد. كسي از رحمت و محبت خاص خداوند بهره‌مند است كه خداوند او را انتخاب كرده. او هركسي مي‌تواند باشد و غالباً كسي است كه در قضاوت‌هاي بشري نمي‌گنجد. البته كدام بشر؟ زيرا بشر امروز قضاوت‌ها و نظراتش با بشر قرن‌ها پيش متفاوت شده است. اگر چه متكبران و انديشه‌هاي منجمد هم‌چنان مانند قرن‌ها پيش مي‌انديشند اما اكثر مردم به نظرات خداوند نزديك شده‌اند اگر چه به آن نرسيده‌اند. خداوند مي‌فرمايد "همان‌گونه كه آب‌ها درياها را پر مي‌كنند، زماني خواهد رسيد كه درك و شناخت بزرگي خداوند جهان را پر خواهد ساخت". و نيز درباره آخر زمان خداوند مي‌فرمايد: "پس از آن روح خود را بر همه مردم (با ايمان و خداخواه)‌ خواهم ريخت. پسران و دختران شما نبوت خواهند كرد. پيران شما خواب‌ها و جوانان شما روياها خواهند ديد. در آن روزها من روح خود را بر غلامان و كنيزان شما نيز خواهم ريخت. علامت‌هاي عجيب از خون،‌ آتش و ستون‌هاي دود، در آسمان و زمين ظاهر خواهم ساخت. اما هر كه نام خداوند را بخواند نجات خواهد يافت".

 

تدوين و بازنويسي:

منصورون - فرزندان ايليا

                                                 _________________

1- بنابر كتاب مقدس و آنچه در تاريخ كهن قوم يهود مكتوب است، حضرت داود (ع) كه پادشاه الهي خوانده مي شود، در مقاطعي از زندگي خود ظاهراً مرتكب خطاهاي بزرگي مي‌شود. در كتاب مقدس بعضي از اين خطاها ذكر شده است. مثلاً حضرت داود (ع) با زني شوهر دار (بت شبع، زن سردار خود) هم‌بستر مي‌شود، شوهر او را به كشتن مي‌دهد، و از اين زن صاحب فرزنداني مي‌شود. يكي از اين فرزندان، حضرت سليمان نبي است كه در قرآن از او با مفهوم پادشاه آسمان و زمين، قدرتمندترين و مقتدرترين پيامبر خدا، ياد شده است. علاوه بر بت شبع داود زنان ديگري داشت كه يكي ديگر از آنها، زن يكي از حاكمان مخالف داود (ع) بود كه او وي را بعد از شكست شوهرش به همسري گرفت. در قرآن تصريح شده است كه علاوه بر انسان حتي جن و شياطين هم در خدمت حضرت سليمان (فرزند بت شبع) بودند. (و)

2- از نظر كتاب مقدس، پادشاه ابدي خدا (و)

3- خداوند در قرآن درباره كتاب مقدس مي‌فرمايد نور و هدايت... عيسي مسيح كه روح خدا بود درباره كتاب مقدس گفت اگر آسمان و زمين در هم بريزد كلمه‌اي از كلمات آن جا به جا نمي‌شود (نقل به مضمون). صدها تحقيق علمي با صدها روش و پيشرفته‌ترين دانش بشري درباره كتاب مقدس انجام شده و انواع تحقيقات علمي، عظمت و بزرگي و حقانيت آن را تاييد كرده‌اند. (و)

4- سيصد زن و هفتصد كنيز

5- در باره اين قوم، خداوند در قرآن مي‌فرمايد آنها را بر جهان برتري داديم (لابد در آن زمان) (و)

 

 

 

 

دریافت فایل صوتی

 

بازگشت

Share

 

 

 

 

 

 
 
   
آدرس ایمیل شما
آدرس ایمیل گیرنده
توضیحات
 
 
 
 
شرکت در میزگرد - کلیک کنید
 
 
نظر شما در مورد مطالب سایت چیست ؟
 
 
 
 
 
 
 
©2025 All rights reserved . Powered by SafireAseman.com