بگو: اى بندگان من كه بر خويشتن زياده‏ روى روا داشته‏ ايد! از رحمت خدا مأيوس نشويد. همانا خداوند، همه گناهان را مى ‏آمرزد، كه او خود آمرزنده‏ ى مهربان است. سوره زمر 53                    و پيش از آن كه شما را عذاب فرا رسد و ديگر يارى نشويد، به سوى پروردگارتان روى آوريد و تسليم او شويد. سوره زمر 54                     و از بهترين چيزى كه از جانب پروردگارتان به سوى شما نازل شده پيروى كنيد، پيش از آن كه عذاب الهى ناگهان به سراغ شما آيد، در حالى كه از آن خبر نداريد. سوره زمر 55                    تا [مبادا] كسى بگويد: افسوس بر آنچه در كار خدا كوتاهى كردم! و حقّا كه من از ريشخند كنندگان بودم. سوره زمر 56                     
 

عبرت آموزي از سرگذشت پيشينيان

تجربه چيست و به چه کار مي‌آيد؟

هر آنچه که قبلاً به آزمايش ديگران در آمده و يا هر اتفاقي که در گذشته رخ داده باشد، چه خوب و چه بد؛ تجربه‌اي است که امروز مي‌توان در شرايط مشابه، از عواقب و نتايج‌‌اش بهره برد، بدون اين‌که آن حادثه و خطاهاي مرتبط با آن تکرار شوند.

هميشه کساني موفق هستند که از تجربيات ديگران استفاده مي‌کنند. آنها با صرفه‌جويي در وقت و انرژي، مي‌توانند در کمترين فرصت، بهترين نتيجه را بگيرند. به همين علت است که پدرها و مادرها که دلسوزان واقعي فرزندان خود هستند؛ دائماً به فرزندانشان گوشزد مي‌کنند که از تجارب آنها و پدران و مادرنشان درس بگيرند و از خطاهاي گذشته‌ي آنان دوري کنند تا نهايتاً از زندگي و فرصت‌هاي دراختيار خود نتيجه‌ي بهتري عايدشان شود.

اين همه داستان‌هاي عبرت‌آموز که در تمام ملل و فرهنگ‌ها يافت مي‌شود، نيز به منظور پندپذيري و تجربه آموختن از گذشتگان است.

در اين بين آن‌چه که بيش از همه اهميت دارد، درس گرفتن از اتفاقاتي است که تكرارشان، گران تمام خواهد شد. به‌خصوص در اين زمان،  و با توجه به شرايط ويژه‌ي امروز جهان، لزوم يادآوري و پندپذيري از اقوام گذشته، بيشتر از هر زماني حس مي‌شود. به همين جهت، جست‌وجوي ردپاي عاقبت پيشينيان و دلايل نابودي اقوام گذشته، در بهترين و محکم‌ترين منبع يعني كلام ا...، اقدامي ضروري خواهد بود.

 

رديابي نشانه‌هاي غضب الهي در طول تاريخ

از قديمي ترين اقوام روي زمين، قوم نوح بودند که خداوند به آن چنين اشاره مي‌فرمايد؛ نوح را بشارت دهنده و بيم دهنده فرستاد تا انسان‌ها را از راهي که به بيراهه رفته بود، بازگرداند. اما در طول حيات طولاني نوح؛ تعداد کمي (انگشت شمار) به نوح ايمان آوردند؛ نکته اين‌جاست که مردم پس از مشاهده‌ي دلايل روشن؛ او را انکار کردند و با اصرار و پافشاري بر گناه، همان راه پيشينيان خود را ادامه دادند. تا اين‌‌كه نوح آنها را به آمدن عذابي سخت از سوي خداوند هشدار داد. اما باز هم نپذيرفتند.

داستان هلاك شدن قوم عاد و ثمود نيز در كتاب قرآن نقل شده است. مهم‌ترين نكته‌ي اين داستان‌ها علت به هلاکت رسيدن آنهاست. اين اقوام هم مثل ديگران دچار غفلت و روزمرگي شدند. آنها ثروتمند و زورمند بودند و به اين دارايي‌هايشان؛ مغرور گشتند. و همه‌‌ي اين قدرت‌ها را از ناحيه‌‌ي خودشان مي‌پنداشتند. و در واقع به جاي خداي واحد و يگانه؛ خدايان ديگري را مي‌‌پرستيدند. به همين منظور لازم بود براي اتمام حجت؛ و بازگشت، فرستاده‌اي از خودشان براي نجاتشان بيايد. اين خلاصه‌‌ي داستان تمام اقوام گذشته است. قوم ثمود با اين‌که ماده شتر را که حجت خداوند بر راستي گفتار صالح بود، ديدند که از دل کوه سنگي بيرون آمد، باز هم طاقت پذيرفتن حق را نياوردند و با هم نقشه‌اي طرح کردند و دست و پايش را بريدند. حضرت علي(ع) مي‌فرمايند؛ اي مردم! همه‌‌ي افراد جامعه در خشنودي و خشم شريک مي‌باشند، چنان که شتر ماده‌‌ي ثمود را، يک نفر دست و پا بريد، امّا عذاب آن تمام قوم ثمود را گرفت، زيرا همگي آن را پسنديدند.(1) البته هر کدام از اقوام گذشته در يک صفت ناپسند معروف و شاخص‌تر بوده‌اند، اما نکته‌‌ي مهمي که در اين گفتار پنهان است اهميت قصد و نيت و در نتيجه اعمالي است که چه در اين دنيا و چه در جهان‌هاي ديگر براي انسان سرنوشت‌ساز است.

در قرآن در سوره‌‌ي حاقّه، خداوند اشاره مي‌فرمايد که سرنوشت قومي که اين حقيقت (قارعه و يا همان حاقّه) را تکذيب کنند شوم و عاقبتشان نابودي است.

قابل توجه است که بدانيم خداوند از تمامي كساني که مشمول عذاب الهي شدند با عنوان ستمگران و کافران ياد مي‌کند. ستمگر كسي است كه با انکار نشانه‌هاي خداوند و تمسخر آنها به خود ستم مي‌‌کند (و خداوند هرگز به کسي ستم نمي‌کند). و کافر نيز کسي است که آيات و نشانه‌هاي روشن را بر حقيقت بودن چيزي مي‌بيند ولي باز هم روي‌گردان است و تسليم فرمان خدا نمي‌شود.(2)

در اين ميان تنها کساني که پس از شنيدن حقيقت؛ که در واقع تمام شدن حجّت نام دارد، به فرستاده‌‌ي خداوند ايمان مي‌آورند؛ نجات مي‌يابند. و باقي مردم به عذاب الهي گرفتار مي‌شوند.

اين اتفاق در دوران‌هاي مختلف روي داده و تكرار شده است. و خداوند با بيان داستان‌هاي اقوام گذشته، بارها و بارها اين مهم را متذکر مي‌شود. و مي‌فرمايد که اينها را براي شما بيان مي‌کنيم تا شايد در آن بينديشيد و از آن پند گيريد.

تکذيب حقيقت، مهم‌ترين نكته‌اي است كه در کل داستان‌هاي اقوام در ميان بوده است. حقيقتي يگانه که رسولان و فرستاده شدگان همواره درباره‌‌ي آن به خوبي و روشني هشدار و انذار داده‌اند؛ مردم نشانه‌هاي روشن و دلايل حق گويي آنان را ديده، اما به دليل قضاوت‌‌ها و پيش داوري‌ها و شرطي شدگي‌ها که امروزه هم رواج دارد، آنان را تکذيب كرده‌اند.

اما چرا غالباً مردم نسبت به هشدارها واكنشي شايسته نشان نمي‌دهند؟ غالباً مردم همان را درست مي‌دانند که ار قبل در گمان دارند؛ و حتي انتظار دارند که رسولان هم همان‌هايي باشند که آنها مي‌پندارند. براي همين هم در بسياري از آيات قرآن آمده است که آنها از گمان‌هايشان پيروي مي‌کنند و اکثرشان ايمان نمي آورند. در حالي که خداوند از هر راهي که بخواهد انسان‌ها را هدايت مي‌کند و اغلب راهي است که انسان گمان نمي‌کند.

 

بلاهاي طبيعي نابود کننده‌‌ي اقوام گذشته بوده است

خداوند در سوره‌‌ي حاقّه مي‌فرمايد؛ ثمود به وسيله‌‌ي يک طاغيه هلاک شد. و در سوره‌‌ي هود؛ آمده است که با صيحه‌‌ي مرگبار صبحگاه نابود شدند و در جاي در خانه‌هايشان مردند. گويي که اصلاً آنجا وجود نداشتند. طاغيه يعني يک حقيقت سرکش، يک بلاي سرکش تسخيرناپذير.(3)

و اما در اين سوره، آمده است که قوم عاد نيز با يک باد تند و سرکش غير قابل کنترل و غير قابل تسخير هلاک شدند. خداوند اين باد را هفت شب و هشت روز بر آنها مسلط کرد. و پي در پي بودن آن شدت و ضعف پيدا مي‌کرد.

و از جايي که اين دو سرنوشت با هم در يک رديف آمده است؛ چنين به نظر مي‌رسد که هر دو از نظر نوع ويرانگري از يک سنخ (نوعي از بلاياي طبيعي) بوده‌اند.

در هر حال نبايد تصور کرد که هلاکت آنها به وسيله‌‌ي عاملي عجيب و غريب و افسانه‌اي رخ داده است. توجه به اين نكته لازم است كه خداوند بزرگ و توانا، همواره اتفاقات عالم را از كانال‌هايي طبيعي و طبق قوانيني تغييرناپذير تدبير مي‌نمايد که آن؛ اصل نظام حکيمانه‌‌ي خلقت است. آن‌چه او مقدر بفرمايد؛ طبق قوانين مشخص و تغيير ناپذيري که در جهان خلقت جاري است؛ انجام مي‌پذيرد و اين عين حکمت خداوند است. نظمي که از کوچک‌ترين ذرات عالم گرفته تا بزرگ‌ترين کهکشان‌ها، همه و همه را در بر گرفته است. اين نظم طبيعي و قوانين خداوند همواره و در زمان ما نيز جاري است. پس لازم است هشيار باشيم و آشكاري نشانه‌هاي طبيعت كه به نوعي هشداري بر عذاب در برابر تکذيب حقيقت؛ و روي‌‌گرداني از آن،  به‌شمار مي‌روند را جدي بگيريم.

 

قوانين جاري در جهان خلقت تغيير ناپذير مي‌باشند

خداوند در آيات بسياري در قرآن کريم به اين مطلب اشاره مي‌فرمايد، در سنت ها و قوانين الهي تغييري نيست. اين وعده در مورد سنت هلاک طغيان‌گران نيز صادق است. اين خود هشداري براي تمامي اقوامي است که در حال حاضر، زندگي مي‌کنند. امروز ما نسلي جديد هستيم و اقوام نابود شده‌ا‌‌ي که داستانشان براي ما بيان شده است، گذشتگان محسوب مي‌شوند، اما چه خوب است نسبت به قوانين جاري در جهان كه فعال‌كننده‌ي سنت‌هاي الهي‌اند توجه داشته باشيم. برخي از اين قوانين جاري در جهان ما، عبارت‌اند از:

 

- اصل وابستگي اجزاء جهان به يکديگر؛ آن‌چه که امروز ثابت شده است اين است که اجزاء عالم همه به هم وابسته و پيوسته هستند به طوري که اگر در يک جاي عالم حادثه‌اي پيش بيايد، در همه‌‌ي عالم به نوعي اثر مي‌گذارد. اين را اصل وابستگي مي‌گويند. براي مثال تسونامي‌اي که چند سال پيش اتفاق افتاد، بر روي زاويه‌‌ي گردش زمين تأثير گذاشت و يک سري اثرات جوي را در پي داشت که مربوط به تمام کره‌‌ي زمين مي‌شود. و تمام انسان‌‌ها از آن متأثر مي‌شوند. نه فقط انسان‌هاي مقيم در همان منطقه‌‌ي جغرافيايي.

 

- نظام علت و معلول؛ هيچ اتفاقي در جهان نمي‌افتد مگر اين‌‌که علتي داشته باشد. ممکن است اين علت براي انسان هنوز به صورت ناشناخته باشد زيرا که علم انسان نسبت به علم خالق هستي، ناقص است. ولي هيچ اتفاقي (از جمله معجزات پيامبران و رسولان خداوند) نمي‌افتد مگر اين که علت آن را خداوند در اختيار آنها قرار دهد.

 

- قانون هماهنگي؛ در رابطه با موضوع نزول برکات خداوند و يا دريغ شدن آن از انسان؛ خداوند در سوره‌‌ي حاقه بيان مي‌کند که اي انسان‌‌ها! اگر شما در مسير انسانيت، و در مسير تکامل خودتان که همان مسير خلقت است (زيرا اساس خلقت بر تکامل است) قرار بگيريد آن‌ وقت شما به صورت اجزايي هماهنگ با ساير اجزاء عالم؛ تطابق و توافق پيدا مي‌کنيد، شما جزئي از کل خواهيد شد و هماهنگ با کائنات خواهيد بود و آن وقت است که عالم هم با شما تطابق دارد. همان طور که در سوره‌‌ي اعراف/96 مي‌فرمايد؛ و اگر مردم يک جامعه به‌درستي اهل ايمان و تقوا باشند، درهاي برکت آسمان‌‌ها و زمين را بر آنها مي‌گشاييم.

مردم را مثل فرزندانِ صالح جهان هستي معرفي مي‌کند که در صورت هم قصد و هماهنگ بودن با جهان، جهان هستي هم خير خودش را به سوي اين فرزند صالح خويش روانه مي‌کند. در اين حالت جهان هستي آماده‌‌ي خير رساندن به انسان مي‌شود.

در هماهنگي بين کل و جزء رابطه‌‌اي برقرار است، رابطه‌اي مستقيم ميان (رفتار جهان با انسان) و اين‌‌که انسان به حقيقت و حاقه ايمان داشته باشد، به فرستادگان خداوند ايمان داشته باشد و به تقوا ايمان داشته باشد و به آن عمل کند، به کار خير ايمان داشته باشد و يا اين‌كه در نقطه‌‌ي مقابل اين‌‌ها بايستد.

اگر بر خلاف خواسته‌ي خداوند عمل مي‌کنيم و مي‌بينيم که هنوز آسمان پابرجاست و زمين به ما برکت مي‌دهد و دريا همان کار خودش را انجام مي‌دهد و خورشيد مي‌تابد و ... نبايد فکر کنيم که ما کاري نکرده‌ايم که خشم خدا را در پي داشته باشد و به غفلت بگذارنيم و مغرور شويم. اينها مهلت است. چرا که خداوند وعده‌‌ي مهلت را نيز داده است. و از طرفي فرموده است که اين مهلت را حتي زماني اندک نيز به تأخير نخواهد انداخت! نزول عذاب‌‌ها در زمان‌هاي گذشته نيز چنين بوده است.

البته در اين ميان، عواملي چون وجود يك انسان كامل و دعا و نفرين وي و نيز استغفار، بسيار مؤثر محسوب مي‌شوند. چنان‌‌که خداوند به پيامبر اکرم(ص) مي‌فرمايد که به برکت وجود تو در ميان قومت، آنها را عذاب نمي کنم. و نيز تا وقتي که آنها استغفار مي‌کنند. 

 

- قانون افزايش نعمت توسط شکرگزاري؛ خداوند مي‌فرمايد، به واسطه‌‌ي شکرگزاري نعمت‌هايم را بر شما زياد مي‌کنم و اگر ناسپاسي کنيد عذاب من بسيار سخت است.(ابراهيم/7). در آيات بسيار ديگري نيز خداوند در برابر تمامي نعمت‌هايي که به انسان‌‌ها داده است؛ از آنها تنها انتظار سپاسگزاري دارد. او بي نياز است و ما در تمام ابعاد وجودي‌مان به او نيازمنديم. پس سپاس از خداي روزي دهنده، به واقع اصل نياز ماست. خداوند بسيار سفارش کرده است که در صورت ناسپاسي، نعمت‌هايم را از شما خواهم گرفت، برکت را قطع مي‌کنم و عذاب نازل خواهد شد. برکت هم از زمين و آسمان که همان نزولات آسماني است، قطع خواهد شد.

- قانون نجات و رفع بلا توسط نيروي ايمان و بازگشت و توبه؛ اين قانون به زيبايي و شيوايي تمام، در سوره‌‌ي اعراف/آيه‌‌ي 96 آمده است: و اگر اهل شهرها ايمان آورده و تقوا پيشه مي‌کردند، برکاتي از آسمان و زمين به رويشان مي‌گشوديم، ولي آنها تکذيب کردند پس ما نيز ايشان را به سزاي آن‌چه مي‌کردند گرفتار ساختيم.

(در اين‌‌جا نيز از تکذيب همان حقيقتي سخن رفته است که در آيات بالاتر در سرنوشت قوم‌هاي ثمود و عاد و لوط و... آمده است. اين را به خاطر داشته باشيم که سنت خداوند در هلاک کردن اقوام تغييري نمي‌‌کند و قوانين خداوند همواره ثابت است.)

 

- قانون هلاک و نزول عذاب الهي، پس از تکذيب حقيقت و اتمام حجت؛ در سرگذشت تمام اقوام گذشته که داستان آنها در قرآن بيان شده است، چيزي مشابه و يکسان ديده مي‌شود؛ نزول عذاب به واسطه‌‌ي تکذيب حقيقت.

خداوند بارها و بارها در قرآن هشدار مي‌دهد که ما براي هر قومي راهنمايي را از ميان خودشان برانگيختيم؛ تا مردم را هشدار دهد، بگويد که راه خدا يک راه است و تنها او را بپرستيد، اما مردم هر قومي فرستاده را تکذيب کردند. چرا که نمي‌‌خواستند چيزي را که از قبل انکار کرده بودند را بپذيرند. بنابراين فرستادگان را دروغگو و ساحر و جادوگر و ... خواندند. و هشدارها را ناديده گرفتند. امّا حجت خداوند بر آنها تمام شده و مهلت به پايان مي‌رسد. پس رسولان و آناني که ايمان آورده اند؛ نجات يافته و ديگران را به عذابي دردآور هلاک مي‌نمايد. اين وعده‌‌ي خداوند است که بارها و در پس بيان سرگذشت هر کدام از اقوام گذشته، بيان فرموده است. و به راستي وعده‌‌ي چه کسي از خدا درست‌تر است؟

در سوره‌‌ي طلاق/8 مي‌فرمايد که چه بسيار شهرهايي که از فرمان پروردگار خود و فرستادگانش سرپيچي کردند، پس از آنها حسابي سخت کشيديم و آنها را به عذابي شديد عذاب کرديم.

در اين‌‌جا خداوند تأکيد مي‌فرمايد که در يک اجتماع (قريه به معني اجتماع هم مي‌باشد مثل مردم همين زمان که خود يک جامعه‌‌ي بزرگ را تشکيل مي‌دهند) اگر مردم دستورات الهي را کوچک شمردند و بي‌اعتنايي کردند، در همين دنيا؛ به حسابشان رسيديم. يعني عکس‌العمل کارشان در همين دنيا به آنها رسيد، آن‌هم شديد. مفسرين گفته‌اند که شديد در اين‌‌جا يعني در کمال دقت و مو به مو.

در همين دنيا آنها را عذاب کرديم؛ عذابي منکر و نشناخته.(4) و عذاباً نکراً يعني يک عذاب بي‌‌سابقه، نشناخته و وحشتناک .

 

كثرت گناهان عامل كاهش نعمات و افزايش بلايا

وقتي صحبت از خداوند مي‌شود، عموم مردم در حرف مي‌گويند که خداوند مهربان و بخشنده است. اما در عمل، چيز ديگري ديده مي‌شود. همين مردم دائم از گرفتاري‌ها و مسائل مختلف شاکي هستند و از کمبود نعمت‌‌ها و نزول عذاب‌هاي طبيعي و ... مي‌نالند. در اجتماع ما، بسيار ديده مي‌شود، موقعي که نزول باران و برف زياد است، مردم از سرماي هوا و مشکلاتشان در برف و باران نالانند. و وقتي که خشکسالي و کمبود باران و نزولات آسماني پيش مي‌آيد؛ از قطع برق و آب و گراني و کمبود ميوه و ... شکايت مي‌کنند.

ولي آيا لحظه‌‌اي تفکر به ريشه‌‌ي اين گرفتاري‌ها بهتر و سودمندتر از اين همه ناله و شكايت نيست؟ در قرآن بسيار تذکر داده شده است که خداوند به مردم ستم نمي‌‌کند. بلکه آنها خود ستمگر به خويش‌اند. مي‌فرمايد: "و پروردگارت بر آن نبوده است که شهرها را در حالي که مردمش درستکارند، به ستم هلاک کند."(هود/117)

و همچنين خاطر نشان مي‌کند که "فساد و تباهي در خشکي و دريا به سبب آن‌چه دست‌هاي مردم [از گناه] فراهم آورده، پديدار گشت تا [سزاي] بعضي از آن‌چه کرده اند به آنان بچشاند؛ باشد که بازگردند."(روم41)

با مطالعه‌‌ي اين آيات و بسياري ديگر از پندهاي الهي، در مي‌يابيم که آن‌چه بر سر ما مي‌آيد، نتيجه‌‌ي گناهاني است که خودمان با دست‌هايمان پيش مي‌فرستيم. خداوند همواره مهربان و بخشنده است. براي خداوند ملاک برتريِ انسان‌ها تقواي آنان است. پس فرق نمي‌‌کند که از کدام جامعه و يا مملکت و با چه رنگي و چه نژادي باشيم. اگر نعمت‌هاي خداوند را فاسد نکنيم و سپاس‌گزار باشيم، نعمت‌هايش را بي‌‌دريغ از آسمان و زمين نازل مي‌کند. و اگر حدود و مقرراتش را بي‌‌اعتنايي کرديم و زير پا گذاشتيم، بايد انتظار عذابي سخت را داشته باشيم.

به همين علت خداوند بسيار تأکيد دارد که:

"بگو: در زمين بگرديد و بنگريد عاقبت گذشتگان که بيشترشان مشرک بودند چگونه شد." (روم/42)

 

كفران نعمت هدايت‌گر و قطع برکات:

همان‌طور که پيش از اين نيز اشاره شد، وجود انسان کامل نعمتي است كه خود مي‌تواند مانع از نزول عذاب الهي  باشد. حال چه اين انسان کامل نقش رسالت و پيامبري را به عهده داشته و چه پيامبر نباشد.

خداوند در قرآن به پيامبر اسلام، حضرت محمد(ص) بيان مي‌کند که اگر تو در ميان قومت نبودي، اگر برکت وجود تو نبود، عذاب را بر آنها نازل مي‌کردم.

در اين‌جا بحث انکار فرستاده‌‌ي خداوند نيز مطرح مي‌شود. بدين معنا كه قدرناشناسي نسبت به اين بزرگ‌ترين نعمت‌ها، خود مي‌تواند عاملي براي قطع بركات و حتي بروز بلايايي باشد كه تنها راه خروج از آنها نابودي منكران است.

 

در زمان اخاب، پادشاه بني اسرائيل، مردم بت بعل را مي‌پرستيدند. در اوج گناهانِ اخاب بود که خدا توسط نبي خود ايليا، تنبيه و شرارت اخاب را به او گوشزد مي‌نمايد. ايليا روبروي اخاب مي‌ايستد و به او مي‌گويد که در سرزمين او تا زماني که او فرمان ندهد باران و شبنم نخواهد باريد. خداوند چون اين را به ايليا فرمود پس خود او نيز جان ايليا را از کشته شدن به دست اخاب و قحطي‌‌اي که نزديک مي‌شد، نجات مي‌دهد و او را در دل بيابان به کنار برکه‌‌ي آبي مي‌برد. تمام سرزمين در قحطي بسر مي‌برد اما خداوند توسط چند کلاغ  نان و گوشت ايليا را نيز تامين نمود. تا اين‌که خدا او را براي طرح ديگر الهي خود به سرزمين صرفه و صيدون فرستاد. در اين سرزمين ايليا با پيرزني ملاقات مي‌کند که براي آخرين روزهاي مرگ خود روز شماري مي‌کند. اما با تمام گرسنگي و نااميدي که پيرزن و تنها پسرش که با او زندگي مي‌کرد داشت، زماني که ايليا به او گفت تا لقمه ناني براي او بياورد تا بخورد پيرزن با اندکي تأمل آن را انجام داد.پيرزن در اوج نااميدي و فقر به ايليا اعتماد نمود و حيات خود را به دستان او سپرد. اين واقعه آن‌قدر اهميت داشت که عيساي خداوند براي سرزنش ايمان يهوديان اين را به آنان براي درس عبرت بازگو مي‌کند.(لوقا 4: 25-26) در آن روز ايليا به دست خدا جان مرده‌‌ي پيرزن و پسرش را به او بازمي گرداند و آن زن پير بهاي ايمان خود را که از قلب او سرچشمه مي‌گرفت را دريافت مي‌نمايد. ايليا سه سال خود را از اخاب مخفي ساخت. به احتمال زياد اين سه سال را او نزد آن پيرزن و پسرش ماند. اما نهايتاً کلام خداوند به ايليا رسيد و به او فرمود که بايد خود را به اخاب نشان دهد، اين رودرويي به واقعه‌اي بسيار مهم مي‌انجامد. به رودرويي ايليا با انبياء دروغين که بت بعل را مي‌پرستيدند و قوم اسرائيل را سرگردان ساخته بودند. در اين رويارويي خداوند حقانيت و يگانگي خود را به مردم اسرائيل ثابت مي‌نمايد. آن روز پس از شکست انبياء دروغين در برابر قدوسيت خدا، ايليا چهارصد و پنجاه نفر از انبياء دروغين که بت بعل را بشارت مي‌دادند، را از بين برد. پس از اين عمل، قحطي در اسرائيل پايان مي‌پذيرد.

 

نتيجه:

- از آيات بيان شده و داستان زندگي گذشتگان، در مي‌يابيم که همان طور که خداوند وعده مي‌دهد، سرنوشت هيچ قومي را عوض نمي کند، مگر اين‌‌که خودشان سرنوشتشان را تغيير دهند.

- بايد دانست که رحمت خداوند بر غضب او پيشي گيرنده است و خدا هيچ گاه به مردم ستم نمي‌‌کند. بلکه انسان‌‌ها خودشان به خود ستم مي‌کنند. آن هم به واسطه‌‌ي گناهاني که خود انجام مي‌دهند.

- سرپيچي از دستورات و تذکرات خداوند که توسط انسان‌هاي برگزيده ابلاغ مي‌گردد شرايط نزول عذاب را فراهم مي‌گرداند.

- دعاي انسان کامل در نزول عذاب و قحطي مؤثر است. (پس از تمام شدن حجت و آگاهي تمام مردم از حقيقت و روي گرداني آنها)

- در صورت توبه و استغفار مردم، و بازگشت آنها، خداوند عذاب الهي را برمي‌‌‌دارد. و به انسان مهلت داده مي‌شود.

- سنت خداوند در هلاکت اقوام تغيير ناپذير است. پس با مطالعه‌‌ي زندگي گذشتگان و اقوام و سرزمين‌هاي نابود شده، که از بسياري از آنها هنوز نشانه‌‌هايي باقي مانده است(5)، درس عبرت گرفته، و خوشنودي او را طلب کنيم تا بلاهاي طبيعي را دفع نماييم.

- وعده‌هاي خداوند راست است. و او بر آن‌چه که اراده کند، توانا است. پس هشدارها را جدي بگيريم.

 

تدوين و گردآوري: ثنا

 

1- خطبه‌‌ي 201 / نهج البلاغه.

2- بنا به توضیح استاد مطهری؛ در آشنایی با قرآن ج/4، ملاک کافر بودن در اسلام این نیست که کسی به خدا و پیامبر و معاد ایمان نداشته باشد؛ بلکه شیطان هم کافر نامیده شد؛ چرا که با این که به این سه اصل ایمان داشت؛ تسلیم فرمان خداوند نشد. پس کسی که بداند ولی در عمل تسلیم حقیقت نباشد، کافر نام دارد.

3- تفسیر استاد مطهری/سوره‌‌ي حاقه. کتاب آشنایی با قرآن/ج9.

4- منکر یعنی نشناخته؛ وقتی می خواهند بگویند یک شیء خیلی عظیم و بی سابقه از این کلمه استفاده می‌شود. آشنایی با قرآن8/استاد مطهری/ص46.

5- خداوند در قرآن بیان می فرماید که نشانه های باقی مانده از شهرهای ویران شده‌‌ي اقوام گذشته، باعث عبرت امروزیان باشد. مثل ویرانه های قوم ثمود و ایکه(قوم شعیب) که هنوز بر سر راه کاروانیان است. گویا سرزمین آنها در بین مدینه و شام قرار داشته است.

 

بازگشت

Share

 

 

 

 

 

 
 
   
آدرس ایمیل شما
آدرس ایمیل گیرنده
توضیحات
 
 
 
 
شرکت در میزگرد - کلیک کنید
 
 
نظر شما در مورد مطالب سایت چیست ؟
 
 
 
 
 
 
 
©2025 All rights reserved . Powered by SafireAseman.com