
دشمن حقیقی تو کیست؟
اکثر آدمها از دشمن میترسند و تصور میکنند شناخت درستی از دشمن و دشمنی دارند، اما به نظر من اینطور نیست و ما موضوع را کمی ساده میگیریم.
بعضیها شاید با خودشان بگویند موضوع که پیچیده نیست، دشمن کسی است که دوست آدم نیست. این درست نیست چون تصور نمیکنم هر کسی دوست نباشد، حتماً دشمن باشد. بعضیهای دیگر ممکن است بگویند دشمن کسی است که به آب و خاک و کشور من تجاوز میکند و قصد اشغال آن را دارد. این هم تعریفی است، ولی در این صورت باید نتیجه گرفت که دشمن فقط از بیگانههاست و غیر از این، ما هیچ تجربهای از احساس دشمنی نداشتهایم. همه به خوبی میدانیم که اینطور نیست و حتی در زندگی روزمره با این مقوله درگیری زیادی داریم. بعضیهای دیگر معتقدند دشمن کسی است که قصد آزار و آسیب زدن به انسان را داشته باشد. این تعریف کاملتری است ولی سؤال اصلی که باقی میماند این است که دشمن، چرا باید قصد آزار و اذیت و آسیب رساندن به ما را داشته باشد؟
کمی که به دشمنیهای تاریخی فکر کنیم، شاید به این جواب برسیم: دشمن کسی است که برای نفع خودش نفع ما را نمیبیند، برای آرامش خودش آرامش ما را به هم میزند، و در یک کلام این که کسی است که برای بودن خودش، ما را زیر پا میگذارد.
با این تعریف باید فرض کنیم که توازن و تعادلی در منابع و امکانات و خلاصه هر چیز ی که انسان برای زندگی احتیاج دارد برقرار نیست و در نتیجه برای به دست آوردن و ادامه حیات رقابتی دائمی وجود دارد. خوب، این فرض با واقعیت اصلاً منطبق نیست، چون غیر از منابع موجود روی زمین، قدرتهایی که خداوند در وجود انسان گذاشته نامحدود است. انسان با اتکا به قدرت تفکر و تعقل و خلاقیت، بخش عظیمی از نیروهای طبیعت را مهار کرده و در حال حاضر امکاناتی دارد که تا چند صد سال پیش به افسانه شباهت داشت. از این پس هم قطعاً امکانات بالقوه دیگری را کشف و از آنها بهرهگیری خواهد کرد. پس باید ریشه دشمنی را در جای اساسیتری جستجو کرد. کمی بیشتر به عقب برگشت و دید که دشمنی از کجا شروع شد. رقیب حقیقی انسان چه کسی بود و چه کسی هست و چرا با انسان مشکل دارد. خوب من میگویم شیطان. چرا؟ چون این موضوع به صراحت در قرآن کریم بیان شده است. شیطان از فرشتگان مقرب الهی بود و خدا را بسیار دوست داشت و بسیار عبادت می کرد. بعد از خلق آدم، خدا به شیطان دستور داد بر آدم سجده کند. شیطان به خداوند گفت: من از آدم بهترم و آدم را به دلیل این که از گل آفریده شده بود تحقیر کرد. شیطان نه تنها از سجده بر آدم امتناع کرد، بلکه دشمنی را تا به آنجا نشان داد که با اصرار اجازه خواست هر چه توان دارد برای از راه به در کردن آدم به کار برد. خدا هم به او تا روز قیامت فرصت داد. نکتهای که شیطان به آن بیتوجهی کرد این بود که آدم تنها گل خام نبود، بلـکه خداونـد از روح خـود در او دمیده بود و ارزشی کـه خـداوند به آدم داد از همـین جا نـاشی میشد. در امتداد همین غفلت ، شیطان برای رسیدن به مقصود خود در تلاش چند هزار سالهاش ، کوشده تا انسانها را از توجه به همین فطرت الهی باز دارد.
معمولاً رقبا برای اثبات خود چکار میکنند؟ طبعاً هر کدام سعی میکند ثابت کند که بهتر از دیگری است. شیطان نیز برای این که ثابت کند که از آدم بهتر است باید ثابت کند که از آدم به خدا نزدیکتر است و به این ترتیب آدم را از مرکزیت توجه خارج کند. پس باید معلوم شود آدم آنقدرها هم "آدم" نیست! برای اثبات این موضوع باید آدم را به کارهایی وادار کند که غیر آدمیزادی است.
با این تعریف باید دید چه کارهایی از شأن آدمی فاصله دارد؟ خدا به همه ملائک فرمود که بر آدم سجده کنند. چون فرمود: و نفخت فیه من روحی. از روح خودم در او دمیدم. این آدم میتواند خلیفه من شود، بلکه مثل من شود. پس این آدمی که صحبتش است هویتش را از روح الهی گرفته و میبایست طوری در زمین عمل کند که هویت راستینش آشکار شود. او نمیتواند در هویت خود ادعای مستقل بودن از خدا را داشته باشد.
از همین جا شیطان یک راهکار اساسی پیدا کرد و برای اینکه ثابت کند آدم، آدم نیست سعی کرد به هر راهی به انسان القا کند که هویتی مستقل از خداوند دارد، یعنی القاء منیت؛ منیتی که انسان را از حقیقت خود جدا می کند و چون انسان هر قدرتی و هر امکانی که دارد از "اوست" طبیعی است که با باور منیت، قدرتش را از دست میدهد و وقتی قدرتش را از دست داد ادعای شیطان ثابت شده و به هدفش برای خارج کردن انسان از میدان رسیده است.
حالا شیطـان چگونه بـه آدم بگوید تو خـودت قـدرت داری، هـویت مستقل داری و هـر کاری کـه بخــواهـی میتوانی بکنی؟ چون این موضوع حقیقت ندارد، شیطان باید راهی پیدا کند تا آدم را فریب دهد و این باور را به او بقبولاند. او حتماً باید اساسیترین راههای فریب را از جاهایی پیدا کند که برای آدم قابل تشخیص نباشد.
شیطان برای گسترش نفرت و دشمنی بین انسانها، مؤثرترین راهش این است که نشان ندهد دشمن است و ادای دوست را در بیاورد. همان روشی که به زبان فنی به آن "نفاق" گفته میشود. او در لباس خودی و دوست، "آدم" را از راه به در میکند.
شیطان میداند تنها راه نجات انسان وصل ماندن به سرچشمه قدرتش یعنی همان فطرت الهی است و نفاق که مایه اصلی خود را از دروغ و فریب میگیرد، در عمل بزرگترین موانع را در این راه ایجاد خواهد کرد.
جریان شوم نفاق در تاریخ اسلام واضحتر از هر جایی قابل رؤیت است. معاویه سردمدار نفاق در تاریخ اسلام، یکی ازکاملترین نمونههای این حقه شیطانی است. او با استفاده از کثیفترین حقههای تبلیغاتی (که برای ما شاید باور کردنی نباشد)، علی (ع) را از صحنه خلافت کنار زد. یکی از بارزترین مصادیق نفاق در روش معاویه، جریان حکمیت در جنگ صفین است که بین سپاه امام علی (ع) و هواداران معاویه واقع شد.
در جنگ صفین در آخرین روزی که جنگ داشت به نفع علی (ع) خاتمه مییافت، معاویه با مشورت عمروعاص دست به نیرنگی شوم زد. او که میدید با شکست یک قدم بیشتر فاصله ندارد، دستور داد قرآنها را بر سر نیزهها بلند کنند که "مردم! ما اهل قبله و قرآنیم ، بیائید آن را در بین خویش حکم قرار دهیم".
علی فریاد برآورد: "بزنید آنها را، اینها صفحه و کاغذ قرآن را بهانه کرده میخواهند در پناه لفظ و کتابت قرآن خودشان را حفظ کنند و بعد به همان روش ضد قرآنی خود ادامه دهند. کاغذ و جلد قرآن در مقابل حقیقت آن ، ارزش و احترامی ندارد، حقیقت و جلوه راستین قرآن منم".
عدهای از نادانها و مقدس نماهای جاهل که جمعیت کثیری را تشکیل میدادند به یکدیگر اشاره کردند که علی چه میگوید؟ فریاد برآوردند که "با قرآن بجنگیم؟! جنگ ما به خاطر احیاء قرآن است، آنها هم که خود تسلیم قرآنند، پس دیگر جنگ چرا؟" علی گفت: "من نیز میگویم به خاطر قرآن بجنگید، اما اینها با قرآن سر و کار ندارند، لفظ و کتابت قرآن را وسیله حفظ جان خود قرار داده اند" شاید ما امروز نتوانیم تصور کنیم کسانی بوده باشند که قرآن زنده را در بین خود داشته باشند و اینگونه او را منکر شوند اما واقعیت این است که نفاق همانطور که از معنی واژهای آن برمی آید بسیار موذیانه، به درون انسانها نفوذ میکند و حق را باطل و باطل را حق جلوه میدهد.
بشـر هر چـه بدویتر و هر چه کـه به اصطلاح از تمـدن دورتر بـوده و هر چه که در درجات پاییـنتر زندگی میکرده، از صراحت بیشتری برخوردار بوده است، بعنی آنچه در درون داشت، از فکر و احساسات و عواطف، از رغبتها و بیمیلیها، از مهربانیها و خشمها، از ایمان و بیایمانیها، هر چه را داشته همان را ظاهر میکرده است، ولی هر چه بیشتر پیش رفته و تکامل پیدا کرده است قدرتش بر تصنع، همان تصنعی که نفاق نوعی از آن است، افزایش پیدا کرده است، چنانکه اگر ما هم اکنون مردم عصر خودمان را با صدر اسلام بسنجیم، نفاق هزاران درجه بیشتر شده و نسبت به گذشته افزایش پیدا کرده است، به طوری که اگر بخواهند برای عصر ما، از نظر انسانی نه از نظر صنعتی ، ملاکی را به حساب آورند، یعنی بخواهند یک جنبه انسانی را ملاک و مشخصه زمانه ما قرار دهند، باید بگویند که عصر ما ، عصر نفاق است" 1
شیطان امروز قدرتمندتر از همیشه به دنبال اثبات ادعای خود برای گمراهی انسان است و نفاق که از فرزندان شیطان است دست خود را از آستین فرزندان معاویه بیرون آورده تا با همان مهارتهای موروثی ، تصویری واژگونه از حقیقت را ارائه دهند چرا که میخواهند با خارج کردن حقیقت جویان راستین از صحنه جهان، بر کرسی همان خلافت منحوس تکیه بزنند. هشیار باشیم چون آیندگان، ما را عادلانهتر به قضاوت مینشینند.
__________________
پی نوشت:
1ـ مسئله نفاق ، آیت الله مرتضی مطهری
تألیف : ف . ز
بازگشت
Share
|