بگو: اى بندگان من كه بر خويشتن زياده‏ روى روا داشته‏ ايد! از رحمت خدا مأيوس نشويد. همانا خداوند، همه گناهان را مى ‏آمرزد، كه او خود آمرزنده‏ ى مهربان است. سوره زمر 53                    و پيش از آن كه شما را عذاب فرا رسد و ديگر يارى نشويد، به سوى پروردگارتان روى آوريد و تسليم او شويد. سوره زمر 54                     و از بهترين چيزى كه از جانب پروردگارتان به سوى شما نازل شده پيروى كنيد، پيش از آن كه عذاب الهى ناگهان به سراغ شما آيد، در حالى كه از آن خبر نداريد. سوره زمر 55                    تا [مبادا] كسى بگويد: افسوس بر آنچه در كار خدا كوتاهى كردم! و حقّا كه من از ريشخند كنندگان بودم. سوره زمر 56                     
 

ما مرد كدام میدان‌ایم؟

 

من آنها را ندیدم و نمی‌شناسم. حتی به درستی نمی‌دانم هر کدام از این بزرگواران چه نسبتی با امام حسین(ع) دارند. اما تنها یک چیز را به خوبی می دانم. می دانم که صحنه، صحنۀ نبرد و جنگ بین حق و باطل بوده . می دانم که قاسم و ابوالفضل و دیگرانی که به درستی نامشان را نمی دانم، طرفداران حق بودند. در جنگی واقعی و خوفناک روبروی باطل ایستادند. برای چه؟ آیا نمی دانستند که عاقبتشان چه خواهد شد؟ آیا نمی دانستند که کشته خواهند شد و خانواده‌هایشان بعد از آن به چه روزگاری دچار خواهند شد؟ چرا. می دانستند. آنچه مهم بود، دفاع از حقیقت بود. حقیقتی که آشکار می شد. آنها جوان بودند و بسیار آرزوها داشتند ولی خود را فدای حق کردن، تنها چیزی بود که آنها وفادارانه، تا پای جان، به آن پای بند بودند. حتی فکر رها کردن حق (امام حسین(ع))، که در آن موقع طرفداران زیادی هم نداشت به ذهنشان خطور نمی کرد. این یعنی ایمان.

با خود می‌گویم:

تو چطور؟ آیا حاضری در دفاع از حقیقت جانت را نثار کنی؟ همین حالا.

حق و باطل همیشه جاری اند و همیشه در تمام طول تاریخ بشریت با هم در ستیزند. آیا الان جرأت از خودگذشتگی و حتی قربانی کردن خودت را برای حق داری؟ آیا واقعاً و عملاً توانسته‌ای خود را به جای قاسم و ابوالفضل و دیگرانی که جانشان را بدون قیل و قال، بدون شعار، قربانی حق کردند، بگذاری؟ کو مرد میدان؟ از کدام گروهی؟ نآنآآآانآنهایی که پس از فهم و درک شرایط زمان حسین(ع) را در تاریکی شب و در تاریکی‌های زمان؛ تنها گذاشتند و رفتند و سکوتی مرگبار را ترجیح دادند و یا آنها که با جان و دل، با ایمان به حقیقت زنده، با حسین(ع) که مرد حق گوی زمان بود، ماندند و جنگیدند و شاهد میدان حق علیه باطل شدند و با معلمشان و سرورشان شهید شدند و همگی با هم برای همیشه شاهد حق شدند. تا ابد.

داستان ظهر عاشورا طولانی است گر چه ظاهراً از صبح تا ظهر طول کشید. داستانی از شجاعت‌ها و ایمان‌ها. داستانی از جنگ بین تردید و ترس و ایمان. تا آخرین لحظه. داستانی از برنده شدن ایمان و رسیدن به آن حقیقت زنده. زنده از ازل تا ابد. داستان طولانی است تا جایی که تا به حال کتاب‌ها برایش نوشته شده و نقش‌ها برای به ترسیم کشیدنش زده شده. و من کوچک‌تر از آنم که بتوانم حتی گوشه ای از آن را به قلم بیاورم. اما نتیجه واضح و روشن و کوتاه است.

از خود می‌پرسم:

مرد کدام میدانی؟ مردانه خود را محک بزن! هم اکنون نیز در داستانی. این گوی و این میدان!

چه چیزی را در زمان نقش می‌زنی؟ شمشیر نداری، قلم که داری. اسب نداری که بتوانی سوار بر آن بر ناحقان بتازی، در عوض می‌توانی منیت‌هایت به زیر آوری و بر نفس خود سوار شوی و بر ترس و تردیدت بتازی و با قوت ایمان، شجاع شوی و برای افشای دروغ و آشکاری حقیقت زنده، قلم بزنی.

و بعد به خودم نهیب می‌زنم:

بكوش با اعمالت، حسین گونه زندگی کنی و با تمام زندگی‌ات به حق عمل کنی، تا جایی که امكان و توانش را داری. خداوند به نیت کامل تو، عملت را کامل خواهد کرد و به بزرگی‌اش از تو خواهد پذیرفت. به حق بیندیش. برای آشکاری حق بنویس، از حق دفاع کن، از یگانه حقیقت زنده بگو تا دیگران را هم به حق پیوند بزنی و آنها را به سپاه حق و برای آشکاری حق، ملحق کن. گرچه تعدادتان در زمان خودتان کم باشد، ولی مطمئن باش که زنده خواهی ماند. همان طور که حسین(ع) و شاهدانش، پس از سال‌های بسیاری که بر آنها و داستانشان گذشته است، زنده مانده‌اند، هر سال زنده‌تر از سال‌های پیش.

 

شاید در لحظۀ آخر هم از پیوند خوردگان باشی! حر باشی و شجاع. در لحظۀ آخر تردید را به ایمان فروختن، زنده شدن به حقیقت است؛ حقیقتی که همیشه زنده هست و خواهد بود ...

 

نوشتۀ: ثنا



 

بازگشت

Share

 

 

 

 
 
   
آدرس ایمیل شما
آدرس ایمیل گیرنده
توضیحات
 
 
 
 
شرکت در میزگرد - کلیک کنید
 
 
نظر شما در مورد مطالب سایت چیست ؟
 
 
 
 
 
 
 
©2025 All rights reserved . Powered by SafireAseman.com