
خط ارتباطي عاشقها
یادم هست چند سال پیش مطلبی در یک نشریه خارجی خواندم با این مضمون که دستـگـاه گیـرنـدهای بـا قـدرت زیـاد و بسیار دقـیق کـه مجـمـوعـهای از یـک سیـم پیــچ الکترو مغناطیسی است، در کپسولی به اندازۀ یک دانه برنج روی بدن حیوانات مختلف و نوع پیشرفتهتر آن هم روی سوژههای انسانی در حال آزمایش بود.
این دستگاه که از طریق حرکات ماهیچهها به طور خودکار نیرو میگیرد و احتیاج به شارژ ندارد طبق پیش بینیها قرار بود به سرعت جایگزین تمام کارت های شناسایی اعتباری بشود و با قرار گرفتن در زیر پوست، شخص دریافت کننده را تحت نظر قرارداده و او را کنترل کند.
وقتی این خبر را میخواندم با خودم فکر میکردم وقتی ما باور کنیم اگر دستگاهی با این حساسیت و ظرافت و کوچکی در جایی زیر پوست ما کار گذاشته شود، در کنترل کامل قرار میگیریم، پس چرا پذیرفتن آیات کتاب خدا و نصیحت پیامبران و امامان و گفتههای این همه اولیاء خدا که مضمون حرفشان این است که: ای انسان بدان که گیرنده هایی میلیونها بار قویتر، دقیقتر، کاملتر و هوشیارتر از آنچه به فکرت برسد، چه در درون و چه در بیرون ازخودت به طور دائم در حال ثبت و ضبط تمام حرکات، اعمال، گفتار، کردار و نیت های توست (1) . نه تنها به روی مبارک نمیآوریم بلکه حتی گاهی در عمل آن را انکار میکنیم.
اگر بدانیم که چه دکل مخابراتی عظیمی در وجودمان یعنی در چشم و گوش و قلب و مغز و روح و تکتک سلولهای ما کار گذاشته شده، بهترین استفاده را از آنها میکنبم.
فکر میکنید چرا این روزها داشتن تلفن همراه از نان شب واجب تر شده، چون هر جا باشیم و در هر لحظه که بخواهیم ما را به همه جا و همه کس وصل میکند. گوشیهایی که غیر از کار اصلیشان به اینترنت وصلت میکند، با آن میتوانی قبض های مختلف را پرداخت کنی ، کانالهای تلویزیون و ماهواره را میگیرد و ...اگر ما به گیرندهای که خدا در قلبمان نصب کرده به اندازه تلفن همراه ایمان و باور داشته باشیم و قدرش را بدانیم چقدر در جاهای سخت زندگی ، جاهایی که کیلومترها از خانه دور افتادهایم و پشت هزار کوه و تپه گیر کردیم به دادمان میرسد؟
شاید فقط با یک تماس واقعی و خالصانه بتوانیم درهای نجات را به روی خودمان باز کنیم. حتی اگر وقت حرف زدن مفصل را نداشته باشیم میتوانیم با یک پیام کوتاه عشقمان را به گوش خدا برسانیم. البته او از همه حرفها و رازو نیازهای ما باخبر است اما گاهی اوقات ممکن است گیرندۀ ما قطع باشد و ارتبـاط یک طرفه بشود، مثل فضانوردها که وقتی ارتباط شان با زمین و مرکـز هدایت سفینه قطع میشود هر چه پیام بفرستند به مرکز نمیرسد.
کافی است که ما به نقطههای کور که خوب آنتن نمیدهد نرویم و مواظب باشیم گرد و خاک، منفذهای این گیرنده را نپوشاند یا اگر غبار گرفت زود پاکش کنیم. اگر توانستیم خوب از آن استفاده کنیم راهش را به بقیه هم یاد بدهیم و گیرندههای آنها را هم تعمیر و راهاندازی کنیم، خلاصه اگر فقط کمی گوش به زنگ باشیم و خودمان را از دسترس او خارج نکنیم، شاید حقیقتاً لمس کنیم که او حاضر و ناظر به تمام اعمال و افکار ماست و دلیل نظارت و حضورش هم این است که عاشقمان است. آن وقت است که میتوانیم صدای زنگ مخصوص او را زود به زود بشنویم، حتـی اگر صدایش را هم نشنویم از لرزشها و ارتعاشهای قلبمان میتوانیم بفهمیم که ارتباط مان با او در حال برقراری است ( درست مثل حالت ویبره موبایل ) پس یادمان نرود به موقع شارژش کنیم و این خط ویژۀ ارتباطی را مدام در اِشغال این و آن قرار ندهیم و کاری نکنیم که ارتباط مان با او قطع شود یا به علت عدم پرداخت به موقع بدهی، از بالا خط مان را قطع کنند.
نوشته : م.ق
پینوشت :
بازگشت
Share
|