
راز لحظههای ناب خوشبختی
میخواهم یکی از خاطرات ناب زندگیام را بـرایتان تعریف کنم. من باربارا هستم. باربارا دی آنجلیس، روان شناس و مشاوری که سالها در باره انتخاب همسر، ازدواج، روابط و زندگی زوجهای موفق یا ناموفق تحقیق و کار کرده و کتابهای زیادی نوشتهام. شاید نوشتههای مرا خوانده باشید، اما حالا نمیخواهم از آنها حرف بزنم، میخواهم از خودم بگویم.
چند سال پیش، یکی از بزرگترین و عمیقترین تحولات فکری من شکل گرفت، آن هم درست زمانی که در زندگی به موفقیتهای زیادی رسیده بودم و بیشتر رؤیاهایم در زندگی جامه عمل پوشیده بود. خصوصاً که توانسته بودم ازدواج موفقی را که همیشه در آرزویش بودم داشته باشم.
مطمئن بودم با آن ازدواج رؤیایی و آن موفقیتهای چشمگیر، خوشبختترین آدم دنیا خواهم بود اما ناگهان اتفاق عجیبی افتاد، اتفاق که نه، ناگهان به کشف و شهود و دریافت درونی دردآور و غیر قابـل انتظـاری رسیدم! من خوشـحال نبودم و از درون احسـاس خوشبختی نمیکـردم! خیلی عجیب بـود، مگـر نه؟ لااقل برای من خیلی عجیب بـود و روبه رو شدن با این حقیقت دردناک مرا شوکه کرد.
همیشه فکر میکردم اگر مثلاً فلان چیز را داشته باشم، یا بهمان کار را انجام دهم خوشحال و خوشبخت خواهم بود، مثل خیلی از افراد دیگر، من هم نگرش " اگر ... آنگاه " داشتم، این نگرش به من، به شما و به خیلی از افراد دیگر میگوید: اگر فقط یک میلیون دلار پول داشتم خوشبخت بودم، اگر همسر مناسبی پیدا میکردم خوشبخت میشدم، اگر شغل و حرفه یا کاری مطابق میل خودم به راه میانداختم، دیگر هیچ غمی نداشتم یا ...
مطابق این اگرها، من واقعاً به همه خواستهها و آرزوهایم رسیده بودم اما اصلاً خوشـحال نبـودم و احسـاس خوشبـختی نمیکـردم! وحشـت کـردم، واقعـاً تـرسیدم، نمیفهمیدم موضوع از چه قرار است. مدتها آشفته و سردرگم بودم. مرتباً از خود سؤال میکردم، باربارا! چرا خوشبخت نیستی؟ چرا احساس خوشبختی نمیکنی؟ چه چیز دیگری باید به دست بیاوری که احساس خوشحالی و خوشبختی در تو ایجاد شود؟ اما به هیچ جوابی نمیرسیدم. من به همه آرزوهایم رسیده بودم؛ به شغل مورد علاقهام دست یافته بودم، اما خوشبخت نبودم!
خیلی عجیب بود. همه محاسبات " اگر ... آنگاه " من به هم ریخته بود. من همه تلاشم را کردم تا بفهمم موضوع از چه قرار است. مدت زمان نسبتاً زیادی گذشت و بالاخره بعد از آنکه همه عوامل بیرونی را بررسی کردم، به خودم یعنی به عمق وجود و به خود حقیقیام نگاهی انداختم و به کشف جدیدی رسیدم. کشفی ساده که مـرا متحول و زندگیام را از آن پس دگرگون کرد.
من کشف کردم، لحظههایی که به راستی، آری به راستی، در زندگی احساس خوشحالی و خوشبختی کرده بودم هیچ ربطی به موفقیت در کاری یا دست یافتن به چیزی نداشتند! این لحظهها حاوی چیز دیگری بودند. من آن لحظات را لحظههای ناب زندگیام میدانم؛ لحظـههایی که از زندگی سرشار میشدم یا زندگی سرشار از من میشد.
به یاد آوردم که این لحظههای ناب، لحظههایی از ارتباط عمیق و صمیمی با خودم، با دیگران و با طبیعت بودند، لحظاتی که در تحسین آفرینش و خلقت، و قدردانی از موهبت حیات و زندگیام سپری شده بودند، لحظه هایی که از خداوند سپاسگزاری کرده بودم، خدایی که به من اجازه داده بخشی از این جریان عظیم و شگفت انگیز خلقت، آفرینش و هستی باشم.
تمامی این لحظههای ناب، لحظههایی بودند که اعماق وجود، قلب و روحم را غنی و سرشار کرده بودند، بیآنکه به هیچ یک، آری به هیچ یک از چیزهایی که سخت برای به دست آوردنشان تلاش کرده و زحمت کشیده بودم کوچکترین نیازی داشته باشم.
تحول بزرگ زندگی من از همینجا آغاز شد. همین دریافت باعث شد به درون خود نگاه کنم، به تمامی امکاناتی که در دسترسم بودند و هرگز به آنها توجه نکرده بودم ...
شگفتآور بود، لحظههای ناب، همیشه و همه جا انتظارم را میکشیدند ...پس، طریق زندگیام را عوض کردم. با خودم پیمانی جدید بستم، ارامش و خلوت شخصی بیشتری برای خودم در نظر گرفتم. در خود تعمق کردم و سرانجام در پی شکار لحظههای ناب شتافتم اما دیدم و دریافتم همه لحظههای ناب، همه جا مرا در بر گرفتهاند . زندگیام به یکباره دگر گون شد، من به دریافتی جدید دست یافتم، به راز لحظههای ناب!
لحظههای ناب، معنایی ساده دارند، ساده اما عمیق و بسیار غنی. لحظههای ناب، یعنی دنبال کردن "عشق " و " خداوند" در همهجا و در تمام لحظههای زندگی. و این هدف و مقصد زندگی من شد. دیگر مجبور نیستم صبر کنم تا تعطیلاتم از راه برسد، لازم نیست منتظر بمانم تا ازدواج کنم یا پولدار شوم، مقصد من همین جاست. لحظههای ناب وحقیقی، با خـود واقعیام و همه معجزههای اطراف، با هر طلوع دوباره، به من لبـخند میزند.
گرد آوری و تنظیم : م.ا
بازگشت
Share
|