
به دنبال سلطنت یا شیطنت
وقتی کلمهي سلطه را میشنوید چه مفهومي برايتان تداعي ميشود؟ بردگی و زورگویی، برتریجویی مردان و زنان بر یکدیگر، انحصارگراييهای اقتصادی و تبلیغاتی یا شايد سلطنت و پادشاهی!
بحث سلطه و سلطهجويي از آن مسائلی است که زوایا و ابعاد بسیاری دارد. در عصر حاضر، چنان تکنیکها و ابزارهاي پیشرفته و متنوعي در اختيار اين ميل سيريناپذير بشر قرار گرفته كه آن را تقريبا ظریف و نامرئی ساخته است. سلطه از نوع بگیر و ببند به روش فرعون و نمرود (يا به تعبيري، تسلط فيزيكي بر انسانها) ظاهراً از مد افتاده و جهانخواران در این عصر به مدد رسانهها و تبلیغات، سلطنت خود را مانند شربتی شیرین و خوابآور به خورد مردم میدهند. امروزه (البته به نظر برخی)، رسيدن به موفقيت به معناي توانايي در نفوذ به افكار و اذهان مخاطبان و فتح سنگر عقل و ارادهي آنان است. به نظر ميرسد هر کس بتواند سلطهي بیشتری برفکر، ذهن، اقتصاد و كلا شاهرگ حياتي دیگران داشته باشد، موفقتر محسوب ميشود.
پيشينهي سلطهجويي به زمان حضور شیطان در بارگاه خداوند برميگردد. حتماً داستانش را میدانید. زمانی که سلطان و پادشاه حقیقی عالم فرمان داد فرشتگان بر آدم سجده کنند، شیطان امتناع کرد و خود را برتر از آدم دانست اما محضر پروردگار جای برتریطلبی نبود پس او از درگاه الهی رانده شد.
ابلیس برتر از آدم نبود اما شش هزار سال عبادت و ستایش خدا چنان او را مغرور کرد که شروع به مجادله در حضور پروردگار نمود. شاید اگر صبوری میکرد و روح برتریطلب و طغيانگر او امانش میداد، الفبای اقتدار حقیقی را، حرف به حرف و قدم به قدم نشانش میدادند اما وجود شیطان با عجله و شتاب عجین بود، بنابراین نه تسلیم شد و سجده کرد و نه عذرخواهی، بلکه از خدا مهلت خواست و سوگند یاد کرد که تمام تلاش خود را برای تسلط يافتن بر آدم و فرزندانش به کار ميبندد. خداوند به او این فرصت را داد، نه یک روز و دو روز بلکه تا قیامت و سپس او را به خود واگذاشت چرا که میدانست روح سلطهگر و برتریطلب اگر تا قیامت هم بدود نه به قدرت حقیقی میرسد و نه به آرامش مگر این که کلید راهیابی به دربار سلطان را بیابد و دریچهي توجه و رحمت پروردگارش را به روی خود بگشاید.
به هر حال شیطان مهلت گرفت چرا که زمان لازم بود تا آدم سوگند او را فراموش کند و از همین جا داستان سلطهي شیطان بر انسان آغاز شد.
اول کار، مشتری کمي پيدا ميشد: فقط آدم و حوا بودند بنابراین خودش شخصاًً وارد عمل شد و با وارد شدن از در دوستی و خیرخواهی آنها را فریب داد. به این ترتیب اولین اصل در روش سلطهي شیطانی بنا نهاده شد یعنی همین اصلی که شیاطین امروزی نیز از آن بهرهي فراوان میبرند. به هر حال فراموشکاری و غفلت آدم و حوا کار به دستشان داد و از بهشت رانده شدند.
نوبت به فرزندان آدم رسید. شيطان كه به دنبال فرصت مناسبی میگشت شنید هابیل و قابیل بر سر این که قربانی چه کسی مورد قبول پروردگار است با هم اختلاف دارند. زمزمه در گوش قابیل شروع شد: قربانی تو بهتر است. تو برتری، بالاتری، بزرگتري .... و آن قدر گفت تا او را وادار کرد خون برادرش را بریزد.
فرزندان آدم که زیاد شدند شیطان هم حسابی سرش شلوغ شد. براي یک به یک آنها کمین میکرد و كساني را که سودای قدرت در سر داشتند دعوت میکرد به سپاهش بپیوندند. او با تحریک و تطمیع و فریب، حس تفاخر و خودمحوری را در انسانها بیدار میکرد تا ثابت کند آدمی نیز در وادی برتریجویی، اگر آب ببیند شناگر قابلی است.
هر چه زمان میگذشت سلطهي شيطان در ابعاد بیشتری گسترش مییافت. زمانی با به راه انداختن نظام بردهداری و تحقیر غلامان و کنیزان و زمانی دیگر با دستاويز قرار دادن برتری قومی و قبیلهای و سپس با تحريك به لشگرکشی و حملهي نظامی و ایجاد مستعمرات به میدان آمد. مدتي نظامهای فاشیستی و نژادپرست به راه انداخت و بعد نوبت به دورهي استيلاي ماشین بر انسان رسید. او آن قدر انسان را اسیر تکنولوژی و زندگی شهری کرده که حالا در حسرت زندگی ساده و بیآلایش و هوای پاک روستا و سکوت و آرامش از دست رفته ميسوزد و فریادش به آسمان رسیده است. اما شیطان و کارگزارانش هنوز دست بردار نیستند و اکنون با میلیونها سال تجربه و به قصد گسترش امپراطوری خود، همچنان در قلمرو فکر و قلب و روح انسانها میتازند و هر روز با شیوههایی جدیدتر سعی در مسخ بیشتر آنها دارند. اما فکر میکنید چرا روشهای شیطان متنوع است و هميشه به يك شكل نمیماند؟ چرا او مجبور است همیشه با شيوههای جدیدتر و ترفندهای مکارانهتر به میدان بیاید تا بتواند انسان را به بردگي بكشد؟ برای حفظ فضاي سلطه لازم است حاكم به قدرت و برتری خود و محكوم به عجز یا نیاز خود ايمان و باور داشته باشد. اما حقیقت این است که نه سلطهگران واقعاً به تفوق همهجانبهي خود اطمینان دارند و نه سلطهپذیرها این برتری را در اعماق فکر و قلب خود میپذیرند و درست از همینجاست که عصيان و انقلاب علیه نظامهاي سلطهجو آغاز میگردد و شيطان براي مهار اين شورش، كليد در باغ سبز ديگري را به انسان، وعده ميدهد! میگویند شاهنامه آخرش خوش است و انسان که اشرف مخلوقات نامیده شده میتواند آخر هر داستان غمانگیزی را به نفع خود تغییر دهد. شاید خداوند آخر این شاهنامه را به فرشتگان نشان داد که همگی بر آدم سجده کردند.
شیطـان سوگند خورده است، او نمیخواهد و نباید دست از خیرهسری و سلطهجويي بردارد و تا روز معلوم هم دست از آن برنخواهد داشت اما خداوند مهربان با بیان داستان حضرت آدم راه تغییر دادن این سرنوشت را که بازگشتی خالصانه و عمیق به حضور پروردگار است، به فرزندان خلف آدم نشان داده است.
پروردگار قادر و توانا با این که تنها مالک و سلطان حقیقی است (و لِلهِ مُلکُ السَمواتِ وَ الاَرض) و با اين كه در تمام کتب آسمانی و مخصوصاً در قرآن مکرراً از سلطه و اقتدار خود سخن میگوید(1) و اعلام فرموده که:
" اى گروه جنّ و انس، اگر مىتوانيد از اطراف آسمانها و زمين (و از قبضه قدرت الهى) بيرون شويد، بيرون شويد (ولى اين خيال محالى است زيرا) هرگز خارج از ملك و سلطنت خدا نتوانيد شد"(2) نه تنها هیچ بندهای را مجبور نکرده است به صِرف سلطنتش به او ایمان بیاورد و تسلیم او باشد، بلکه قرار گرفتن تحت سرپرستي و سیطرهي خود را منوط به انتخاب آگاهانه و عبور از آزمونهای بسیار نموده است.
خداوند به صرف ادعا، تسلیم بودن انسان را نمیپذیرد ولی اگر كسي آگاهانه و به اختيار، خود را به بندگي او درآورد و ادعايش را با عمل خود به اثبات رساند، پادشاه عالم او را شايستهي خلیفگی(3)خود ميداند و بشارت تسخیر آسمانها و زمین را به او ميدهد(4)
مانا - نورا
پي نوشت:
1ـ بیش از 20 با در قرآن این آیه آمده است.( ... و از آن خداوند است فرمانروایی و مالکیت آسمانها و
زمین)
2ـ سوره رحمن آیه 33
3ـ و چون پروردگارت به فرشتگان گفت: من در زمین خلیفهای میآفرینم...... بقره 30 و سوره ص / 26: ای داوود ما تو را خلیفه روی زمین گردانیدیم.
3ـ رام شما ساخت آن چه در آسمانهاست و آن چه در زمين است. همه از آن اوست. در اين براى متفكران عبرتهاست./ جاثیه 13 و همچنین لقمان 20: آيا نديدهايد كه خدا هر چه را كه در آسمانها و زمين است رام شما كرده است ....
بازگشت
Share
|