
تصورات و برداشتهاي غلط در مورد خداوند ( قسمت اول)
رفتار محبت آميز يك رفتار شخصي و در عين حال مسئولانه است كه باعث رشد و تعالي معنوي خودمان و ديگراني كه با ما در ارتباط هستند، می شود. اين رفتار مي تواند رفتاري آگاهانه باشد كه به ما توان كمك به ديگران، قدرت پشتيباني، شفقت و دلسوزي و درك نسبت به خودمان و سايرين را اعطا نمايد.
كنترل و نظارت بر اين رفتار، می تواند به ما نويد هايی مثل آرامش و امنيت، عشق يا توجه را بدهد يا از ورود چيزهايی مانند تنهايي، عدم پذيرش و رها شدن توسط ديگران جلوگيري كند. رفتار محبت آميز، همراه خود خرسندي و رضايت دروني را مي آورد كه از بيرون به كسي اعطا نمي شود. كنترل اين رفتار هميشه مي تواند به عنوان نتيجه، چشم انداز مطمئني را با خود به همراه داشته باشد.
براي مثال، شما مي توانيد نسبت به فرزندانتان رفتار دهندهای داشته باشيد، چون آنها هم به شما شادي و نشاط ميدهند؛ يا نسبت به آنها دهنده باشيد، چون مي خواهيد كه دوستتان بدارند و وقتي كه پيرتر شديد مراقبتان باشند - يا هر توقع ديگري كه والدين خوب از فرزندانشان دارند. شما مي توانيد به خاطر دوست داشتن يا دلايل ديگري با شريك خود ارتباط داشته باشيد. مي توانيد عشق خود را با ديگران تقسيم يا اظهار كنيد يا بخواهيد كه دوست داشته شويد، مي توانيد به آشفتگي و نااميدي شريك زندگي تان بي توجه باشيد. مي توانيد پولتان را به قصد رسيدن به يك خشنودي خالص دروني صرف يك كار خيريه كنيد، يا آن را صرف كار تبليغاتي كنيد، براي پرداخت ماليات، يا ذخيره جايي در بهشت از آن استفاده كنيد. همه اين رفتارها - بخشش به كودكان، برقراري ارتباط يا بخشش پول، همه نوعي بخشش و دهندگي دارند؛ اما اگر شما اين بخشش را با انرژي دوست داشتن همراه نكنيد، انرژي نيت شما به شكلي كاملا متفاوت به گيرنده خواهد رسيد. اگر رفتار محبت آميز، بررسي شده باشد به عنوان يك منبع تغذيه براي گيرنده حس مي شود.
همانطور كه براي كنترل نتايج رفتارتان با ديگران تلاش مي كنيد، براي كنترل اثرات رفتارتان نسبت به خداوند هم بازبيني كنيد. ممكن است شما به عبادتگاه برويد، خمس و زكات مال خود را بدهيد و اعمال داوطلبانه خيريه انجام دهيد به قصد آنكه خداوند شما را حفظ كند و دوستتان بدارد؛ در حالي كه مي توانيد لذت خالصانه اين اعمال را درك كنيد و آرزوي عميقتان فقط خدمت به خداوند باشد.
اين حالت مانند تمريني براي عشقورزي آسماني است. تمرين خدمت بدون انتظار چشمداشت. اما چه چيزي مي تواند ما را در داشتن چنين رابطه اي با خداوند ياري دهد؟ چه چيز مانع اين ارتباط است؟ چه چيز مانع يا ياري رساني براي اين عشق ورزي آسماني است؟ شناخت ما از عشق چيست؟ در سطح زميني ما به چه چيزي "عشق" ميگوييم؟
"عشق" در سطح زميني، گرفتن و دريافت چيزهايي براي خودمان است: تائيد شدن توسط ديگران، امنيت، توجه، درك، رابطه جنسي و محبت. اما "عشق" در سطح معنوي و روحاني، مي تواند دادن و اعطا چيزي به خودمان و ديگران باشد: كمك كردن، رحم و شفقت، درك، توجه و محبت. عشق در سطح زميني دريافت چيزي براي پر كردن خلاءهايمان با اشيا، افراد و فعاليتهاست. اما عشق در سطح آسماني آموختن پر كردن درون خود با حضور خداوند است، دريافت انرژي عشق و رحمت الهي و تقسيم آن با ديگران است.
قدرت عشق در سطح زميني در حد كنترل وقايع و مردم است؛ توان عشق در سطح آسماني، قدرت نامحدودی است که شامل قدرت و دريافت عشق و خرد از عالم معنا مي شود و بيانگر قدرت خلاقه بالقوه درونمان و آشكار كننده رؤياهايمان ميگردد. اما منشأ اين عشق آسماني كيست؟ چيست؟ آيا كسي به جز خداوند است؟ و چرا بسياري از ما از آن محروم شدهايم؟
آيا يك علت اصلي آن، برداشتهاي اشتباهي نيست كه نسبت به خداوند داريم؟ برداشتهاي غلط معنوي كه ما را از خداوند دور مي كند و باعث مي شود كه ما در چشم انداز زميني زندگي مان عقايد اشتباهي نسبت به خداوند داشته باشيم؟ اما اين برداشتها چه هستند؟
بسياري از اين تصورات و برداشتها در زمان كودكي در ما شكل ميگيرند و به مرور قوت مييابند. باشد كه با شناخت اين موانع و برداشتهاي غلط، گامي به سوي عشق آسماني برداريم.
ترديد در وجود خداوند
وقتي كه والدين يا ديگر پرستاران بچه ها، به آنها عشق حقيقي الهي را نمي آموزند و عشق مشروط و متداول انسانی را به جاي عشق حقيقی به آنها ياد مي دهند، بسياري از كودكان نسبت به وجود خداوند شك مي كنند. اين در بسياري از خانه ها كه آموزشهاي معنوي، مذهبي درستی وجود ندارد به طور خاصي ديده مي شود.
بچهها به خداوند فكر می كنند و اغلب خواهند گفت كه خداوند بسيار قدرتمند است، "اما اگر به راستي خداوند اينقدر قدرتمند است چرا اجازه مي دهد كه براي من اتفاقات بدي بيفتد؟" اين سوالي است كه يك كودك وقتی دچار سوءتفاهم می شود، می پرسد. هر چند بزرگسالان هم ممكن است بپرسند "چرا خداوند اجازه داده اين همه بدي بر روي زمين باشد؟ قتل و كشتار، قحطي و گرسنگي، ايدز؟"
درفهم اين كه خداوند قدرت مطلق است سوء تعبير شده است. اين سو تعبير از والدين به فرزندان منتقل مي شود. عدم درك معناي صجيح قدرت خداوند و فهم اشتباه آن، موجب ايجاد شك در مورد وجود او مي گردد. لازم است بفهميم كه خالق متعال، همه روح ها را صاحب اراده و اختيار آفريده است. اين به آن معني است كه ما ميتوانيم در زندگي خود تصميم بگيريم، عميق ترين خواسته هاي ما، همان راهي است كه در آن هستيم. خودمان تصميم گرفتهايم كه دوست داشته شويم يا نه، به احساسات و رفتار خود رسيدگي كنيم و يا ديگري را مقصر رفتارهاي خود بدانيم.
خداوند كنترل كننده اعمال و نيات ما نيست. اين خود ما هستيم كه با خواسته هاي عميق مان به چيزهايي دست مييابيم.
خدواند چون انرژي نيرومندي است كه ميتوانيم آن را بپذيريم و به درون قلب خود دعوتش كنيم. خداوند هرگز بدون دعوت به قلب ما وارد نمي شود. زماني كه درون خود را تغيير دهيم و از خداوند براي شفاي زخمها و جراحاتمان و آموختن عشق به خود و ديگران كمك بخواهيم، آن گاه عشق الهي و رحمت و خرد آسماني، با حضور خداوند براي هميشه نزد ما خواهند بود. اما اين ما هستيم كه بايد تصميم بگيريم قلب خود را بگشاييم يا ببنديم.
هيچ فشاري خارج از وجودمان نيست، هيچ چيز حتي قدرت مطلق الهي درهاي قلب ما را به روي خدا باز نميكند، مگر آنكه خود بخواهيم.
خداوند هست ولي نه براي من
وقتي كه والدين عشق الهي و آسماني را به كودكانشان هديه مي دهند، بچه ها مي آموزند كه خداوند براي آنها وجود دارد. وقتي كه والدين و ديگر بزرگترها قابل اعتماد و امين هستند، بچه ها هم خداوند را امين و موثق تجربه مي كنند. اما وقتي بچه ها هيچ تجربهاي از حضور زنده خداوند براي خودشان نداشته باشند، در آن صورت است كه آنها مي انديشند كه خدا هست ولي نه براي آنها. اين نوع فكر چندان غير معمول نيست. بچهها اينطور تصور ميكنند كه اگر به اندازه كافي خوب نيستند كه والدين و ديگر بزرگترها آنها را دوست بدارند؛ قطعا خداوند هم آنها را دوست نخواهد داشت. بسياري از بچهها دوست داشتن والدينشان و ديگران را نسبت به خداوند شبيهسازي کرده و رفتار و احساس والدينشان را نسبت به خود، از سوی خداوند، مانند هم میدانند.
من هرگز برای خشنودی خداوند کافی نخواهم بود
بسياری از مردم زير دست پدر و مادرهايی رشد میکنند که هرگز نسبت به آنها قدرشناس نبوده اند و از کارهايشان احساس خشنودی نداشتهاند. اگر در مدرسه نمره 16 میگرفتهاند اين نمره بايد تبديل به 19 می شده و اگر 19 میگرفتهاند بايد تبديل به 20 می شده است. همواره عيب و نقصهای آنها به طور ثابت گوشزد شده است. هميشه توجه والدينشان به جای کارهايی که انجام دادهاند متمرکز بر کارهايی بوده که انجام ندادهاند. اين احساسی است که بسياری از ما با آن بزرگ شدهايم و ريشه بسياری از تصوراتمان در مورد بی کفايتی هايمان شده است.
اگر همين احساس منفی منتقل شده از طرف والدين را نسبت به حضور خداوند در نظر بگيريم، چه خواهد شد؟ احتمالاً فکر می کنيم که هيچ گاه چيزی برای عرضه به درگاه خداوند و خشنودی او نخواهيم داشت. شايد گمان کنيم که از نظر خداوند ذاتا نقص و کاستی داريم و گناهکار به دنيا آمدهايم و هيچ چيز نمیتواند اين نحوست را در ما تغيير دهد و اصلا تلاش ما در اين زمينه فايدهای نخواهد داشت و نهايتا به خاطر گناهانمان از سوی خداوند سرزنش خواهيم شد و خداوند هرگز ما را براي اينکه انسان خطاکاری هستيم نخواهد بخشيد. در حالي که اگر وجود اعلای خداوند را آنطور که هست دريابيم ديگر ممکن نيست که خود را ذاتاً با نقص و کاستی ببينيم. در خلقت ما همان عشق الهی نهفته است و اين به آن معنی است که ما نماد کمال هستيم. خداوند هرگز کار با عيب و نقصی انجام نمیدهد، او منشا عشق بدون شرط همراه با بخشش است.
خداوند از من برای کمک به ديگران استفاده میکند اما به سوی خود من نمیآيد
وقتی که معتقديم نزد خداوند دوست داشتنی و شايسته نيستيم، خود را صرفاً ابزاری میبينيم که خداوند از آن برای ديگران استفاده میکند نه برای خودمان. بعضی وقتها بچهها فکر میکنند که هيچ نيستند، و هر کاری که می کنند حتی اگر کمک به ديگران باشد، اشتباه خواهد بود. از ديد آنها، هدف، تنها دادن محبت به ديگران است بدون آنکه خود از آن بهرهای ببرند.
خداوند بررسي كننده و ناظر است، چون داوری كه دوست داشتنش تحت شرايط است. به جاي آنكه توسط خداوند دوست داشته شوم، بايد آنچه را كه هستم عوض كنم، از آزادي ام بگذرم و تبديل به آنچه كه خداوند ميخواهد بشوم
زماني كه موافقت و توجه والدينمان را بر اساس راهي كه برايمان انتخاب ميكنند به دست ميآوريم، عملا خود را تسليم مي كنيم تا دوست داشته شويم. به اين ترتيب ميآموزيم كه موافقت و دوست داشتن را با هم تركيب كنيم. كودكاني كه با سخت گيري، قضاوت و تنبيه و سرزنش از سوي والدينشان بزرگ ميشوند، عملاً براي ديدن و درك خداوند هم به همان مسير هدايت ميشوند.
به علاوه، بسياري از بچه ها ميگويند كه خداوند يك پيرمرد قاضي است كه اگر آنها بد باشند تنبيهشان خواهد كرد.
به جاي فشار آوردن براي دوست داشتن، خداوند را به عنوان يک حضور اعلی بپذيريم و از بودنش خشنود باشيم.
خداوند از ميان مردم برگزيده هايي دارد و رحمت خود را تنها براي آنها ابراز مي كند.
اگر شما بدون عشق و بي بهره از آن بزرگ شده باشيد و در عين حال ديگران را ببينيد كه با عشق زندگي ميكنند، احتمالا اين نتيجه را مي گيريد كه خداوند افراد مشخصي را انتخاب كرده و تنها آنها شايسته رحمت الهي هستند. در حالي که گروهی را ناديده ميگيرد، گروه ديگری را انتخاب نموده و تنها آنها از لطف او بهرهمند میشوند.
اين نتيجه گيري هم مانند عقايد غلط ديگر درباره خداوند، ناشي از ديد اشتباه به خداوند به عنوان يك داور و يك فرد قهار كينه جوست؛ كه به جاي ديدن عشق بي قيد و شرط حضور اعلاي خداوند، ايجاد مي شود. مردم، افراد مطلوب و برگزيده اي براي خود دارند اما خداوند اينگونه نيست. مردم گمان مي كنند برخي از مردم بيشتر از ديگران سزاوار و شايسته بعضي چيزها هستند. اما خداوند چنين نيست. وقتی كه شما به خداوند به عنوان يك داور انتقام گير نگاه ميكنيد، عقايد و تجربيات خود را از مردم به صفات الهي منتقل مي كنيد.
خداوند مرا وادار کرده که به اينجا بيايم.
من اغلب از مردم اين جمله را مي شنوم كه "از من نپرسيدند كه ميخواهم به دنيا بيايم يا نه"، "از من نپرسيدند كه ميخواهي در همين خانواده و با همين والدين باشم يا نه"، اين صحبتها زماني پيش مي آيد كه شما به خداوند به صورت يك فرد نگاه كنيد، شخص داوري كه كارش بررسي و قضاوت است. در آنصورت هم معتقد خواهيد شد كه خداوند شما را به اينجا آورده است و در يك خانواده بسيار بد قرار داده كه مرتب هم سرزنش بشويد چون شما ذاتاً و اصلا بد هستيد و يا چون خداوند شما را دوست ندارد. اين اعتقاد غلط به جاي آنكه شما را به سمت شفا و گشايش درونی ببرد، باعث پسرفت شما ميشود. به خاطر بياوريد كه براي گسترش عشق و دوست داشتن به اينجا آمدهايد. با اين تصور ديگر اين جمله را نخواهيد گفت كه "از من براي اينجا بودن نظري نخواسته اند"يا "چرا من در يك خانواده ديگر به دنيا نيامدهام". آنگاه خواهيد فهميد كه خود زندگي و زنده بودن حقيقتاً يك فرصت مقدس است،يك امتياز روحاني.
منبع: نشريه هنرهاي زيستن، شماره 3
بازگشت
Share
|