| 
                   نگهبان بندگان من نیستی  
                    
از رسول خداوند (ص) روایت شده که آن حضرت در طی گفتگویی با ابوجهل  فرمود: اي ابوجهل! ايا داستان حضرت ابراهیم خلیل (ع) را نميدانی؟ آن گاه که او را در ملکوت آسمان بالا بردند، خداوند دیدِ او را چنان قوی گردانید که زمين و هر چه بر روی آن است (از ظاهر و پنهان)، همه را مشاهده کرد. در ضمن مرد و زنی را دید که زنا ميکردند و بر آنها نفرین کرد که هلاک شوند و چنین شد. بعد از آن دو نفر دیگر را چنین دید، نفرین کرد و هر دو هلاک شدند. سپس دو نفر دیگر را براين حال دید، نفرین کرد و هر دو مردند. چون خواست به دو نفر دیگر هم نفرین فرستد،  
حق تعالی وحی فرمود: 
"ای ابراهیم! نفرین خود را از بندگان من بازدار که من آمرزندي مهربانم. گناهان بندگان به من ضرر نميرساند همانطور که طاعت ايشان نفعی به من نميرساند. ايشان را تربیت نميکنم تا خشم خود را برایشان تدارک ببینم؛ چنانکه تو ميکنی. پس نفـرین خـود را از بندگان مـن بازدار؛ زیرا تـو (تنها) بندهي بیم دهندهاي هستی و در پادشاهی من شریک نبوده، نگهبان من و بندگان من نیستی. 
من با بندگان خود یکی از اين سه کار را ميکنم: اگر آنها توبه کرده، به سوی من بازگشتند، توبهي ایشان را قبول کرده و گناه ايشان را ميآمرزم، عیبهایشان را ميپوشانم. اگر بدانم که از فرزندان آنها، انسانهای مؤمنی بیرون خواهند آمد، با پدرانشان مدارا و با مادرانشان تأنی کرده، عذاب را از ايشان برميدارم تا آن مؤمنان به دنیا آيند. آنگاه عذاب من بر آنها واجب شده، بلای من به جانب آنها فرو ميافتد. در غیر اين دو صورت، آنچه که از عذاب خود در آخرت برایشان مهیا کردهام، از آنچه که تو در دنیا برایشان ميخواهی عظیمتر است. زیرا که عذاب من برای بندگانم در خور جلال و بزرگواری من است. پس مرا با بندگانم تنها بگذار که من به ايشان از تو مهربانترم و مرا با ايشان تنها بگذار که منم جبّار بردبار و دانای حکیم. ايشان را به علم خود تدبیر کرده، قضا و قدرم را برايشان جاری ميسازم". 
  
    
                    
                    
                  بازگشت 
                  Share
                    
                   
                    
                                         |