|
او میداند پس من نیز میدانم
س- آیا شما درس خواندهاید؟
ج- من خوانده شدهام. به همین دلیل اینجا هستم.
س- آیا شما به مدرسه رفتهاید؟
ج- من از مدرسه آمدهام تا شما را به مدرسه ببرم.
س- لطفاً مرا گیج نكنید. آیا شما به همین مدرسههای معمولی كه اكثر مردم جهان میروند، رفتهاید؟
ج- بله، من به این مدرسههای غیر معمولی هم رفتهام.
س- از اینطور كلاسها، چند كلاس را گذراندهاید؟
ج- اندكی.
س- یعنی حتّی دیپلم اینطوری هم ندارید؟
ج- حتّی كلاس اول اینطوری را هم ندارم چه برسد به دیپلم. همان اندك را هم سوزاندم و به فراموشی سپردم.
س- پس بنابراین از دانشگاه هم محروم بودهاید؟
ج- این دانشگاهها هستند كه از وجود ما محرومند.
س- آیا پیروانتان هم میبایست از شما تبعیّت كنند، تحصیلات اینطوری را بسوزانند و به فراموشی بسپارند؟
ج- من راهنما و معلّم آنها هستم نه الگویشان. الگوی آنان پیامبران و امامان هستند.گمان نمیبرم كه آنان بتوانند حتّی برای یك روز مانند من و یا من، مانند آنان زندگی كنم. من الگوی انگشت شماری از انسانها هستم و باید باشم. كارهای زیادی كردهام كه آنان نه میتوانند، نه میدانند و نه مجازند به آنها مبادرت ورزند...
س- الگوی شما كیست؟
ج- الگوی من منم. "او" آن ناشناختنی محض، آن هستی لایتناهی و نور محض، الگو، پیشوا و راهبر من است.
س- پس این همه علوم، اطلاعات و اسرار، هنرهای ماورایی و هنر ظهور را از كجا كسب كردهاید؟
ج- چشمه آبش ر ا از كجا میآورد؟ آیا آب آن را جمع میكنند و در جایی میریزند كه فاسد شود و به لجنزاری بدل گردد؟ علمی كه این گونه جمع آوری شود به فساد و جهل منجر میشود. چشمه خود به خود میجوشد، من از خود آموختم. دیدم و خیره ماندم. او میداند پس من نیز میدانم.
بازگشت
Share
|