|
تعلیم فشرده
س- آیا ممكن است همهی تعلیمات خود را در یك جمله خلاصه كنید؟
ج- وحده لااله الاهو.
س- آیا تعالیم شما همان چیزی است كه به آن هنر زندگی متعالی میگویند؟
ج- این هم نامی است كه به آن داده شده امّا اینها تعلیم من نیست. تعلیم جریان حقیقت است. من از خود چیزی ندارم و خود نیز چیزی نیستم و نه كسی.
س- خط اصلی هنر زندگی متعالی چیست؟
ج- گرایش بنیادی هنر زندگی متعالی، حقیقت گرایی است.
س- كدام حقیقت؟
ج- حقیقت یكی بیش نیست هر چند اگر "چند" به نظر آید. "او" تنها حقیقت است. حقیقت، "حضور" است و حقیقت، هستی است.
س- فرق حقیقتی كه شما میگویید با واقعیّت چیست؟
ج- حقیقت بوده، هست و خواهد بود. ازلی و ابدی است. لیكن واقعیّت "بوده" امّا شاید دیگر حالا نباشد. یا الان هست امّا چه بسا بعداً نباشد و شاید هم نه در گذشته بوده و نه در حالا بلكه در "آینده" واقع شود. واقعیّت "هست" است و حقیقت هستی "هست" است. هست جزیی از هستی است، امّا هستی جزیی از هست، نیست...
حقیقت زنده و حاضر است وانگهی لایتناهی و نامحدود است. امّا واقعیّت، ممكن است چنین نباشد. كه اگر بود، جزیی از حقیقت است...
س- با این حساب میتوان گفت كه "وحده لااله الاهو" یا عبارت آشناتر آن یعنی لااله الا الله، همان حقیقت گرایی و این همان اصل بنیادی زندگی متعالی است؟
ج- بله، هم اینطور است.
س- پس اصول زندگی متعالی چطور؟
ج- اصول زندگی متعالی، ابعاد كلی و محورهای اساسی حقیقت گرایی میباشند.
س- یعنی اگر در زندگیمان حقیقتگرا باشیم، در مسیر زندگی متعالی قرار گرفتهایم؟
ج- بله همین طور است و در مسیر هدایت الهی.
- ...
س- آیا حقیقت گرایی همان خداگرایی نیست كه بارها از آن سخن گفتهاید؟
ج- برای انسانهای مأنوس با خدا و آشنای به دین، این واژه ملموستر و مفهومتر است. امّا هر دو یكی است.
س- چرا فقط از همین واژهی خداگرایی استفاده نمیكنید تا از پراكندگی افكار مخاطبانتان جلوگیری كنید؟
ج- حقیقت یگانه همان خداوند یكتاست امّا خداوند در اذهان انسانها بسیار تحریف شده، محدود شده، ناقص و نارسا شده، به زنجیر برداشتهای ناعادلانه كشیده شده، و حتّی مخلوق ذهن آنان شده. چنین خدایی موهوم و مرده است. امّا خدایی كه من از او میگویم، زنده و لایتناهی است. حاضر و ناظر است. او، هستی و هست است...
پس، از "حقیقت" میگویم.
س- برای حقیقت گرایی چكار باید كرد؟
ج- میبایست در همهی ابعاد بر اساس حقیقت زندگی كنیم، در آن مركزیت بابیم. بر اساس آن ببینیم، بشنویم و بیندیشیم. بر پایهی آن عمل كنیم و رفتار نماییم. در همه حال، با او در تماس باشیم و آمادهی دریافتنش. در همه حال تسلیم و پذیرای حقیقت باشیم. آن را آشكار نماییم و خود تجسّم حقیقت باشیم.
س- انسان فطرتاً جویندهی حقیقت است. پس چرا دیگر اصل حقیقت گرایی را مطرح میكنید؟
ج- دین خدا نیز در فطرت انسان است. انسان فطرتاً دارای گرایش به قدرت و شعور بیكران، و حضور نامحدود است. انسان فطرتاً خیلی چیزها دارد امّا در زندگی خود آنها را دنبال نمیكند زیرا به فطرت دنیا مبتلا میشود و از فطرت خود غافل میگردد. با وجود آنكه انسان فطرتاً میدانست امّا پیامبران و معلّمین بسیاری آمدند تا به او همین فطرت را تعلیم دهند.
بشر گرفتار توهّم شده. موهوم پرست شده. او دایماً توهّمات خویش را دنبال میكند. خدای موهوم خود را میپرستد و حقیقت را در اوهام خویش میجوید. برای محو این توهّمگرایی و موهومپرستی (كه به رنج و اسارتش منجر شده) لازم است "حقیقت گرایی" را به او تعلیم داد.
س- در چه زمینهای باید حقیقت گرا باشیم؟
ج- در همهی ابعاد زندگی و در تمامی سطوح. در زندگی ظاهری و باطنی. در زندگی فردی و اجتماعی. در زمینهی سیاست، اقتصاد، علم، فرهنگ، محیط زیست و ارتباطات. در دین و مذهب و در سایر ابعاد.
- ...
بازگشت
Share
|