|
یك نامحدود
س- "یكی بود، یكی نبود" یعنی چه؟
ج- از ازل یكی بود، كه او در حالیكه یك بود بیشمار و لایتناهی بود. یكی بود امّا آن یك از جنس یك ریاضی و یك شیئی نبود بلكه از سنخ بینهایت و نامحدود بود. اگر تو گفتی یك خورشید دیگر نمیتوانی با این یك بگویی، یك خدا و یك حقیقت.
پس یكی بود ولیكن یكی نبود زیرا همهی خلقت و موجودات بیشمار آن، همان یكی هستند. یكی بود و یكی نبود. همان وحدت در كثرت است.
س- آیا اصل معنی این جمله همین است؟
ج- در یكی، دیگر اصل و فرع معنا ندارد...
با این حال معانی عمیقی در این جمله وجود دارد.
س- ممكن است اشاره بفرمایید؟
ج- میگوید "یكی بود و یكی نبود"، بود به معنی هستی و نبود به معنای نیستی تلقی میشود. منظور اینكه، این یكی هستی بود و در عین حال نیستی بود.
میگویی "درخت هست. خدا هم هست" این میتواند نوعی بت پرستی باشد. زیرا همان "هستی" را كه برای درخت قائل شدهای برای خداوند هم قائل هستی. از این جهت نمیتوانی هستی خدا را مانند هستی مخلوقات بپنداری. اگر به اینها میگویی هست به او باید كلمهی دیگری را اطلاق كنی و داستانگو "نبود" را انتخاب میكند. میگوید آن یكی هست ولی از جنس این هستها نیست. پس میگوید "یكی نبود".
س- منظورتان از "یكی بود و تنها یكی بود" چیست؟
ج- یكی و بود و تنها ( قالبها، صورتها و شكلها، موجودات مختلف) یكی بود. همه در حقیقت همان یكی هستند. لا اله الا الله.
بازگشت
Share
|