|
از هر دری
س- شما زیاد این سؤال "آیا میفهمید؟ آیا متوجهید؟" را در طول سخنانتان بكار میبرید. آیا دلیلی دارد؟
ج- در اغلب مواقع میبینم كه آن كه گوش میدهد، نمیشنود. گوش میدهد امّا دریافت نمیكند. به همین دلیل با این سؤال به او تذكّر میدهم كه "بفهم و دریاب".
س- شما فرموده بودید كه همهی انسانها (و همهی موجودات) آگاهانه و ناآگاهانه دایماً به وجود خداوند اعتراف میكنند و نامهای او را ذكر میكنند. ولی به طور مثال شخصی كه كفر میگوید و به صراحت میگوید "خدا نیست" این چگونه اعترافی است؟
ج- فرض كنید كه كفر كننده در كفر خود میگوید "خدایا تو نیستی" یا اینكه "خد ایا اصلاً تو وجود نداری" دقت كنید كه این فرد در ابتدای جملهی خود حقیقتی را بهطرزی ناآگاه و ندانسته مورد خطاب قرار میدهد. میگوید "خدایا" و این نخستین اعترافش به وجود خداست.
...
مؤمن و كافر هر دو نفس میكشند و در هر دم و بازدم آگاهانه و ناآگاهانه نامهای خدا را تكرار میكنند. اگر به صدای تنفس خود گوش بدهید، متوجه ذكر خداوند خواهید شد.
...
س- خداوند فرموده كه "همه به سوی او باز میگردند". همچنین خداوند میفرماید "همه تسلیم و فرمانبردار پرودگارند" پس دیگر بین انسانهای خوب و بد چه فرقی است؟
ج- روح شیطانی و روح خدا هر دو از خدا هستند. جریان یكی به حضور خلاّق و شادیبخش خداوند باز میگرداند و جریان دیگری (روح شیطانی) به حضور مخرب و رنجآور او. انسان یا از جریان مخرب و ویرانگر پیروی میكند و یا از جریان خلاّق و شكوفا کننده و این دو در واقع جریان ارادهی خداوند میباشند. تبعیّت از هر جریان، نزدیك شدن به منشأ آن است. پس عدهای در حضور ویرانگر و رنجآور و ویرانگر خداوند (ویرانگر برای انسان) استقرار مییابند كه جهنم نامیده میشود و عدهای در حضور خلاّق او، كه بهشت نام دارد.
س- خداوند به این خوبی، به این بزرگی و زیبایی، با این همه صفات متعالی، پس چرا باید از او بترسیم و اینهمه بر ترس از خدا تأكید كردهاند؟
ج- وقتی عاشقی به معشوق عشق میورزد،دایماً مراقب است كه مبادا از معشوق دور شود،مبادا او را از دست بدهد، مبادا او ناراضی و ناراحت شود و به این دلیل میترسد.
منتها این ترس، ترسی مقدّس و شیرین است. ترس از خدا در واقع ترس از دوری خداست. ترس از خشم و نارضایی اوست. ترس عاشق است از معشوق. امّا آیا عاشق از معشوق میترسد؟
س- آیا شما میتوانید من را از این زندگی سخت و وحشتناك نجات بدهید؟
ج- هیچكس جز روح خدا و حاملین او قادر به نجات و هدایت انسان نیستند.
س- واقعاً این زندگی جبر است یا اختیار؟ جبریون راست میگویند یا اختیاریون؟
ج- جبریون راست میگویند و البته اختیاریون هم راست میگویند امّا هر كدام قسمتی از حقیقت را میگویند. جبر و اختیار مانند دو روی یك سكّهاند. از یك سو كه به آن بنگری، سكه خط است و از روی دیگر شیر. امّا سكّه (ی سرنوشت) نه خط است و نه شیر بلكه سكّه است. جریان زندگی هم در اصل نه جبر است و نه اختیار. مفهومی است در ورای این دو.
س- تسلیم و اطاعت با هم چه فرقی دارند؟
ج- تسلیم، و پذیرش و دریافت ناشی از عشق است. گوش دادن عاشق است به معشوق. اطاعت، فرمانبرداری به انگیزهی ترس از مجازات است یا امید به پاداش...
س- چرا به بعضی از پیروان خود تكالیف معیّن و برنامههای منحصری را میدهید و برای بسیاری دیگر چنین امكانی وجود ندارد؟
ج- تا به تكالیف و وظایف كلی عمل نكنیم، عمل كردن به تكالیف فردی و جزیی چه نتیجهای خواهد داشت؟ اگر غذاهای اصلی موردنیاز بدن را نخورید، خوردن ویتامینها و مواد معدنی چه ارزشی دارد؟ از طرفی تا تسلیم و پذیرش فرد به حدّاقل اندازهی خود نرسد، آیا گمان میبرید كه دادن برنامههای فردی جایز است. اگر تردید، مقاومت و ترس در وجود ما آرمیده باشد، بعید است كه روحالهی مستقیماً به هدایت و راهنماییمان بپردازد.
ج- البته جسم مادی و بدن سماوی و حتّی روح نیز هر كدام دارای قلبی میباشند. ولی در بسیاری از موارد منظور همان قلبی است كه در روان (كالبد اختری) انسان وجود دارد.
س- استاد، آیا ما میتوانیم مسائل دینیمان را از طریق شما حل نماییم و احكام شرعی را از شما سؤال كنیم؟
ج- اینطور نیست. بگذارید هر كس به وظیفهاش عمل كند. آنطور كه تو میپنداری، من نه فقیهم، نه مجتهد و نه روحانی، خاخام وكشیش هم نیستم. قصد ما تعلیم زندگی و عشق است نه دین و مذهب.هنر زندگی متعالی، دربارهی روح و جان دین است نه جسم و ظاهر آن.
س-من به یكی از آقایان گفتم " دوست عزیز، آقا برو كنار" امّا شما فرمودید كه این درست نیست. چرا؟
ج- وقتی میگویی دوست یعنی ای كسی كه دوستت دارم. وقتی میگویی "عزیز" یعنی ای كسی كه دوست داشتنی هستی. و "دوست عزیز" یعنی ای كسی كه دوستت دارم و خودت هم دوست داشتنی هستی. اگر دوستی فقط یك جانبه باشد پس با یك چشمت به عنوان دوست به او نگاه میكنی و البته با چشم دیگرت میتوانی او را آقا خطاب كنی، زیرا در این حالت یك جانبه، تو برای او جنسیت قائل میشوی. چون از دو سو او را مینگری، میتوانی جنس او را مشخص كنی پس میگویی "دوست من، آقا".
ولی "دوست عزیز" به این معنی است كه هر دو چشم تو با دوستی و محبت او را مینگرند پس دیگر فاصلهای برای تفكیك جنسیت و دوئیتی برای دو گونه خواندن او وجود ندارد. درست این است كه بگویی "دوست عزیز".
س- استاد من عاشق شما شدهام. واقعاً شما را دوست دارم. چرا؟
ج- انسان دارای حب ذات است. تو عاشق خودت هستی و هر مقدار از آن را كه در دیگری ببینی و دریابی به او عشق میورزی. هر جا خودت را تحقق یافته یافتی، عاشق میشوی. تو در اصل خودت را در من دوست داری.
س- چكار كنم تا بتوانم ذهن و افكار دیگران را بخوانم؟
ج- سؤالت را واضحتر بپرس. بگو: چگونه میتوانم حساسترین و محرمانهترین چیزهای مردم را بدزدم. تو از من راه و روش دزدی كردن را میخواهی. من معلّم دزدان و نامحرمان نیستم.
بازگشت
Share
|