|
شیطان پرستی یا خدا پرست؟
بندهي چه كسی هستیم؟ از كجا بدانیم؟...
ببینیم در طول زندگی، در اوقات شبانه روز، از چه كسی فرمانبرداری میكنیم؟ به چه چیزی مشغولیم؟ به چه چیزی بیشتر توجه میكنیم و به سوی چه چیزی و چه كسی در حركتیم؟ برای چه تلاش میكنیم؟
از اینجا میتوانیم بفهمیم در عمل و در واقع بندهی چه كسی هستیم؟ خداوند و فرمانروای ما در عمل كیست؟ به چه كسی نزدیك میشویم؟..
انسان، بندهی همان است كه تسلیم و مطیع آن است، بندهی همان است كه به آن توجه و به سویش حركت میكند. كسی كه چیزی را دوست دارد و میخواهد، برای رسیدن به آن تلاش میكند و به آن مشغول میشود. زندگی اغلب مردم چگونه است؟ آن كه بر ما فرمان میراند نفس تاریك و شیطانی است. مگر نفس شیطانی چیست؟ تمایلات شخصی، احساسات وهیجانات لحظهای و گذرا، خواستههای خودخواهانه (و...) نفس شیطانی همین است!
اغلب ما دایماً، بر همین مبنا، بر مبنای آنچه نفس پلید شیطانی میگوید زندگی میكنیم. بر مبنای همین امیال خودخواهانه و احساسات شخصی میاندیشیم، حرف میزنیم، عمل میكنیم و تصمیم میگیریم.
وقتی از اوامر نفس شیطانی، از خودخواهی و خودبینی اطاعت میكنیم، بندهی چه كسی هستیم؟ آیا در عمل جز بندهی شیطانیم؟
در طول شبانه روز به چه مشغولیم، جز خواستههای شخصی و تمایلات زودگذر؟ پس چه كسی را خدا و مالك خود قرار دادهایم؟ آیا جز شیطان را؟
برای چه كسی تلاش میكنیم؟ آیا تلاش ما اغلب جز برای راضی كردن نفس شیطانی و ارضای تمایلات شخصی است؟ آیا رضایت شیطان، رضایت خداست؟ آیا با شاد كردن شیطان، خدا را شاد كردهایم؟ آیا نزدیك شدن به شیطان را میتوان نزدیكی به خداوند نامید؟ هرگز.امّا نمیخواهیم به این سادگی باور كنیم، چشمانمان را بر روی شیطان پرستی خود، بهروی بتپرستی و جهل خود میبندیم. تردید میكنیم و سپس برای توجیه خود، خودخواهی و خودپرستی پلید را كه عین شیطانخواهی است انكار میكنیم. وای بر ما...
به خود بیاییم. بیایید اعمال خود را ببینید، نگذارید شیطان مانع شود. شیطان میترسد از آنكه واقعیّت را ببینید و فكرش را دریابید زیرا میداند كارش تمام است. نفس شیطانی از وجود خود دفاع میكند، تردید میكند، تأخیر و مقاومت میكند، خسته میكند، به چیزی دیگرمشغولیت میكند، میترساند،به بدبینی وامیدارد (و...) بترسید از این شیطان كه نزد خداوند قسم خورده كه مانع رسیدن انسان به خدا میشود...
شاید در شعار و گفتار بگوییم خداوند ما، خالق یكتاست. او را دوست داریم و وصل به او را میخواهیم. امّا به علمتان، به رفتارهایتان، به گفتارها و تصمیمهایتان توجه كنید،
ببینید اساس و پایه ی آنها چیست؟ فرامین الهی، هدایت الهی و قوانین خداست؟ یا احساسات شخصی، تمایلات خودخواهانه و خواستههای شیطانی؟...
از خشم و عذاب عظیم خداوند زنده بترسید كه پادشاه حقیقی، فرمانروای مقتدر آسمانها و زمین هم اكنون و در اینجا و همه جا حیّ و حاضر است و اغلب ما در مسیرخودارضایی و اطاعت از شاه دروغین و توهّمی و البته، مشغول پیروی از شیطان نفس هستیم. وای برما، كه خداوند بخشنده و مهربان را نادیده گرفته، به او پشت كرده و به خواستههای نفس خود، به دامهای شیطان مشغولیم. وای بر ما، كه دشمن خداوند را، شیطان را، آرزوهای خودبینانه را به دوستی گرفته و با آنها مأنوس شدهایم. میگویید كافران، بتپرستان، شیطانپرستان و مشركان تاریخ اشتباه كردهاند، ملعونند، میگویید بدا به حالشان، امّا خود، بتمیپرستید. بتهایی كه در ذهن خود ساختهاید، برداشتها و تصورات ذهن خود را میپرستید. به خداوند شرك میورزید زیرا تنها بر قدرت او و به وجود او تكیه نكرده، امیدوار نبوده و تنها از او نمیترسید...
بدانید كه انسانها دو گروهند یا شیطانپرستند یا خداپرست، شیطانپرست كسی است كه بر محور خودخواهی و خودبینی زندگی میكند و خداپرست، اوست كه بر اساس عشق به خداوند و برای خداوند زندگی و حركت میكند...
ما در دشمنی و جدال با پروردگار عالم هستیم. چرا؟ زیرا او را كه باید اطاعت كنیم نه فقط اطاعت نمیكنیم بلكه بر خلاف اوامر او نیز رفتار میكنیم.
میفرماید، به سوی من آیید، به سوی دشمن او، شیطان (خودخواهی) میرویم. فرمان این است كه خوبی كنید، نه فقط خوبی نمیكنیم بلكه بدی را پیشهی خود ساختهایم.
میفرماید، از گناه بپرهیز، دریغ از پرهیز، بلكه دیگران را هم به گناه وامیدارد. چنین شخصی حتّی اگر هزار سال هم بگوید دوست خدا هستم، دشمن خداست. روح خود را كه روح خداست، رها كرده و به شیطان وجود خود، به نفس تاریك مشغول شده. آیا كسی كه با دوست من دشمنی و با دشمن من دوستی كند، دوست من است؟...
اگر به وجود مرض و بیماری آگاه نشویم قادر به درمان آن نیستیم. اول باید بیماری خود را تشخیص دهیم تا برای درمان آن بكوشیم. اگر بیماری خود را مورد تردید و انكار قرار دهیم، دیگر نیازی به درمان نداریم، اما آیا تردید و انكار ما میتواند مرض را شفا بخشد؟
چه بسا اگر دیر بجنبیم بیماری به مرگ و هلاكت منجر شود. پس در بازگشت به خداوند شتاب كنید. تنها بیماری، شیطانپرستی است، ریشهی این بیماری،خودخواهی، علت آن، خودبینی، نشانهی آن، عمل به خواستهها، و تمایلات شخصی و آثار آن، رنج و اظطرابی است كه زندگی مردم را فراگرفته، سختی و ناراحتیشان است، تنهایی و ناتوانی آنهاست، برای درمان این بیماری به طبیب نیازمندند، طبیب، معلّم الهی است. نسخهی او عشق است، عشق و توجه به خداوند، خدمت به او و درك حضورش.
شفای اصلی در اطاعت محض از فرامین خداوند است و شفادهندهی حقیقی هم اوست...
باید از روح الهی كه نماینده و مجرای خداوند در وجود ماست اطاعت و پیروی كنیم و در برابر فرامین او تسلیم محض باشیم. باید شیطان نفس را از پادشاهی دروغینش محروم كنیم، باید در برابر شیطان و خواستهها و مكرهای او طغیان كرده و به روح خداوند كه حضور خداوند زنده در وجود ماست، روی آورده و به او گوش فرا دهیم...
نشانههای بیماری و مرگ در ظاهر ما، در رفتار و حالات ماست، این نشانهها شاید از دید اطرافیان پنهان بماند و قابل تشخیص نباشد. اما این بدان دلیل است كه اینها نیز مثل خود ما دچار بیماری هستند. كور كه نمیتواند راه را به كوری دیگر نشان دهد. حالا یك انسان بینا و شنوا،پ یك طبیب فرزانه از راه میرسد. او باید معلّم الهی باشد. استاد، كسی است كه از اسرار حق مطلع است و وجودش روشن و بیدار شده... او به محض دیدن ما بلافاصله به بیماری وحشتناك و كشندهمان پی میبرد. وجود بیماری(شیطان پرستی و خودخواهی) را به ما گوشزد میكند. تأكید دارد كه ما بیمار هستیم و ما منكر هرگونه بیماری. تازه برای اثبات گفتهی خویش، از نظرات كوركورانهی اطرافیانمان هم استفاده میكنیم. امّا راه نجات ما در این است كه ایمان بیاوریم و هدایت استاد را بپذیریم. اگر نپذیرفتیم او ضرری نمیكند، این ما هستیم كه هلاك و نابود میشویم. این ما هستیم كه درد و رنجمان افزون میشود. اگر پذیرفتیم، استاد روشنبین، شروع به درمان میكند و اگر نپذیرفتیم راه خود را در پیش گرفته و به سوی مرگ دردناك خویش میشتابیم.
امّا اگر بیماری خود را پذیرفتیم و برای نجات یافتن و رهایی از درد و رنج، خود را به روح خدا (استاد) سپردیم، میبایست در كار او دخالتی نكنیم، باید خود را به طور كامل به او بسپاریم و بگذاریم كارش را بكند، مانع نشویم و مقاومت نكنیم، باید به نسخهی او، به وظایفی كه به ما محول میكند مو به مو و با عشقی خالصانه عمل كنیم.
امّا نكتهای اینجاست. این طبیب حاذق برای طبابت خود ظاهراً قیمتی از ما نمیگیرد، مگر چنین چیزی ممكن است، نه پولی و نه شبه پولی، آیا در جهان، چیزی بدون قیمت وجود دارد؟
... میبایست در انتشار حضور خداوند و عشق الهی، فعال و كوشا باشیم و با حدّاكثر توان و امكان خویش عمل كنیم. آنچه آموختهایم به دیگران نیز تعلیم دهیم. امّا با حفظ امانت الهی و وفاداری به سرچشمهی تعالیم. خود را مطرح نكنیم و چیزی را به خود نسبت ندهیم. وسیلهای باشیم در دست خداوند و مجرایی در جهت انتشار اندیشههای او.
قیمت واقعی تعالیم معلّم الهی، خود ما هستیم. در سیر الهی و بازگشت به خداوند، باید از خود چشم پوشید و خود را به خداوند بخشید. این است قیمت تعلیمات الهی.
ادامه دارد
بازگشت
Share
|