من نیامدهام تا كسانی را كه گمان میبرند هدایت شدهاند، هدایت كنم زیرا اینها بر گمان خویش از هدایت و تعلیم بینیازند. بگذارید در جهل خود بمانند، زیرا بیرون آمدن ایشان از هدایت جاهلانه مانند به پرواز در آمدن ماران است...
من نیامدهام تا تردیدكنندگان را رهنما شوم زیرا خداوند آنان را به واسطهی گمان بدبینانهشان به رنج و عذاب هدایت خواهد كرد.
من نیامدهام تا مهرخوردگان را هدایت كنم زیرا بازگشت آنان به خداوند مانند بازگشت تیری است كه از كمان بیرون آمده. حتّی پیامبران هم مجاز به هدایت اینان نیستند.
من نیامدهام تا متكبّران را راهبر باشم زیرا كبر شیطانی ایشان، آنان را به سوی هلاكت رهنمون است. آنان به دور خود دیوارهایی كشیدهاند و در و پنجرهها را محكم بستهاند. من مانند دزد به خانهی كسی وارد نمیشوم...
من نیامدهام تا كسانی را كه میپندارند میدانند (و در این توهّم غوطهورند كه خدا را و راههای او را میشناسند) دستگیر باشم. زیرا آنان به جای خداوند بتهای ذهن خویش را پرستش میكنند. آنان با "بت" مأنوس گشتهاند. دانای تعالیم شیطانند و از روح خدا گریزان.
من نیامدهام تا تكذیبكنندگان را ره بنمایم زیرا انكارشان لعن خدا را برایشان طلبیده. هلاك بزرگ از آن ایشان است. مرده را با بیدار شدن چكار؟!
من نیامدهام تا شیاطین (شیطان صفتان) را رهنمون شوم زیرا خداوند آنان را به شیطان، به آتش واگذارده. ایشان به حال خود سرگردانند. آن كه به خود مشغول است چگونه خدا را میبیند؟...
من نیامدهام. من نیامدهام. من نیامدهام. "او آمده".