|
تردید و انکار، فرار از حقیقت
س- بعضی گمان كردهاند كه شما دیوانه یا جادوگر هستید. چرا باید اینطور فكر كنند؟
ج- اگر من برای درمان بیماری، دارویی را مصرف كنم كه شما عكس آن را برای همان بیماری مصرف میكنید، آنگاه طبیعی است كه شما مرا و من شما را دیوانه بپندارم. زیرا میبینید كه میدارم عكس كار شما را انجام میدهم، برعكس شما میاندیشم و حركت میكنم. گناهی ندارید اگر مرا دیوانه بخوانید زیرا از آنجا كه خود را عاقل انگاشتهاید پس هر كس كه برخلاف شما حركت كند و بیندیشد، طبعاً مجنون و دیوانه میخوانیدش.
ما میگوییم: همهی رنجها و ناراحتیها از این "منیّت" و شكلهای مختلف آن سرچشمه میگیرد. پس محو و نابودش كنید.
آنهایی كه ما را دیوانه میخوانند، حرفشان این است كه باید به این "منیّت" توجه كرد. رشدش داد، بزرگش كرد و آن را نوازش كرد.
آنها میگویند "من"، "منافع من"، "زندگی من"، "آیندهی من"، من، من، من و حرف ما این است: او، او، او...
امّا آنان كه مرا ساحر و جادوگر میخوانند، میخواهند وجدان خود را خلاص و آسوده كنند. از این طریق میخواهند به خود تلقین كنند كه هنوز حقند. آنان تعالیم مرا میشنوند و تحت تأثیر قرار میگیرند، دیگران را هم تحت تأثیر میبینند. تغییر و تحولات را مشاهده میكنند، بیدار شدنها، گریان شدنها را، بنابراین با نیروی الهی مواجه میشوند، با تعالیم مقدّس حق. امّا با خود میاندیشند كه اگر این تعالیم را بپذیرند، كاخ عظیمی را كه در خودبینی خویش ساختهاند فرو میریزد و حقّانیت كاذب و ظاهریشان فاش میشود. میبینند كه اگر تعالیم روح خدا را بپذیرند، منافعشان به خطر میافتد (و...) امّا از آنجا كه نمیتوانند حقانیت تعالیم روح خدا را، قدرت دگرگون كنندهی كلام حق و تجلیّات نیروی الهی را انكار كنند، بر آن برچسب میزنند. جادوگر، دیوانه، بدعتگزار و منحرفش میخوانند تا از عذاب وجدان خود بكاهند و به شكلی ساختهها و بافتههای منیّت خود را حفظ نمایند.
آنها نیروی الهی را میبینند، امّا جهت آن برخلاف امیال خودخواهانهشان است پس به شخص تعلیمدهنده و به فردیت او حملهور میشوند. شخص او را مورد تهمت و تجزیه و تحلیل قرار میدهند. غافل از این كه در وجود معلّم جز جریان تعلیم چیزی وجود ندارد. یك فلوت مهم نیست كه چگونه باشد و چه ظاهر و چه قیافهای داشته باشد، مهم آوایی است كه از آن به گوش میرسد، مهم نوازنده و نیروی خلاّق اوست.
چه ارزش و نتیجهای دارد اگر بدانید كه معلّم حق، چگونه آدمی بوده و چطور آدمی است. به تعالیم او گوش جان بسپارید، زیرا مهم تعلیم اوست. مهم صدای تار است نه خود تار. اگر به خود تار بپردازیم، خواسته یا ناخواسته مرتكب انكار زیبایی آوای آن شدهایم و اگر به شخص استاد توجه كنیم و تسلیم و تبعیّت ما از فردیت او باشد چه بسا به شرك و كفر خداوند وارد گشتهایم.
اینها را كه میگویم دفاعیه نیست. ارادهی خداوند و نیروی الهی نیازی به دفاع ندارد. من چیزی ندارم كه از آن دفاع كنم. آنچه دارم خداوند است كه او خود بهترین محافظ و مدافع است و دفاع كردن از او مضحك و بیمعناست...
بدانید كه بین كفر و خداپرستی كمتر از مویی فاصله هست. سعی نكنید نظرات، برداشتها و توقعات خود را به خداوند تحمیل كنید. بگذارید خداوند شما را از هر راهی كه میخواهید، به هر شكلی كه صلاح میبیند و با هر روشی كه شایسته میداند راهنمایی كند و هدایت زندگیتان را به عهده گیرد. اگر برای او تعیین تكلیف كردید، شما را به حال خود رها و سرگردان میكند زیرا به عظمت بیكرانش بیاحترامی كرده و تحقیرش نمودهاید. خداوند از هر راهی، به هر وسیلهای و به هر شكلی كه اراده كند، راهنمایی و هدایت میكند، روزی میدهد، پیام میرساند و نجات میبخشد. ما كه هستیم كه بخواهیم برای او تكلیف تعیین كنیم، نظرات و روشهای او را حدس بزنیم و پیش بینی كنیم؟! خداوند، غیرقابل پیش بینی است. امورات او نیز همین گونهاند. هیچ دری را به روی خداوند نبندید. همهی درها را، همهی پنچرهها و روزنهها را باز بگذارید تا از هر دری كه خواست وارد شود. امّا اغلب از دری وارد میشود كه اصلاً انتظارش را نداشتید.
بازگشت
Share
|