
توبهی گرگ،شنیدم مرگ است
نامرادی میگفت: در توبه باز است، "از فردا"
"ای خدا"، "از فردا"
میشوم بندهی خوب
با من اما امروز اندکی حوصله کن
میشوم " از فردا"
بندهی شاکر تو
مینشینم به نماز
سر سجادهی زهد
دیگر "از فردا" من
دست از رشوه و از پول و ربا میشویم
لقمهی پاک خورم، نخورم نان حرام
راستگو میشوم و راست عمل
روزه میگیرم از غیبت خلق
دیگر " از فردا " فتنه نکنم
با من اما امروز اندکی حوصله کن
دیگر از فردا من، چشم درویش کنم از ناپاک
ظاهر و باطن را میزدایم ز نفاق
سفره میاندازم از کجا تا به کجا
نذر و خیرات دهم هر سر ماه
دیگر از فردا ظلمی نکنم
با من اما امروز اندکی حوصله کن
حق و باطل نکنم "از فردا"
حقه بازی به کنار اندازم
قسم راست خورم، توبه کنم
نشکنم حرمت قول
خلف وعده نکنم "از فردا"
" از همین فردا... یا شاید هم ... پس فردا"
میشوم بندهی خوب
با من اما امروز اندکی حوصله کن
همه چیز "از فردا"
لیکن امروز، هنوز
کار دارم با خلق!!!؟ ... نقد امروز به فردا ندهم.
...
نامرادت نکند حق، ای دوست
در توبه باز است "از امروز"
پیش از گرگ شدن، توبه میباید کرد...
رامیلیا
بازگشت
Share
|