
پيشكشي به معشوق
به او گفتم چيزي ندارم كه به حضور نورانيت عرضه نمايم
به او گفتم چگونه ميتوانم تاجري موفق باشم وقتي كه چيزي براي معامله ندارم
به او گفتم از تو شرمندهام، آمدهام بر در خانهات حاجتي دارم ولي در مقابل چيزي ندارم كه به تو تقديم نمايم
به او گفتم هر چه در خود جستجو ميكنم تا چيزي كه شايستهي رحمت بيكران تو باشد، به پاس نعمتهايي كه به من عطا كردهاي تقديمت كنم، عقلم به جايي نميرسد
پس چگونه ميتوانم حتي ذرهاي از آن همه لطف بيكران تو را جبران نمايم
...
اما تنها دلي دارم لبريز از عشقت كه به درگاهت آوردهام نميدانم ميپذيرياش؟
و اشكريزان تكرار كردم ميپذيرياش؟ ميپذيرياش ؟
سرور شادي بخشش را احساس كردم كه با نسيمي نوازشم ميكرد و نجواي روحپرورش را از اعماق دلم ميشنيدم كه ميگفت:" ميپذيرم، همين را از تو ميخواستم . دلت را كه جايگاه عشق من است، ميپذيرم، ميپذيرم..."
نورسا
بازگشت
Share
|