
ضربدرهاي بد ما براي خدا !!!
زوج جواني براي تربيت فرزندشون وايت بُردي به ديوار زده بودن و اسم هر سه تاشون (بابا و مامان و بچه) رو روي اون نوشته و با خودشون قرار گذاشته بودن كه هر كسي كار بدي كرد زير اسمش يك ضربدر بزنن.
هر وقت بچه توي خونه بازيگوشي ميكرد و كارهاي خطرناك انجام ميداد، مثلاً ميرفت بالاي يه جاي بلند و محكم به پايين ميپريد و انواع و اقسام كارهاي خطرناك ديگهاي كه معمولاً بچهها انجام ميدن، مامان بهش ميگفت اين كار رو نكن! ميافتي پات ميشكنه! اين كار رو نكن! دستت ميسوزه! اين كار رو نكن! چشمت درد ميگيره! و ... و ... و ... ، اما وقتي كه بچه حرف گوش نميكرد، مادر ميرفت و يه ضربدر زير اسم فرزندش ميزد.
اما در اين بين عكس العمل بچه چي بود؟
چون از محدوديتهايي كه مادرش براش قايل ميشد و اين كار رو نكن و اون كار رو نكنها ناراحت ميشد و ميگفت مامان بَده! چون نميگذاره كارهايي رو كه دوست دارم بكنم! اون وقت او هم ميرفت و زير اسم مامانش يه ضربدر بد ميزد!
راستي اگه يك كم فكر كنيم متوجه ميشيم كه نگاه خيلي از ماها به خدا هم بيشباهت به نگاه اون بچه به مادرش نيست!
بد نيست ببينيم هر كدوم از ما تا حالا چند تا از اين ضربدرهاي بد براي خداي مهربونمون زديم؟ به نظرتون وقتش نرسیده که در قضاوتهاي كودكانهمون تجديد نظري كنيم؟ (1)
نيكا
1- بر اساس حكايتي واقعي به نقل از يك آشنا
بازگشت
Share
|