بگو: اى بندگان من كه بر خويشتن زياده‏ روى روا داشته‏ ايد! از رحمت خدا مأيوس نشويد. همانا خداوند، همه گناهان را مى ‏آمرزد، كه او خود آمرزنده‏ ى مهربان است. سوره زمر 53                    و پيش از آن كه شما را عذاب فرا رسد و ديگر يارى نشويد، به سوى پروردگارتان روى آوريد و تسليم او شويد. سوره زمر 54                     و از بهترين چيزى كه از جانب پروردگارتان به سوى شما نازل شده پيروى كنيد، پيش از آن كه عذاب الهى ناگهان به سراغ شما آيد، در حالى كه از آن خبر نداريد. سوره زمر 55                    تا [مبادا] كسى بگويد: افسوس بر آنچه در كار خدا كوتاهى كردم! و حقّا كه من از ريشخند كنندگان بودم. سوره زمر 56                     
 

گفتگو با استاد

روزی غرق در فکر؛ ناگهان خود را در دیاری یافتم دوردست و غریب. دیدم کامل مردی در کنار من است با نگاهی مهربان به نرمی از من پرسید:" چرا این طور گرفته ای؟"

گفتم :" فکرم پریشان است." گفت:" شاید از من کمکی ساخته باشد."

گفتم:" به دنبال حقیقت می‌گردم. " گفت:" در خود فرو رو، کلیدش را در قلب می‌یابی."

گفتم:" چگونه؟!" گفت:" خیال‌هایت را کنار بگذار و نیّتت را خالص کن. آنوقت حقیقت در قلبت می‌تابد."

پرسیدم:" از کجا بدانم حقیقت است که می‌تابد؟"

پاسخ داد:" در این مرحله، اولیا و انبیاء را همه بر حق می‌بینی و تفاوت بین ادیان نمی‌گذاری. یعنی به مرحله‌ي خود شناسی گام نهاده‌ای." مرحله‌ي خودشناسی؟ در مرحله‌ي خود شناسی می‌دانی که از کجا آمده‌ای؛ چرا آمده‌ای؛ در اینجا چه باید بکنی و بعد به کجا می‌روی.

گفتم:" نمی‌دانم در این جا چه باید بکنم؟"

گفت:" به وظایف‌مان عمل می‌کنیم؛ به دیگران خیر برسانیم و بکوشیم انسان واقعی باشیم."

انسان واقعی؟

بله؛ کسی که به راستی دلسوز؛ نیکخواه و نیکخو باشد. از شادی دیگران شاد شود و از غم‌شان غمگین و در پی یاری به دیگران باشد.

چگونه؟

با دیگران همیشه همان باش که می‌خواهی با تو باشند و هر چه بر خود نمی‌پسندی بر دیگران مپسند.

گفتم: گفتنش آسان است....

او ادامه داد: اما به کار بستنش دشوار.

گفتم: فراز و نشیب زندگی گاهی عرصه را بر من تنگ می‌کند و مطمئن نیستم آیا روزی به سعادت واقعی می‌رسم.

گفت: در راه حقیقت سعادت واقعی بازگشت به سرمنزل ابدیست.

سر منزل ابدی؟

بازگشت به همان جایی که از آن آمده‌ایم اما داناتر و مهربان‌تر.

فکر کردم و پرسیدم: این همه را از کجا می‌دانید؟

لبخندی زد و گفت: عمری تحقیق و تجربه.

...ممنونم. حالم خیلی بهتر شد. اما شاید باز سؤالاتی داشته باشم. می‌شود دوباره شما را دید؟

با لبخندی مهربان دستی بر شانه‌ام گذاشت و گفت: هر وقت که بخواهی، من همیشه هستم.

 

  ماخذ:  هفته نامۀ اطلاعات هفتگی/شماره3324/18 اردیبهشت1387/ص37/ نویسنده؛ م. ک.

 

بازگشت

Share

 

 

 

 

 

 
 
   
آدرس ایمیل شما
آدرس ایمیل گیرنده
توضیحات
 
 
 
 
شرکت در میزگرد - کلیک کنید
 
 
نظر شما در مورد مطالب سایت چیست ؟
 
 
 
 
 
 
 
©2025 All rights reserved . Powered by SafireAseman.com