بگو: اى بندگان من كه بر خويشتن زياده‏ روى روا داشته‏ ايد! از رحمت خدا مأيوس نشويد. همانا خداوند، همه گناهان را مى ‏آمرزد، كه او خود آمرزنده‏ ى مهربان است. سوره زمر 53                    و پيش از آن كه شما را عذاب فرا رسد و ديگر يارى نشويد، به سوى پروردگارتان روى آوريد و تسليم او شويد. سوره زمر 54                     و از بهترين چيزى كه از جانب پروردگارتان به سوى شما نازل شده پيروى كنيد، پيش از آن كه عذاب الهى ناگهان به سراغ شما آيد، در حالى كه از آن خبر نداريد. سوره زمر 55                    تا [مبادا] كسى بگويد: افسوس بر آنچه در كار خدا كوتاهى كردم! و حقّا كه من از ريشخند كنندگان بودم. سوره زمر 56                     
 

گفتم ، گفت...

به نام خدا

 

 

گفتم: سلام.

گفت: عليك سلام.

گفتم: چرا؟

گفت: لازمه‌ی آگاه شدن به جواب چرا، حركت مي‌باشد. حرکتی از سمت ناداني به سمت دانايي. پس بهتر است سؤالات اساسي‌تري بپرسي. آيا نمي‌خواهي؟

گفتم: چرا. من كيستم؟

گفت: تو در صحنه‌ي هستي، بازيگري.

گفتم: و تو كيستي؟

گفت: هر وقت خود را شناختي و آگاه شدي كه يك بازيگر هستي، مي‌تواني بداني كه بازي‌اي هست، بازي‌گر و بازي‌گردان‌اي.

گفتم: متوجّه نشدم. تو بالاخره بازي هستي؟  بازيگری؟  و يا بازيگردان؟

گفت: جواب اين سؤال را با درك پاسخ "من كيستم؟"، دريافت خواهي نمود.

گفتم: يعنی چه؟

گفت: يعنی تا زمانی که ندانی کيستی و خودت را نشناسی، مرا نمی‌توانی بشناسی و اگر نخواهی مرا بشناسی، خودت را نخواهی شناخت. می‌فهمي؟

گفتم: نه كاملا! راستی گفتي كه من بازيگر هستم؟

گفت: بله. يك بازيگردان براي به وجود آوردن يك نمايش، عوامل متعددي را به كار مي‌گيرد كه تو به مرور زمان آنها را شناسايي و فهم خواهي نمود، البته اگر بخواهي! براي خلق يك نمايش 3 عنصر اصلي وجود دارد. 1- بازيگردان یا همان "كارگردان" كه در نمايش زندگي، با تهيه‌كننده يكي هستند. 2- بازيگر 3- عوامل توليد که شامل: نور، صدا، واحد میکس، امپكس، فيلم‌بردار، صدابردار، حمل و نقل و ....

گفتم: وظيفه‌ي يك بازيگر چيست؟

گفت: بزرگ‌ترين وظيفه‌‌ي يك بازيگر اين است كه در هر لحظه بهترين بازي‌اش را به نمايش بگذارد. شرط لازم براي اين كار، شناختن قوانين حاكم بر بازي و سپس هماهنگ و همسو عمل كردن با آنهاست.

گفتم: چگونه شروع کنم؟

گفت: با سؤال كردن صحيح و هدفمند و هم‌چنين با توجه كردن، تفكر كردن، تمركز كردن، هوشيار بودن و راهنمايي خواستن از قانونگذار نمايش كه همان بازيگردان است.

گفتم: مي‌شود بيشتر توضيح دهي؟

گفت: حال كه مي‌خواهي، مي‌گويم كه بايد هميشه و در هر لحظه، مراقب نحوه‌ي بازي كردنت باشي تا بتواني در هر لحظه بهترين عمل را انجام دهي. در اين مراقبه آگاه باش كه تو تنها يك بازيگري و اين بازيگردان است كه طراح بازي است.

گفتم: حتّی بازی‌های خود ساخته‌‌ام نیز همین طور است؟

گفت: گاهي تو نقش "بازي‌ساز" را بازي مي‌كني اما چنان در قالب آن نقش فرو مي‌روي كه طراح اصلي بازی را فراموش مي‌كني. حال اگر بتوانی هرچه بيشتر و قوي‌تر مجري مقاصد بازيگردان باشي، شايستگي و فرصت اين را پيدا خواهي نمود كه سطح آگاهي خود را ارتقاء داده و بتوانی توانمندي‌هاي خارق‌العاده‌اي در ايفاي نقش نشان بدهي. بعضي‌ها به اين كار مي‌گويند: "دستيار بازيگردان شدن"  كه شايد هدف غايي يك بازيگر است.

گفتم: خيلي وقت‌ها از بازي خودم بدم مي‌آيد، ناراحت مي‌شوم، خجالت مي‌كشم، غصه مي‌خورم و همه‌ی اينها برایم بسيار عذاب‌آور است.

گفت: اين عذاب‌ها ناشي از عملكرد دوگانه‌ی ذهن توست. تو خود اين عذاب‌ها را براي خودت به وجود آورده‌‌اي. بهتر است بداني كه عملاً نه تنها در يك فيلم نقش بازيگر را برعهده داري، بلكه به عنوان يك تماشاچي و بيننده نيز مي‌توانی نمايش و فيلم خود را ‌ببيني.

اين عذاب‌ها و ناراحتي‌ها ناشي از برخورد متضاد ذهن تو از زاويه‌ی تماشاگر و از زاويه‌ی بازيگر است. بعضي از اوقات چنان در نقشت غرق مي‌شوي كه باور مي‌كني حقيقتاً نقش اصلي تو همان نقشي است كه با بازي تو صورت واقعیت به خود می‌گیرد. تو در آن باور، هويت حقیقی خود را فراموش مي‌كني و نمي‌خواهي بر اين از خودبيگانگي فايق شوي. یعنی اصلاً به من اين نيستم باور نداری و یا اگر گمانی داری، به آن گمان نیز مشکوکی.

در این حال، حقيقت وجودي تو كه حكم تماشاگر را نيز دارد با منيت تو كه در نقش بازيگر فرو رفته، در حال نزاع است؛ یکی در جبهه‌‌ی حقّ و دیگری در سنگر باطل. یکی منتقد، تحلیلگر و هوشیار به حقیقت هر واقعه و دیگری متعصّب، خودخواه و توهّم‌زده در فهمیدن وقایع و رُخدادها. یکی اختیار احساساتش را در ضمن تعقل و تفکّر در دست خود دارد و دیگری تنها پیرو احساسات خود می‌‌باشد.

خطاهای کاری و فراموش‌كاري‌ها در هنگام ارائه‌ي يك بازي صحیح و متناسب، از علل اصلی وقوع این گونه نمايش‌‌های ناراحت‌‌ كننده و عذاب‌آور براي یک بازیگر بوده است البته بازیگردان، هیچوقت بازیگر را مکلف به حمل باری بیش از حدّ تحملش نمی‌‌کند. فشارهای ناشی از این گونه عذاب‌ها، در حركت کردن از ناداني به سمت دانايي و خردمندی به بازيگر انگيزه مي‌دهند.

گفتم: واقعاً مجبورم بازيگر باشم؟

گفت: در مأموریت بازيگري و تا زماني كه به قوانين بازي آگاه شوي، به نوعي مجبوري ولي در نحوه‌ی اجراء نقش، به نوعي مختار هستي.

گفتم: مي‌شود اين جبر و اختيار را كمي بيشتر توضيح دهي؟

گفت: همه‌ی قوانين در عين سادگي وضع شده‌اند و آن قدر ساده‌اند كه بازيگر باور نمي‌كند و هميشه در حال پيچيده نمودن آنهاست. تا زماني كه قوانين بازي مثل محدوديت‌هاي زماني و مكاني براي اجراء نمايش، محدوديت ابزارهاي بازي و غيره را متوجه نشوي و به شناسایی وظيفه‌ات و چگونگی اجرای کامل و شایسته‌ي آن نپردازي و يا با سلسله مراتب در اَمرِ توليد یک فيلم آشنايي و تعامل نداشته باشی، به کودکی می‌مانی كه تازه به مدرسه رفته و مشمول جبر قوانين حاكم بر آن مدرسه می‌باشد. بازي‌ براي تو حكم همان مدرسه را دارد كه ملزم به رعايت قوانينش هستي. تو در حين بازي كردن، تعاليمي مي‌گيري و اختيار داري كه خود را با آنها هماهنگ و همسو كني يا با تجاوز از آنها انكارشان نمايي. بديهي است كه انتخاب هر يك از اين دو شق، تبعات خاص خود را دارد.

گفت: فراموش نكن كه بازيگردان هميشه در بازي خود به شکلی حضور دارد و بازيگر اگر بخواهد مي‌تواند اين حضور را درك نمايد و از آن مدد بگيرد. اگر بازيگر، بازيگردان را بخواند، بازيگردان جواب مي‌دهد.

گفتم: در هر صورت وظيفه‌ام را به من گفتي ولي هدفم مشخص نشده!

گفت: در ابتدا همين كه يكي، اسم بازيگردان بر روي خود گذاشت، در همان لحظه بازي، بازيگر و عوامل تهيه و تولید نيز مشخص گرديده‌اند. بازيگردان در همان ابتدا و در لحظه‌ی شروع نیز هدف را به طور کامل مشخص نموده و تعیین کرده است ولي از آن جا كه توانايي تو همانند يك نورافكن بزرگ كه بخواهد تمام كائنات را روشن نمايد، بسيار محدود می‌باشد، مي‌بايست بحث ما تا اين زمان طول مي‌كشيد تا به سؤال ارزشمند "هدفم چيست؟" برسي.

گفت: بدان كه هدف تو آگاه شدن است و اين بازي را بازيگردان به وجود آورد تا تو با شناسايي قوانين و در نهایت خودت، این 3 اصل يا عناصر اصلي را شناسايي كرده، فهم كني و سپس با آنها به وحدت درآيي.

گفتم: اين هدف به نظر خيلي بزرگ و دور مي‌آيد. با اين حجم عظيم ناداني كه با خود حمل مي‌كنم، چگونه به اين فهم نايل شوم؟

گفت: بهتر است با توجّه به هدف اصلي‌ات، هدف‌هاي كوچك‌تري تعريف كني كه برايت ملموس‌تر هستند. اگر به اين هدف‌هاي كوچك متناسب و هماهنگ با هدف اصلي‌ات برسي، مي‌تواني گام بعدي در رسيدن به هدف اصلي را تشخيص دهي. در صورتي كه تو خود نتواني اين اَمر مهم زندگی‌ات را يعني خرد كردن هدفی بزرگ به سلسله اهداف كوچك‌تر به انجام برساني، با کمی هوشیاری خواهی دید که در ابتدا بازيگردان اين كار را براي تو انجام داده است. تكرار مي‌كنم كه كافي است در هر لحظه بهترين بازي‌ات را به انجام برسانی تا او را که سرانجام هر چیزیست بیابی. در آن صورت، او تو را به مرحله‌ای بالاتر و هدفی متعالی‌تر رهنمون خواهد بود.

گفتم: چگونه بهترين بازي‌ام را انجام دهم؟

گفت: در بازي، تسليم بازيگردان باش زيرا اوست كه اين بازي را به وجود آورده و تو را نيز او بازيگر قرار داده است. اوست كه هم بازي را مي‌گرداند و هم تو را بازمي‌گرداند به همان جايي كه از آن آمده‌اي و بايد به آن جا برگردی. اوست كه مي‌داند بهترين بازي و آخر بازي چيست. او تو و اين بازي را از سر عشق خلق كرده و با محبت، ‌مراقب توست.

گفت: اگر قدرشناس عشق او باشي، بهترين بازي را در تسليم و سرسپردگي به بازيگردان پيدا خواهي نمود وگرنه، دچار توهم مي‌شوي كه تصميم گيرنده‌ی بازي خود تو هستي و تنها در لحظه‌اي كه بازيگردان تو را از صحنه خارج مي‌كند و پرده‌ي‌ نمايش فرومي‌افتد، حقيقت را درك خواهي كرد.

3 چيز تو را در ارائه‌‌ي بهترين بازي، ‌ياري‌ مي‌دهد: انديشه، كلام و عمل خوب و متعالي. اين سه، تو را به سمت راه راستي که روح راستی را نیز در خود دارد، راهنما می‌باشد.

سوزاندن عوامل دو و یا چندگانگي از قبیل خشم، ترس، كينه، نفاق، نفرت، آز، طمع، حسد، شهوت در آتش عشق درونی به بازيگردان و آگاهي از حضور هميشگي او، باعث مطهر شدن لباس بازيگري تو مي‌شود. به اين ترتيب، نه تنها جا را براي وارد شدن آگاهي بازيگردان در خود باز مي‌نمايي بلكه با شعله‌ور کردن این آتش، مي‌توانی تاريكي‌هاي سر راه خود را روشن نموده و چه بسا ديگرانی را که نيز براي ديدن روشنايي و گرم شدن به تو نزديك می‌شوند، با نظرات بازيگردان آشنا كني.

گفتم: مگر بازيگردان، آتش بازي را دوست دارد؟

گفت: آری، دوست دارد اما آن آتشي را كه پرتو‌اش باعث روشن‌تر شدن حقايق زندگي و هستي يك بازيگر مي‌شود يا آن آتشي را كه در آن بازيگر، نقش عاشق را بازي مي‌كند و در حسرت وصال معشوق خود مي‌سوزد، آه مي‌كشد و چشم انتظارِ گوشه‌ي چشمی از او می‌باشد؛ معشوق، عاشق خود را به آتش عشق سوزانش پخته نموده و چنان او را در این سوخته شدن، ساخته که وی سر و قلب خود را در میان دو دستش برگرفته، به معشوق خود هديه می‌نماید و اميدوار است آن هدايا مورد قبول آن معبود و معشوق قرار گيرد. البته عاشق هر چه در اين نقش بخصوص بيشتر غرق شود، خودش را به هدفش که وصال همیشگی می‌باشد، بيشتر نزديك می‌نماید زيرا اين غرق شدن به يكي شدن، سرمي‌انجامد.

گفتم: در اين بازي تكيه‌ام بر چيست؟

گفت: بهتر است اول از خود سؤال كني كه چرا تكيه كنم؟ بعد تكيه‌گاه را شناسايي كن. اين كه از كجايت تكيه مي‌كني مهم است و اين كه برچه چيزي تكيه می‌كني، مهم‌تر.

 

و بعد ديگر مجال سؤال كردن نبود. فقط جواب مي‌آمد و جواب.......

 

گفت: شناختن نيازهايت باعث مي‌شود نقاط ضعف بازي خود را بهتر شناسايي كني. اين كار، تو را در رفع آنها كمك مي‌كند اما زماني توفيق مي‌يابي كه از فردي توانا درخواست كمك نمايي و او تو را ياري دهد.

گفت: بازيگردان از همه توانمندتر است زيرا از همه چيز در بازی‌اي كه خود، طراحش بوده آگاه است. او توانايي انجام هر کاری و ايجاد هر تغييري را در بازي دارد. بازيگر مي‌تواند از هر كجا كه بخواهد بر بازي‌گردان تكيه كند دست، زبان، چشم، فكر و ... .

با وجود اين، بهترين محل تكيه را بهتر است تو خود پيدا نمايي.

گفت: واي بر بازيگري كه بازيگردان به او هشدار دهد اما او در نافرماني اصرار كند. براي چنين بازيگري ديگر هيچ سرپرست و ياور و تكيه‌گاهي نيست.

هر بازيگري كه خواست بازيگردان را برخواست خود مقدم بدارد، بازيگردان نيز او را از هر خواسته‌ای، بي‌نياز مي‌سازد.

گفت: يك بازيگر تا به بازيگر بودن خود و علم و طريقت بازيگري آگاه شود، كارهاي درست و اشتباهات زيادي انجام مي‌دهد كه از چشم بازيگردان و عوامل تهيه‌ی فيلم دور نمي‌ماند. او براي گذر كردن از مرحله‌ی بازيگري خود، نياز به امتيازات زيادي دارد. بازي خوب او به عنوان امتيازات مثبت در کارنامه‌ي كاري‌اش ثبت شده و ذخيره مي‌گردد، كارهاي اشتباه و نادرستش نيز كه موجب كسب امتياز منفي شده بايد جبران كند و دیونش را باز پرداخت نمايد. او پس از آن كه به يك بازيگر پخته و كامل تبديّل شد، لياقت پيدا مي‌كند و آماده مي‌شود تا با دانش بازیگر، به بازيگردانش باز گردد و در این وصال مبارک، متبرک به يكي شدن گردد.

گفت: "باز اي گردان يعني بازي دهنده و بازگرداننده به اي كه این الف و یا اسم خداوند است و باز اي گر يعني باز گردنده به اي كه همان اسم خداوند است و این برگشت، وحدت و يكي شدن را با خود به همراه می‌آورد."

گفت: بعضي وقت‌ها اتفاق مي‌افتد كه بازيگر عوامل توليد را با بازيگردان اشتباه مي‌گيرد. هر چند تمامي اين عوامل، تسليم امر بازيگردان هستند و به نوعي، بازيگردان خود را در آنها تكثير نموده است اما هر كدام از اين عوامل، وظيفه‌ی مخصوص خود را دارند يا بهتر بگويم به امر بازيگردان، نقش عوامل توليد را بازي مي‌كنند و تنها در آن نمايش، مانند بازيگردان عمل مي‌نمايند. مثلاً بازيگردان از طريق چشم فيلم‌بردار، گوش صدابردار، دستان مدير ميكساژ، زبان مدير دوبلاژ و ... عمل مي‌نمايد.

گفت: در فيلم‌هايي كه بازيگران آن هنوز به آگاهي كامل از بازيگردان دست پيدا نكرده‌اند، بازيگردان از اقتدار و آگاهي خود به فردي به نام دستيار بازيگردان مي‌بخشد. او بازيگران را از نظرات بازيگردان آگاه مي‌كند و پيروي از راهنمايي‌هاي او، بازيگران را در ايفاي هر چه كامل‌تر نقش‌شان ياري مي‌دهد.

گفت: آن‌قدر سرزمين‌هاي به وجود آمده براي نمایش بازي‌هاي بازيگردان متعدد هستند كه يك بازيگر هميشه يك بازي و سرزمين جديدي را خواهد داشت كه بتواند بازي در آن را تجربه نمايد.

گفت: یک بازيگرِ شایسته و آگاه هر چه را كه اَمر و خواستِ بازيگردان‌ بر آن قرار دارد، با عشق و تسليم و ايمان انجام می‌دهد و در مقابل بازي بي‌نقص خود، مزدي فوق تصورش از بازيگردان خواهد گرفت.

 

                                                                                نگارش: پروشا

                                                                              تدوين و تنظيم: نورا

 

بازگشت

Share

 

 

 

 

 

 
 
   
آدرس ایمیل شما
آدرس ایمیل گیرنده
توضیحات
 
 
 
 
شرکت در میزگرد - کلیک کنید
 
 
نظر شما در مورد مطالب سایت چیست ؟
 
 
 
 
 
 
 
©2025 All rights reserved . Powered by SafireAseman.com