بگو: اى بندگان من كه بر خويشتن زياده‏ روى روا داشته‏ ايد! از رحمت خدا مأيوس نشويد. همانا خداوند، همه گناهان را مى ‏آمرزد، كه او خود آمرزنده‏ ى مهربان است. سوره زمر 53                    و پيش از آن كه شما را عذاب فرا رسد و ديگر يارى نشويد، به سوى پروردگارتان روى آوريد و تسليم او شويد. سوره زمر 54                     و از بهترين چيزى كه از جانب پروردگارتان به سوى شما نازل شده پيروى كنيد، پيش از آن كه عذاب الهى ناگهان به سراغ شما آيد، در حالى كه از آن خبر نداريد. سوره زمر 55                    تا [مبادا] كسى بگويد: افسوس بر آنچه در كار خدا كوتاهى كردم! و حقّا كه من از ريشخند كنندگان بودم. سوره زمر 56                     
 

و آنگاه که او می‌آید...

از بالا می‌آید پس به سوی بالا می‌رود، از آسمان می‌آید و متعلق به آسمان است پس باز می‌گردد و به سوی آسمان، تو را پرواز می‌دهد.

از زندگی می‌آید، پس زنده است و زندگی می‌بخشد.

از برکت می‌آید پس برکت می‌بخشد.

در نور و سکوت می‌آید. تو از دیدنش به وجد می‌آیی. برای روبه رو شدن با او آماده می‌شوی و به آغوش او می‌روی و می‌دوی.

بر تو می‌بارد، آسمان وار. راه را به تو نشان می‌دهد و هدایتت می‌کند.

او راه است و راه‌نما. تو را به خود می‌خواند.

او در توست و با توست. او با توست و زنده است، حتی اگر سکوت کرده باشد.

او بسیار مشتاق توست حتی اگر تو دور باشی.

او باقدرت و مهربان است.

تو مجذوب او می‌شوی و خیره نگاهش می‌کنی و آن زمان فرا می‌رسد، و او خود را بر تو و در تو آشکار می‌کند.

تو را فرا می‌گیرد و زنده می‌کند، به شور و شوق می‌آورد، مست می‌کند، تو را دگرگون می‌کند پس تو عاشق می‌شوی...

ناآرام می‌شوی، بی‌قرار او هستی، لحظه‌ای طاقت دوری و جدایی از او را نداری، و آن‌گاه است که او تو را به سوی خود فرا‌می‌خواند حتی اگر به ظاهر ساکت باشد.

او بر تو و در تو آشکار شده است و تو را غرق حیرت می‌کند پس ...

پذیرایش باش و با او همراه شو. با او هماهنگ شو و جاری شو ...

و آنگاه او وارد زندگی تو می‌شود.

او خود را با تو همراه می‌کند... با تو می‌نشیند، بازی می‌کند، شوخی می‌کند، تو را می‌خنداند...

او با تو می‌رقصد و تو را به رقص در می‌آورد و تو با او هماهنگ می‌شوی.

اما تو می‌خواهی او را برای خود داشته باشی پس محدودش می‌کنی، محبوسش می‌کنی...

ولی او متعلق به آسمان است، پس دلتنگ آنجاست و ماندن برایش ناممکن است.

او باید گذر کند، اینجا جای ماندن نیست...

پس اگر خود را به او تسلیم کنی و بسپاری، او تو را همراه خود به آسمان می‌برد.

تو را به فراسوی هر چیز و هر جا می‌برد...

و تو با او همراه می‌شوی. و تو تنها نیستی آنان که بیدار بودند و تسلیم، با او همراه می‌شوند.

با هم سفر می کنید. گذشتن از شهرها، کوه ها، رودها و ...

و در نظر دیگران، بودن تو با او مثل توهم و خیال است، مثل آرزو و رویا.

اما چه اهمیّتی دارد که آنها چطور می اندیشند و قضاوت می‌کنند؟!

او تو را به سرزمین خود می‌برد و تو را به آرزوهایت می‌رساند.

در آن جمع و با آن‌ها تو شاد و سرمستی، در آنجا همه باهم صمیمی و مهربان هستند، با هم یگانه هستند، گویی یکی‌اند... در آنجا عشق جاری است.

تو آنگاه متعجب می‌شوی و می‌ایستی، اما دوباره به شوق پرواز با او هماهنگ و همراه می‌شوی. ولي او به ناگاه براي آزمون عشق و وفاداريت، رهايت مي‌كند، اما چقدر سخت و دردآور است رنج تنهايي و جدایی از او درحالی که با او بودن و یکی شدن را تجربه کرده‌ای، اما يك‌باره به‌ياد مي‌آوري او براي گذر از روزهاي سخت زمستان هديه‌اي به تو داده است كه حضور گرم او را دوباره در قلب خود احساس كني. اگر هديه‌ي او را چون جان خود گرامي بداري و از آن خوب مراقبت كني، لحظه‌اي فرا خواهد رسيد كه درمي‌يابي تو دیگر " آن" نیستی، تو به "او" تبدیل شده‌ای و او برای همیشه با توست و درون توست، حتی اگر تو او را آن‌طور که دیدی دیگر نبینی، او به صورت‌های دیگر بر تو آشکار خواهد شد...

 

                                                                                         نوشته: احیا

 

 

 

بازگشت

Share

 

 

 

 

 

 
 
   
آدرس ایمیل شما
آدرس ایمیل گیرنده
توضیحات
 
 
 
 
شرکت در میزگرد - کلیک کنید
 
 
نظر شما در مورد مطالب سایت چیست ؟
 
 
 
 
 
 
 
©2025 All rights reserved . Powered by SafireAseman.com