بگو: اى بندگان من كه بر خويشتن زياده‏ روى روا داشته‏ ايد! از رحمت خدا مأيوس نشويد. همانا خداوند، همه گناهان را مى ‏آمرزد، كه او خود آمرزنده‏ ى مهربان است. سوره زمر 53                    و پيش از آن كه شما را عذاب فرا رسد و ديگر يارى نشويد، به سوى پروردگارتان روى آوريد و تسليم او شويد. سوره زمر 54                     و از بهترين چيزى كه از جانب پروردگارتان به سوى شما نازل شده پيروى كنيد، پيش از آن كه عذاب الهى ناگهان به سراغ شما آيد، در حالى كه از آن خبر نداريد. سوره زمر 55                    تا [مبادا] كسى بگويد: افسوس بر آنچه در كار خدا كوتاهى كردم! و حقّا كه من از ريشخند كنندگان بودم. سوره زمر 56                     
 

دعاي عرفه

 اين دعا، دعاي حضرت سيد الشهداء(ع)، از جمله دعاهاي مشهور اين روز است كه طبق روايات، عصر روز عرفه در عرفات با خشوع توسط ايشان خوانده شد.

 

به نام خداوند بخشاينده‌ي مهربان

 

سـتـايـش خـاص خـدايـي اسـت كـه نـيـسـت بـراي قضا و حكمش جلوگيري، و نه براي عطا و بخششش مانعي، و نه مانند ساخته‌اش، ساخته‌ي هيچ سازنده‌اي. و اوست بخشنده‌ي وسعت ده كه آفريد انواع گوناگون پديده‌ها را و بـه حكمت خويش محكم ساخت مصنوعات را، طلايه‌ها(ي عالم وجود) بر او مخفي نيست و امانت‌‌ها در نزد او ضايع نشود. پـاداش دهـنـده‌ي عمل هر سازنده و سامان دهنده‌ي زندگي هر قناعت پيشه و مهربان نسبت به هر نالان، فرو فرستنده‌ي هـر سـود و بهره و آن كتاب جامع كه فرستادش به‌وسليه‌ي نور آن نور درخشان و اوست كه دعا‌ها را شنواست و گـرفتاري‌‌ها را برطرف كند و درجات را بالا برد و گردنكشان را ريشه‌كن سازد.

پس معبودي جز او نيست و چيزي با او برابري نكند و چيزي همانندش نيست و او شنواست و بينا و دقيق و آگاه و او بر هر چيز تواناست.  

خدايا، من به‌سوي تو اشتياق دارم و به پروردگاري تو گواهي دهم، اقـرار دارم بـه اين‌كه تو پروردگار مني و به‌سوي تو است بازگشت من. آغاز كردي وجود مرا به رحمت خود پيش از آن‌كه باشم چيز قابل ذكري، و مرا از خاك آفريدي آن‌گاه در ميان صلب‌‌ها جايم دادي و ايمنم ساختي از حوادث زمانه و تغييرات روزگار و سال‌‌ها و هم‌چنان همواره از صلبي به رحمي كوچ كردم در ايام قديم و گذشته و قرن‌هاي پيشين، و از روي مهـر و رأفـتـي كه به من داشتي و احسانت نسبت به من مرا به جهان نياوردي در دوران حكومت پيشوايان كـفـر، آنـان كـه پـيـمان تو را شكستند و فرستادگانت را تكذيب كردند. ولي در زماني مرا به دنيا آوردي كه پـيـش از آن در علمت گذشته بود از هدايتي كه اسبابش را برايم مهيا فرمودي و در آن مرا نشو و نما دادي و پيش از ايـن نـيـز بـه من مهـر ورزيدي، به‌وسليه‌ي رفتار نيكويت و نعمت‌هاي شايانت كه پديد آوردي خلقتم را از مني ريخته شده، و جايم دادي در سه پرده تاريكي (مشيمه و رحم و شكم) ميان گوشت و خون و پوست، و گـواهـم نـسـاخـتـي در خـلقتم، و واگذار نكردي به من چيزي از كار خودم را سپس بيرونم آوردي بدان‌چه در عـلمت گـذشـتـه بـود از هـدايـتـم به‌سوي دنـيـا خـلقـتـي تـمام و درسـت، و در حال طفوليت و خردسالي در گـهـواره محـافـظـتـم كـردي و روزي‌ام دادي از غـذا‌ها شـيـري گـوارا و دل پرستاران را بر من مهربان كردي و عهده‌دار پرستاري‌ام كردي مادران مهربان را و از آسيب جنيان نـگـهـداري‌ام كـردي و از زيـادي و نقصان سالمم داشتي.  

پس برتري تو اي مهربان و اي بخشاينده، تا آن‌گاه كه لب به سخن گشودم و تمام كردي بر من نعمت‌هاي شايانت را و پرورشم دادي هـرسـاله زيـادتـر از سـال پـيـش تـا آن‌گاه كـه خـلقـتـم كامل شد و تاب و توانم به حد اعتدال رسيد، واجب كردي بـر من حـجـت خود را. بدين ترتيب كه معرفت خود را به من الهام فرمودي و به‌وسليه‌ي عجايب حكمتت به هراسم انداختي و بيدارم كردي بدان‌چه آفريدي در آسمان و زمينت از پديده‌هاي آفرينشت و آگاهم كردي به سپاسگزاري و ذكر خودت و اطاعت و عبادتت را بر من واجب كردي و آن‌چه رسـولانـت آورده بودند به من فهماندي و پذيرفتن موجبات خوشنودي‌ات را برايم آسان كردي و در تـمام اينها به ياري و لطف خود بر من منت نهادي سپس به اين‌كه مرا از بهترين خاك‌ها آفريدي.

راضـي نشدي اي معبود من، كه تنها از نعمتي برخوردار شوم و از ديگري منع گردم بلكه روزي‌ام دادي از انواع (نعمت‌هاي) زندگي و اقسام لوازم كامراني و اين به‌واسطه‌ي آن نعمت‌بخشي بزرگ و بزرگ‌ترت بود بر من و آن احسان ديرينه‌ات بود نـسـبـت بـه من تا اين‌كه تمام نعمت‌ها را بر من كامل كردي و تمام رنج‌ها و بلاها را از من دور ساختي باز هم ناداني و دليري من بر من جلوگيرت نشد از اين‌كه راهنماييم كردي بدان‌چه مرا به تو نزديك كند و موفقم داشتي بدان‌چه مرا به درگاهت مقرب سازد كه اگر بخوانمت پاسخم دهي و اگر بخواهم از تو به من عطا كني و اگر اطاعتت كنم قدرداني كني و اگر سپاسگزاري‌ات كنم بر من بيفزايي و همه‌ي اينها بـراي كـامل سـاختن نعمت‌هاي تو است بر من و احساني است كه نسبت به من داري پس منزهي تو، منزه، از آن رو كه آغازنده‌ي نعمتي، و بازگرداننده و ستوده و بزرگواري، بسي پاكيزه است نام‌هاي تو، و بزرگ است نعمت‌هاي تو.

 

پس اي معـبـود من، كـدام‌يـك از نعمت‌هايت را به‌شماره درآورده و ياد كنم يا براي كدام‌يك از عطاهايت به سپاسگزاري اقدام كنم، در صورتي كه آنها اي پروردگار من، بيش از آن است كه حسابگران بتوانند آنها را بشمارند يا دانش حافظان بدانها رسد.

سپس اي خدا، آن‌چه را از سختي و گرفتاري از من دور كرده و بازداشتي بيشتر بوده از آن‌چه برايم آشكار شد از تـنـدرسـتـي و خـوشي، و من گواهي دهم خدايا!

به حقيقت ايمان خودم و بدان‌چه تصميمات يقينم بدان بسته است،

و توحيد خالص و بي‌شائبه‌‌ي خود و درون سرپوشيده‌ي نهادم،

و رشته‌هاي ديد نور چشمانم و خطوط صفحه‌ي پيشاني‌ام،

و رخنه‌هاي راه‌هاي تنفسم و پرده‌هاي نرمه‌ي بيني‌ام و راه‌هاي پرده‌ي گوشم،

و آن‌چه بـچـسـبـد و روي هـم قـرار گـيـرد بـر آن دو لبـم و حـركـت‌هاي تـلفظ زبانم،

و محل پيوست كام (فـك بـالاي) دهـان آرواره‌ام و محـل بـيـرون آمدن دنـدان‌هـايـم و محل چشيدن خوراك و آشاميدني‌هايم،

و رشـتـه و عصب مغز سرم و لوله‌ي (حلق) متصل به رگ‌هاي گردنم و آن‌چه در برگرفته آن را،

قفسه‌ي سينه‌ام و رشته‌هاي رگ قلبم و شاهرگ پرده‌ي دلم و پاره‌هاي گوشه و كنار جگرم،

و آن‌چه را در بردارد استخوان‌هاي دنده‌هايم،

و سربندهاي استخوان‌هايم و انقباض عضلات بدنم و اطراف سر انگشتانم و گوشتم،

و خونم و موي بدنم و بشره‌ي پوستم و عصبم و ساقم و استخوانم و مغزم و رگ‌هايم،

و تمام اعضاء و جوارحم و آن‌چه بر اينها بافته شده از دوران شيرخوارگي‌ام و آن‌چه را زمين از من بر خود گرفته،

و خوابم و بيداري‌ام و آرميدنم و حركت‌هاي ركوع و سجود من،

(گواهي دهم) كه اگر تصميم بگيرم و بكوشم در طول قرون و اعصار بر فرض كه چنين عمري بكنم و بخواهم شكر يـكي از نعمت‌هاي تو را به‌جا آورم نخواهم توانست جز به لطف خود كه آن خود واجب كند بر من سپاسگزاري‌ات را دوباره از نو و موجب ستايشي تازه و ريشه‌دار گردد، آري و اگر حريص باشم من و حسابگران از مخلوقت كه بخواهيم اندازه‌ي نعمت‌بخشي‌هاي تو را از گذشته و آينده بـه حساب درآوريم نتوانيم به شماره درآوريم و نه از نظر زمان و اندازه آن‌را احصاء كنيم! هيهات! كجا چنين چيزي ميسر است و تو خود در كتاب گويا و خبر راست و درستت خبر داده‌اي كه "اگر بشماريد نعمت خدا را احصاء نتوانيد كرد"

خـدايـا، كـتـاب تو و خبري كه دادي راست است و رساندند پيمبران و رسولانت هرچه را بر ايشان از وحي خويش فروفرستادي و آن‌چه را تشريع كردي براي آنها و به‌وسليه‌ي آنها از دين و آيين خود، جز اين‌كه معبودا، من گواهي دهم به سعي و كوششم و به اندازه‌ي رسائي طاعت و وسعم و از روي ايمان و يقين مي‌گويم ستايش خدايي را سزاست كه نگيرد فرزندي تا از او ارث برند و نيست برايش شـريـكـي در فـرمانـروايـي تـا بـا او ضدّيت كنند در آن‌چه پديد آورد و نه نگهداري از خواري دارد تا كمكش كند در آن‌چه به‌وجود آورد. پس منزه باد منزه، كه اگر بود در آسمان و زمين خداياني جز او هر دو تباه مي‌شدند و از هم متلاشي مي‌گشتند

منزه است خداي يگانه يكتاي بي‌نيازي كه فرزند ندارد و فرزند كسي نيست و نيست برايش همتايي هيچ‌كس، ستايش خداي را است ستايشي كه برابر ستايش فرشتگان مقرب او و پيمبران مرسـلش بـاشـد و درود خـدا بـر بـهـتـريـن خـلقـش محـمد خـاتـم پـيـمبـران و آل پاك و پاكيزه و خالص او باد.  

خدايا، چنانم ترسان خودت كن كه گويا مي‌بينمت و به پرهيزكاري از خويش خوشبختم گردان و به واسطه‌ي نافرماني‌ات بدبختم مكن و در سـرنـوشـت خود خير برايم مقدر كن و مقدراتت را برايم مبارك گردان تا چنان نباشم كه تعجيل آن‌چه را تو پـس انـداخته‌اي بخواهم و نه تأخير آن‌چه را تو پيش انداخته‌اي،

خدايا قرار ده بي‌نيازي در نفس من، و يقين در دلم، و اخلاص در كردارم، و روشني در ديده‌ام و بينايي در ديـنـم، و مرا از اعـضـاء و جوارحم بهره مند كن و گوش و چشم مرا وارث من گردان (كه تا دم مرگ به‌سلامت باشند) و ياري‌ام ده بر آن‌كس كه به من ستم كرده و انتقام گيري مرا و آرزويم را درباره‌اش به من بنمايان و ديده‌ام را در اين باره روشن كن خدايا محنتم را برطرف كن و زشتي‌هايم بپوشان و خطايم بيامرز و شـيـطـان و اهـريـمنـم را از من بران و ذمه‌ام را از گِرو بِرَهان و قرار ده خدايا، براي من درجه‌ي والا در آخرت و در دنيا.

خدايا، حمد تو را است كه مرا آفريدي و شنوا و بـيـنا قرارم دادي و ستايش تو را است كه مرا آفريدي و از روي مهري كه به من داشتي خلقتم را نيكو آراستي در صورتي‌كه تو از خلقت من بي‌نياز بودي. پروردگارا، به آن‌طور كه مرا پديدآوردي و در خلقتم اعتدال بكار بردي، پروردگارا، به آن‌طور كـه بـه‌وجـودم آوردي و صـورتـم را نـيـكـو كردي، پروردگارا، به آن‌طور كه به من احسان كردي و عـافـيـتـم دادي، پـروردگـارا، آن‌چنان‌كه مرا محـافظت كردي و موفقم داشتي، پروردگارا، آن‌چنان‌كه بر من انعام كرده و هدايتم فرمودي، پـروردگارا، چنان‌چه مرا مورد احسان قرار داده و از هر خيري به من عطا كردي پروردگارا، آن‌چنان‌كه مرا خوراندي و نـوشـانـدي، پـروردگـارا، آن‌چنان‌كه بي‌نيازم كردي و سرمايه‌ام دادي، پروردگارا، آن‌چنان‌كه كمكم دادي و عزتم بخشيدي، پروردگارا، آن‌چنان‌كه مرا از خلعت باصفايت پوشاندي و از مصنوعاتت به حد كـافـي در اخـتـيـارم گـذاردي (چنان‌كه اين همه انعام به من كردي) درود فرست بر محمد و آل محمد و كمكم ده بر پيش  مدهاي ناگوار روزگار و كشمكش‌هاي شب‌ها و روزها و از هراس‌هاي دنيا و اندوه‌هاي آخـرت نـجـاتم ده، و از شر آن‌چه ستمگران در زمين انجام دهند مرا كفايت فرما، خدايا از آن‌چه مي‌ترسم كفايتم كن و از آن‌چه برحذرم، نگاهم دار، و خودم و دينم را حـفـظ كـن و در سفر محافظتم كن و در خانواده و مالم جانشين من باش و در آن‌چه روزي‌ام كرده‌اي بركت ده و مرا در پيش خودم خوار كن و در چشم مردم بزرگم كن و از شر جن و انس به سلامتم بدار و به گناهان رسوايم مكن و به انديشه‌هاي باطنم سرافكنده‌ام مكن و به كردارم دچارم مساز و نعمت‌هايت را از من مگير و به‌جز خودت به ديگري واگذارم مكن.

خـدايا، به كه واگذارم مي‌كني؛ آيا به خويشاوندي كه از من بِبُرَد يا بيگانه‌اي كه مرا از خود دور كند يا به كساني كه خوارم شمرند، و تويي پروردگار من و زمامدار كار من، به‌سوي تو شكايت آرم از غربت خود و دوري خـانـه‌ام و خواري‌ام نزد كسي كه زمامدار كار من كردي، خدايا پس خشم خود را بر من مبار و اگـر بـر من خـشـم نـكـرده بـاشـي بـاكـي نـدارم -منـزهـي تـو-  جـز اين‌كه در عـيـن حال عافيت تو وسيع‌تر است براي من.

 

پس از تو خواهم پروردگارا، به نور ذاتت كه روشن شد بدان زمين و آسمان‌ها و برطرف شد بدان تاريكي‌ها و اصلاح شد بدان كار اولين و آخـريـن كـه مرا بـر حـال غـضـب خـويـش نـميـرانـي و خـشـمت را بـر من نازل مفرمايي مؤاخذه و بازخواست حق تو است تا گاهي كه پيش از آن راضي شوي معبودي جز تو نيست كه پروردگار شهر محـتـرم و مشـعـرالحـرام و خـانـه‌ي كـعـبـه‌اي، آن خـانـه‌اي كـه بـركـت را بدان نازل كردي و آن‌را براي مردمان خانه‌ي امني قرار دادي.

اي كسي كه از گناهان بزرگ به بردباري خود درگذري، اي كه نعمت‌ها را بـه فـضل خود فراوان گرداني، ‌اي كه عطاياي شايان را به كرم خود بدهي، اي ذخيره‌ام در سختي، اي رفيق و همدمم در تنهايي، اي فريادرس من در گرفتاري، اي ولي من در نعمتم، اي معبود من و معبود پدرانم ابراهيم و اسمعيل و (معبود) اسحاق و يعقوب و پروردگار جـبـرئيـل و ميـكـائيـل و اسـرافـيـل و پـروردگـار محـمد خـاتـم پـيـمبـران و آل بـرگـزيـده‌اش و فـروفـرسـتـنـده‌ي تـورات و انـجـيـل و زبـور و قـرآن و نازل كننده‌ي كهيعص و طه و "يس و قرآن حكمت آموز" تويي پناه من هنگامي كه درمانده‌ام كنند راه‌ها با همه‌ي وسعتي كه دارند، و زمين بر من تنگ گيرد با همه‌ي پهناوري‌اش و اگر نبود رحمت تو بـه‌طور حتم من هلاك شده بودم و تويي ناديده گير لغزشم و اگر پرده‌پوشي تو نبود مسلماً من از رسـواشـدگـان بودم و تويي كه به ياري خود مرا بر دشمنانم ياري دهي و اگر نبود ياري تو من مغلوب شده بودم، اي كه مخصوص كرده‌ خود را به بلندي و برتري و دوستانش به‌وسليه‌ي عزت او عزت يابند، اي كه پادشاهان در برابرش طوق خواري بـه گردن گذارند و آنها از سَطَوَتَش ترسانند، مي‌داند حركت (يا خيانت) چشم‌ها و آن‌چه را سينه‌ها پنهان كنند و حوادثي كه در كمون زمان‌ها و روزگارها است.

اي كه نداند چگونگي او را جز خود او، اي كه نداند چيست او جز او، اي كه نداند او را جز خود او، اي كه زمين را بر آب فرو بُردي و هوا را به آسمان بستي، اي كه گرامي‌ترين نام‌ها از او است، اي دارنده‌ي احساني كه هرگز قطع نشود، اي گمارنده‌ي كاروان براي نجات يـوسـف در آن جـاي بي‌آب و علف و بيرون آورنده‌اش از چاه و رساننده‌اش به پادشاهي پس از بندگي، اي كـه او را بـرگـردانـدي بـه يـعـقوب پس از آن‌كه ديدگانش از اندوه سفيد شده بود و آكنده از غم بود، اي برطرف كننده‌ي سختي و گرفتاري از ايوب و اي نگهدارنده‌ي دست‌هاي ابراهيم از ذبـح پـسـرش پـس از سـن پـيـري و به‌سـرآمدن عمرش، اي كه دعاي زكريا را به اجابت رساندي و يـحـيي را به او بخشيدي و او را تنها و بي‌كس وامگذاردي، اي كه بيرون آورد يونس را از شـكـم ماهـي، اي كـه شـكـافـت دريـا را بـراي بـنـي اسرائيل و (از فرعونيان) نجاتشان داد و فرعون و لشكريانش را غرق كرد، اي كه فرستاد بادها را نويد دهندگاني پيشاپيش آمدن رحمتش، اي كه شتاب نكند بر (عذاب) نافرمانان از خلق خود، اي كه نـجـات بـخـشـيد ساحران (فرعون) را پس از سال‌ها انكار (و كفر) و چنان بودند كه متنعّم به نعمت‌هاي خدا بودند كـه روزي‌اش را مي‌خـوردنـد ولي پـرستش ديگري را مي‌كردند و با خدا دشمني و ضديّت داشتند و رسولانش را تكذيب مي‌كردند.

اي خدا، اي خـدا، اي آغـازنـده، اي پـديـدآورنـده، اي كـه هـمتـا نـداري، اي جـاويـدانـي كـه زوال نداري، اي زنده در آن‌گاه كه زنده‌اي نبود، اي زنده كننده‌ي مردگان، اي كه مراقبت داري بر هركس بدان‌چه انجام داده‌اي كه سپاسگزاري من برايش اندك است ولي محرومم نكند، و خطايم بزرگ است ولي رسوايم نكند، و مرا بر نـافـرمانـي خويش بيند ولي پرده‌ام ندرد، اي كه مرا در كودكي محافظت كردي، اي كه در بزرگي روزي‌ام دادي، اي كه اندازه‌ي مرحمت‌هايي كه به من كردي به‌شماره نيايد و نعمت‌هايش را تلافي ممكن نباشد، اي كه روبه‌رو شد با من به نيكي و احسان ولي من با او به بدي و گناه روبه‌رو شدم، اي كه مرا بـه ايـمان هـدايـت كـرد پـيـش از آن‌كه بشناسم طريقه‌ي سپاسگزاري نعمتش را، اي كه خواندمش در حـال بـيماري و او شفايم داد، و در برهنگي و او مرا پوشاند، و در گرسنگي و او سيرم كرد، و در تشنگي و او سـيـرابـم كـرد، و در خـواري و او عـزتـم بخشيد، و در ناداني و او معرفتم بخشيد، و در تنهايي و او فزوني جمعيت به من داد، و در دوري از وطـن و او بـازم گـردانـد، و در نـداري و او دارايـم كـرد، و در كـمك‌خواهي و او ياري‌ام داد، و در ثروتمندي و او از من سلب نفرمود و (هـنـگـامي كـه) از هـمه‌ي ايـن خواسته‌ها دم بستم تو آغاز كردي.

 

پس از آن تو است حمد و سپاس اي كه لغـزشـم را ناديده گرفت و گرفتگي را از من دور كرد و دعايم را اجابت فرمود و عيبم را پوشاند و گناهانم را آمرزيد و به خواسته‌ام رسانيد و بر دشمنم ياري داد و اگر بخواهم نعمت‌ها و عـطـاهـا و مراحم بزرگ تو را بشمارم نتوانم.

 

اي مولاي من، اين تويي كه منت نهادي و اين تويي كـه نـعـمت دادي، ايـن تـويي كه احسان فرمودي، اين تويي كه نيكي كردي، اين تويي كه فزوني بـخـشيدي، اين تويي كه كامل كردي، اين تويي كه روزي دادي، اين تويي كه توفيق دادي، اين تويي كه عـطـا كردي، اين تويي كه بي‌نياز كردي، اين تويي كه ثروت بخشيدي، اين تويي كه مأوي دادي، اين تويي كه كفايت كردي، اين تويي كه هدايت كردي، اين تويي كه نگه‌داشتي، اين تويي كه پوشاندي، اين تويي كه آمرزيدي، اين تويي كه ناديده گرفتي، اين تويي كه قدرت و چيرگي دادي، اين تويي كه عزت بخشيدي، اين تويي كه كمك كردي، اين تويي كه پشتيباني كردي، اين تويي كه تـأيـيـد كـردي، اين تويي كه ياري كردي، اين تويي كه شفا دادي، اين تويي كه عافيت دادي، اين تويي كه اكـرام كـردي بـزرگـي و بـرتـري از تـو اسـت و ستايش هميشه مخصوص تو است و سپاسگزاري دائمي و جاويد از آن تو است و اما من اي معبودم كسي هستم كه به گناهانم اعتراف دارم پس آنها را بيامرز.

و اين منم كه بد كردم، اين منم كه خطا كردم، اين منم كه (به بدي) همت گماشتم، اين منم كه ناداني كردم، اين منم كه غفلت ورزيدم، اين منم كه فراموش كردم، اين منم كه (به غير يا به خود) اعتماد كردم، اين منم كـه (بـه كـاربـد) تـعمّد كردم، اين منم كه وعده دادم و اين منم كه خلف وعده كردم، اين منم كه پيمان‌شكني كردم، اين منم كه به بدي اقرار كردم، ايـن منـم كـه بـه نـعـمت تـو بـر خـود و در پـيـش خـود اعـتراف دارم و با گناهانم به‌سويت بازگشته‌ام.

 

پس آنها را بيامرز اي كـه زيـانش نرساند گناهان بندگان و از اطاعت ايشان بي‌نيازي و تو آني كه هركس از بندگان كردار شايسته‌اي انجام دهد به رحمت خويش توفيقش دهي، پس تو را است ستايش، اي معبود و آقاي من.

خـدايـا، بـه من دستور دادي و من نافرماني كردم و نهي فرمودي ولي من نهي تو را مرتكب شدم و اكنون به حالي افتاده‌ام كه نـه وسـيـله‌ي تبرئه‌اي دارم كه پوزش خواهم و نه نيرويي دارم كه بدان ياري گيرم، پس به چه وسيله با تو روبه‌رو شوم اي مولاي من آيا به گوشم يا به چشمم يا به زبانم يا به دستم يا به پايم، آيا همه‌ي اينها نعمت‌هاي تو نيست كه در پيش من بود و با همه‌ي آنها تو را معصيت كردم اي مولاي من، پس تو حجت و راه مؤاخذه بر من داري اي كه مرا پوشاندي از پدران و مادران كه مرا از نزد خود برانند و از فاميل و برادران كه مرا سرزنش كنند و از سلاطين و حكومت‌ها كه مرا شكنجه كنند و اگر آنـها مطلع بودند اي مولاي من بر آن‌چه تو بر آن مطلعي از كار من در آن هنگام مهلتم نمي‌دادند و از خود دورم مي‌كردند و از من مي‌بريدند و اينك خدايا، اين منم كه در پيشگاهت ايستاده، اي آقاي من، بـا حـال خـضوع و خواري و درماندگي و كوچكي نه وسيله‌ي تبرئه‌جويي دارم كه پوزش طلبم و نه نيرويي كه ياري جويم، و نـه حـجـت و بـرهاني كه بدان چنگ زنم و نه مي‌توانم بگويم كه گناه نكرده‌ام و كجا مي‌تواند انكار ـ‌فرضاً كه انكار كنم، اي مولاي من- سودم بخشد! چگونه؟ و كجا؟ با اين‌كه تمام اعضاي من گواه‌اند بر من به آن‌چه انجام داده و به يقين مي‌دانم و هيچ‌گونه شك و ترديدي ندارم كه تو از كارهاي بزرگ از من پرسش خواهي كرد و تويي آن داور عادلي كه ستم نكند و همان عدالتت مرا هلاك كند و از تمام عدالت تو مي‌گريزم، اگر عذابم كني خدايا، به‌واسطه‌ي گـنـاهـان من اسـت پـس از آن‌كه حجت بر من داري و اگر از من درگذري پس به بردباري و بخشندگي و بزرگواري تو است،

معبودي جز تو نيست منزهي تو و من از ستمكارانم،

معبودي جز تو نيست منزهي تو و من از آمرزش خواهانم،

معبودي جز تو نيست منزهي تو و من از يگانه پرستانم،

معبودي نيست جز تو منزهي تو و من از ترسناكانم،

معبودي جز تو نيست منزهي تو و من از هراسناكانم،

معبودي جز تو نيست منزهي تو و من از اميدوارانم،

معبودي نيست جز تو منزهي تو و من از مشـتـاقـانـم،

معـبـودي جـز تـو نـيـسـت منـزهـي تـو و من از تهليل (لااله الاالله) گويانم،

معبودي جز تو نيست منزهي تو و من از خواهندگانم،

معبودي جز تو نيست منزهي تو و من از تسبيح گويانم،

معبودي جز تو نيست منزهي تو و من از تكبير (الله اكـبـر) گـويانم،

معبودي نيست جز تو منزهي تو پروردگار من و پروردگار پدران پيشين من.

 

خدايا، اين است ستايش من بر تو در مقام تمجيدت و اين است اخلاص من به‌ ذكر در مقام يكتاپرستي‌ات و اقرار من بـه نعمت‌هايت در مقام شماره‌ي آنها، گرچه من اقرار دارم كه آنها را نتوانم به‌شماره درآورم از بسياري آنها و فراواني و آشـكـاري آنـهـا و پيشي جُستن آنها از زمان پيدايش من كه همواره در آن عهد مرا به‌وسليه‌ي آن نعمت‌ها يادآوري مي‌كردي از آن سـاعـت كـه مرا آفريدي و خلق كردي از همان ابتداي عمر كه از نداري و فقر مرا به توانگري درآوردي و گرفتاري‌ام برطرف كردي و اسباب آسايش مرا فراهم ساختي و سختي را دفع نموده و اندوه را زدودي و تنم را تندرست و دينم را به‌سلامت داشتي و اگر ياري‌ام دهند به اندازه‌اي كه نعمتت را ذكر كنم تمام جهانيان از اولين و آخرين نه من قدرت ذكرش را دارم نه آنها، منزهي تو و بـرتـري از اين‌كه پروردگاري هستي كريم و بزرگ و مهربان كه مهرورزي‌هايت به شماره درنيايد و سـتـايـشـت بـه آخـر نـرسـد و نعمت‌هايت را تلافي نتوان كرد، درود فرست بر محمد و آل محمد و كـامل گـردان بـر ما نعمت‌هايت را و به‌وسليه‌ي اطاعت خويش سعادتمندمان گردان، منزهي تو معبودي جز تو نيست.

 

خدايا، تـويـي كـه اجـابـت كـنـي دعـاي درمانده را، و برطرف كني بدي را، و فريادرسي كني از گرفتار، و شفا دهي بـه بـيـمار، و بي‌نياز كـنـي فـقـيـر را، و مرمت كـني شكستگي را، و رحم كني به كودك خردسال، و ياري دهي به پير كهنسال، و جز تو پشتيباني نيست و نه فوق (توانايي) تو توانايي و تويي والاي بزرگ، اي رهـاكـنـنـده‌ي اسـيـر در كـُنـد و زنـجـيـر، اي روزي دهـنـده‌ي كـودك خردسال، اي پناه شخص ترساني كـه پـنـاه جـويـد، اي كـه شـريـك و وزيـري بـراي او نـيـسـت، درود فـرسـت بـر محـمد و آل محمد و عطا كن به من در اين شام بهترين چيزي را كه عطا كردي و دادي به يكي از بندگانت چه آن نعمتي باشد كه مي‌بخشي و يا احسان‌هايي كه تازه كني و بلاهايي كه مي‌گرداني و غم و اندوهي كه برطرف كني و دعايي كه اجابت كني و كار نيكي كه بپذيري و گناهاني كه بپوشاني، كه به‌راستي تو به‌هر چه خواهي دقيق و آگاهي و بر هرچيز توانايي،

خدايا تو نزديك‌ترين كسي هستي كه خـوانـنـدت و از هـركـس زودتـر اجـابـت كـنـي، و در گـذشـت از هـركـس بزرگوارتري و در عطابخشي عطايت از همه وسيع‌تر و دراجـابـت درخـواسـت از همه شنواتري، اي بخشاينده‌ي دنيا و آخرت و مهربان آن دو، به‌راستي كسي كه مانند تو از او درخواست شود نـيـسـت و جـز تـو آرزو شده‌اي نيست خواندمت و تو اجابت كردي و درخواست كردم و تو عطا كردي و به درگاه تو ميل كردم و تـو مرا مورد مهر خويش قرار دادي و به تو اعتماد كردم و تو نجاتم دادي و به درگاه تو ناليدم و تو كفايتم كردي، خدايا درود فـرسـت بـر محـمد بـنـده و رسـول و پـيـامبـرت و بـر آل پاك و پـاكيزه‌اش، همگي و نعمت‌هاي خود را بر ما كامل گردان و عطايت را بر ما گوارا كن و نام ما را در زمره‌ي سپاسگزارانت بنويس و هم جزء يادكنندگان نعمت‌هايت، آمين، آمين.

 

اي پروردگار جهانيان، خدايا، اي كه مالك آمد و توانا، و توانا است و قاهر، و نافرماني شد ولي پوشاند و آمرزشش خواهند و آمرزد، اي كمال مطلوب جويندگان مشتاق و منتهاي آرزوي اميدواران، اي كه دانشش به هر چيز احاطه دارد و رأفـت و مهـر و بـردبـاري‌اش توبه جويان را فراگرفته،

خدايا، ما رو به درگاه تو آوريم،

در اين شبي كه آن‌را شرافت و بزرگي دادي به‌وسليه‌ي محمد پيامبرت و فرستاده‌ات و برگزيده‌ات از آفريدگان و امين تو بر وحي‌ات آن مژده دهنده و ترساننده و آن چراغ تابناك آن‌كه به‌وسيله‌اش بر مسلمانان نعمت بخشيدي و رحمت عالميان قرارش دادي.

خدايا، درود فرست بر محمد و آل محمد چنان‌چه محمد نزد تو شايسته‌ي آن‌ است، اي خداي بزرگ، پس درود فرست بر او و بر آل برگزيده پاك و پاكيزه‌اش همگي و بپوشان ما را به گذشت خود زيرا صداها با انواع مختلف لغـت‌هاشان (و هركس به زباني ناله‌اش) به‌سوي تو بلند است، پس اي خدا، براي ما قرار ده در اين شام بهره‌اي از هر خيري كه ميان بندگانت تقسيم فرمايي و نوري كه بدان هدايت فرمايي و رحمتي كه بگستري آن‌را و بركتي كه نازلش كني و عافيتي كه بپوشاني و روزي و رزقي كه پهن كني، اي مهربان‌ترين مهربانان، خدايا، برگردان ما را در اين هنگام پيروزمند و رستگار و پذيرفته و بهره‌مند و از نااميدان قرارمان مده و از رحـمتـت دسـت خـالي‌مان مفـرما و محـروممان مكـن از آن‌چه از فضل تو آرزومنديم، و جزء محرومان رحمتت قرارمان مده و نه نااميدمان مكن از آن زيادي عطايت كه آرزومنديم و ناكام بازِمان مگردان و از درگاهت مطرود و رانده‌مان مكن،، اي بخشنده‌ترين بخشندگان، و كريم‌ترين كريمان، ما با يقين به درگاه تو رو آورديم و به آهنگ (زيارت) خانه‌ي محترم تو  آمديـم پـس كـمك ده ما را بـر انـجـام منـاسـك حـج و حـجـمان را كامل گردان و از ما درگذر و تندرستمان دار زيرا كه ما به‌سوي تو دو دست (نياز) دراز كرده ايم و آن دست‌ها چنان است كه به خواري اعتراف به گناه نشاندار شده. 

 

خدايا، در اين شام به ما عطا كن آن‌چه را از تو خواسته‌ايم و كفايت كن از ما آن‌چه را از تو كفايت آن‌را خواستيم، زيرا كفايت كننده‌اي جـز تـو نـداريـم و پـروردگـاري غـيـر از تو براي ما نيست، تويي كه فرمانت درباره‌ي ما نافذ و دانشت به ما احاطه دارد و حـكـمي كه درباره‌ي ما فرمايي از روي عدالت است،

خدايا، خير و نيكي براي ما مقرر كن و از اهل خير قرارمان ده،

خدايا، واجب گردان براي ما از آن جـودي كـه داري پـاداشـي بـزرگ و ذخـيـره‌اي گرامي و آسايشي هميشگي و بيامرز گناهان ما را همگي و در زمره‌ي هلاك شدگان به‌دست هلاكتمان مسپار و مهر و رأفتت را از ما باز مگردان.


اي مهـربـان‌‌ترين مهربانان، خدايا، قرارمان ده در اين وقت از آن كساني كه از تو درخواست كرده و بديشان عطا فرموده‌اي، و شـكـر تـو را بـه‌جا آورده و تو نعمتت را بر آنها افزون كرده‌اي، و به‌سويت بازگشته و تو پذيرفته‌اي، و از گناهان به‌سوي تـو بـيـرون آمده و تـو هـمه را آمرزيـده‌اي، اي صاحب جلالت و بزرگواري، خدايا، ما را پاكيزه و (در دين) محكممان گردان و تـضرع وزاري‌مان بپذير، اي بهترين كسي كه از او درخواست شود و اي مهربان‌ترين كسي كه از او مِهر خواهند، اي كه بر او پوشيده نيست بـه‌هـم نـهـادن پـلك‌هاي چشم و نه برهم خوردن ديدگان و نه آن‌چه در مكنون ضمير مستقر گرديده و نه آن‌چه در پرده‌ي دل‌ها نهفته است. آري تمام آنها را دانـش تـو شـماره كـرده و بـردباري‌ات همه را در برگرفته است. منزهي تو و برتري از آن‌چه ستمكاران گويند برتري بسياري، تنزيه كنند تو را آسمان‌هاي هفت‌گانه و زمين‌ها و هركه در آنها است، و چيزي نيست جز آن‌كه به ستايش تو تسبيح كند، پس تو را است ستايش و بزرگواري و بلندي رتبه، اي صاحب جلالت و بزرگواري و فضل و نعمت‌بخشي و موهبت‌هاي بزرگ و تويي بخشنده بـزرگـوار رئوف و مهـربـان.

 

خـدايـا، فـراخ گـردان بـر من از روزي حلال خود و عافيتم بخش در تن و هم در دينم و ترسم را امان بخش و از آتش دوزخ آزادم كن.

خـدايـا، مرا بـه مكر خود دچار مساز و در غفلت تدريجي به‌سوي نابودي مبر و فريبم مده و شرّ تـبـهكاران جن و انس را از من دور كن.

اي شـنـواتـريـن شنوندگان، اي بيناترين بينايان و اي سريع‌ترين حساب‌رسان و اي مهربان‌ترين مهربانان، درود فرست بر محمد و آل محمد آن آقايان فرخنده و از تو اي خدا، درخواست كنم حاجتم را كه اگر آن‌را به من عـطـا كـنـي ديگر هرچه را از من دريغ كني زيانم نزند و اگر آن‌را از من دريغ داري ديگر سودم ندهد هرچه به من عطا كني، و آن اين است كه از تو خواهم مرا از آتش دوزخ آزاد گرداني، معبودي جز تو نيست، يگانه‌اي كه شـريـك نـداري، از تـو اسـت فـرمانـروايـي و از تـو است ستايش ،و تويي كه بر هرچيز توانايي، اي پروردگار، اي پروردگار...

 

(پـس مكـرّر مي‌گفتند يارَبُِّ و كساني كه دور آن حضرت بودند تمام گوش داده بودند به دعاي آن حضرت و اكتفا كرده بودند به آمين گفتن پس صداهايشان بلند شـد بـه گـريـسـتـن بـا آن حـضـرت...، طبق يكي از روايات حضرت بعد از ذكر يارَبُِّ يارَبُِّ يارَبُِّ، چنين ادامه دادند...)

 

خـدا، من چنانـم كـه در حال توانگري هم فقيرم، پس چگونه فقير نباشم در حال تهيدستي‌ام،

خدايا، من نادانم در عين دانشمندي، پس چگونه نادان نباشم در عين نـادانـي،

خـدايـا، به‌راستي اخـتـلاف تـدبـيـر تـو و سـرعـت تحول و پيچيدن در تقديرات تو جلوگيري كنند از بـنـدگـان عـارف تـو كـه بـه عـطايت دل‌آرام و مطمئن باشند و در بلاي تو مأيوس و نااميد شوند.

خـدايـا، از من هـمان سـرزنـد كـه شايسته‌ي پستي من است و از تو انتظار رود آن‌چه شايسته‌ي بزرگواري تو است،

خدايا، تو خـود را بـه لطـف و مهـر بـه من تـوصـيف فرمودي پيش از آن‌كه ناتوان باشم، آيا پس از ناتواني‌ام لطف و مهرت را از من دريـغ مي‌داري،

خـدايـا، اگـر كـارهـاي نـيـك از من سـرزنـد بـه فضل تو بستگي دارد و تو را منّتي است بر من، و اگـر كارهـاي بـد از من روي دهـد آن هـم بـسـتـگـي بـه عدل تو دارد و تو را بر من حجّت است.

 

خدايا، چگونه مرا وامي‌گذاري در صورتي كه كفايتم كردي و چگونه مورد ستم واقع گردم با اين‌كه تو ياور مني، يا چگونه نـااميـد گـردم در صـورتـي كـه تـو نـسـبـت بـه من مهـربـانـي هم اكنون به درگاه تو توسل جويم به‌وسليه‌ي آن نيازي كه به درگاهت دارم و چگونه تـوسـل جـويـم به‌وسليه‌ي فـقـري كـه محـال اسـت پـيـرامون تـو راه يـابـد يـا چگونه از حال خويش به درگاهت شكوه كنم با اين‌كه حال من بـر تـو پـنـهـان نـيـسـت يـا چـگـونـه بـا زبـان (قـال) تـرجـمه‌ي حال خود كنم در صورتي كه آن‌هم از پيش تو بُرُوز كرده به نزد خودت يا چـگـونه آرزوهايم به نوميدي گرايد با اين‌كه به آستان تو وارد شده‌ام يا چگونه احوالم را نيكو نكني بـا اين‌كه احوال من به تو قائم است.

خدايا، چه اندازه به من لطف داري با اين ناداني عظيم من و چقدر به من مهر داري بـا ايـن كـردار زشـت من،

خـدايـا چقـدر تـو بـه من نـزديـكـي و در مقابل چقدر من از تو دورم و با اين‌همه كه تو نسبت به من مهرباني. پس آن چيست كه مرا از تو محجوب دارد.

خدايا، آن طوري كه من از روي اختلاف آثار و تغيير و تحول اطـوار بـه‌دسـت آورده‌ام مقـصـود تـو از من آن اسـت كـه خـود را در هر چيزي (جداگانه) به من بشناساني تا من در هـيـچ چـيـزي نـسـبـت بـه تـو جـاهـل نـبـاشـم.

خـدايـا، هـر انـدازه پـسـتـي من زبـانـم را لال مي‌كند كرم تو آن‌را گويا مي‌كند، و هراندازه اوصـاف من مرا مأيوس مي‌كند نعمت‌هاي تو به طمعم اندازد.

خدايا، آن‌كس كه كارهاي خوبش كار بد باشد پـس چـگـونـه كـار بدش بد نباشد، و آن‌كس كه حقيقت‌گويي‌هايش ادعايي بيش نباشد پس چگونه ادعاهايش ادعا نباشد.

خدايا، فرمان نافذت و مشيت قاهرت براي هيچ گوينده‌اي فرصت گفتار نگذارد و براي هيچ صاحب‌حالي حس و حال به جاي ننهد.

خدايا، چه بسيار طاعتي كه (پيش خود) پايه‌گذاري كردم و چـه بـسـيـار حـالتـي كـه بـنـيـادش كـردم ولي (يـاد) عـدل تـو اعـتـمادي را كـه بـر آنـهـا داشـتـم يـكـسـره فـروريـخـت بـلكـه فضل تو نيز اعتمادم را به‌هم زد.

 

خدايا، تو مي‌داني كه اگر چه طاعت تو در من به‌صورت كاري مثبت ادامه ندارد ولي دوستي و تصميم بر انجام آن در من ادامه دارد،

خدايا، چگونه تصميم گيرم در صورتي كه تحت قهر توام و چگونه تصميم نگيرم با اين‌كه تو دستورم دهي،

خدايا، تفكر (يا گردش) من در آثار تو راه مرا به ديدارت دور سازد پس كردار مرا با خودت به‌وسليه‌ي خـدمتـي كـه مرا بـه تـو بـرسـانـد، چـگـونـه استدلال شود بر وجود تو به چيزي كه خود آن موجود در هستي‌اش نيازمند بـه تـو اسـت و آيـا اسـاساً براي ما سواي تو ظهوري هست كه در تو نباشد تا آن وسيله‌ي ظهور تو گـردد، تـو كـِي پـنـهان شده‌اي تا محتاج به‌دليلي باشيم كه به تو راهنمائي كند و چه وقت دور مانده‌اي تا آثار تو ما را به تو واصل گرداند، كور باد آن چشمي كه تو را نبيند كه مراقب او هـسـتـي و زيـان‌كـار بـاد سوداي آن بنده كه از محبت خويش به او بهره‌اي ندادي،

خدايا، فرمان دادي كـه بـه آثـار تـو رجـوع كنم پس بازم گردان به‌سوي خود (پس از مراجعه به آثار) به پوششي از انوار و راهنمايي و از بينش جوئي تا بازگردم به‌سويت پس از ديدن آثار هم چنان‌كه آمدم به‌سويت از آنها كه نهادم از نـظـر بـه آنها مصون مانده و همتم را از اعتماد بدانها برداشته باشم كه به‌راستي تو بر هر چـيـز تـوانـائي.

 

خـدايـا، ايـن خـواري من اسـت كـه پـيـش رويـت عـيـان و آشـكـار اسـت و ايـن حال (تباه) من است كـه بـر تـو پوشيده نيست، از تو خواهم كه مرا به خود برساني و به‌وسليه‌ي ذات تو بر تو دليل مي‌جويم. پـس بـه نـور خـود مرا بر ذاتت راهنمائي فرما و به ياد آر مرا با بندگي صادقانه در پيش رويت،

خدايا، بياموز به من از دانش مخزونت و محفوظم دار به پرده مصونت،

خدايا، مرا به حقائق نزديكان درگاهت بـياراي و به راه اهل جذبه و شوقت ببر.

خدايا، بي‌نياز كن مرا به تدبير خودت در باره‌ام، از تدبير خودم و به اختيار خودت از اختيار خودم و بر جاهاي بـيـچارگي و درماندگي‌ام مرا واقف گردان،

خدايا، مرا از خواري نفسم نجات ده و پاكم كن از شك و شـرك خـودم پـيـش از آن‌كه داخل گورم گردم به تو ياري جويم پس تو هم ياري‌ام كن و بر تو توكل كنم پس مرا وامگـذار و از تـو درخـواسـت كـنـم پـس نـااميـدم مگـردان و در فضل تو رغبت كرده‌ام پس محرومم مفرما و بـه حـضـرت تـو خـود را بسته‌ام پس دورم مكن و به درگاه تو ايستاده‌ام پس طردم مكن.

خدايا، مبـرّا اسـت خـوشـنودي تو از اين‌كه علت و سببي از جانب تو داشته باشد پس چگونه ممكن است من سبب آن گردم.

خـدايـا، تـو بـه ذات خـود بي‌نيازي از اين‌كه سودي از جانب خودت به تو برسد پس چگونه از من بي‌نياز نباشي.

خدايا، به‌راستي قضا و قدر مرا آرزومند مي‌كنند و از آن سو هواي نفس مرا به بندهاي شهوت اسير كرده پس تو ياور من باش تا پيروزم كني و بينايم كني و به‌وسليه‌ي فـضل خويش بي‌نيازم گرداني تا به‌وسليه‌ي تو از طلب كردن بي‌نياز شوم.

توئي كه تاباندي انوار (معرفت) را در دل اوليائت تا اين‌كه تو را شناختند و يگانه‌ات دانستند و توئي كه اغيار و بيگانگان را از دل دوستانت براندي تا اين‌كه كسي را جز تو دوست نداشته و به غير تو پناهنده و ملتجي نشوند و توئي مونس ايشان در آن‌جا كه عوالم وجود آنها را به وحشت اندازد و توئي كه راهـنـمائي‌شان كني آن‌گاه كه نشانه‌ها برايشان آشكار گردد.

چه دارد آن‌كس كه تو را گم كرده؟ و چه ندارد آن‌كس كه تو را يافته است؟ به‌راستي محروم است آن‌كس كه به‌جاي تو به ديگري راضي شود و به‌طور حتم زيانكار است كسي كه از تـو بـه ديـگـري روي كـنـد. چه‌سـان مي‌شود به‌غير تو اميدوار بود در صورتي كه تو احسانت را قطع نكردي و چگونه از غـيـر تو مي‌توان طلب كرد با اين‌كه تو تغيير نداده‌اي شيوه عطابخشي‌ات را.

اي خدائي كه به دوستانت شـيريني همدمي خود را چشاندي و آنها در برابرت به چاپلوسي برخاستند و اي خدائي كه پوشاندي بر اولياء خودت خـلعـت‌هـاي هـيبت خود را پس آنها در برابرت به آمرزش‌خواهي به‌پاخواستند، توئي كه ياد كني پيش از آن‌كه يـاد كـنـنـدگـان يـادت كـنـنـد و تـوئي آغـازنـده بـه احـسـان قبل از آن‌كه پرستش‌كنندگان به‌سويت توجه كنند و توئي بخشنده‌ي عطا پيش از آن‌كه خواهندگان از تو خواهند و توئي پربخشش و سپس همان را كه به ما بخشيده‌اي از ما بـه قـرض مي‌خـواهـي.

 

خـدايـا،  مرا به‌وسليه‌ي رحـمتـت بـطـلب تـا من بـه نـعـمت وصالت نائل گردم و به‌وسليه‌ي نعمتت مرا جذب كن تا به تو رو كنم.

خدايا، به‌راستي اميد من از تو قطع نگردد و اگرچه نافرماني‌ات كنم، چنان‌كه ترسم و از تو زائل نشود و گرچه فرمانت برم، همانا جهانيان مرا به‌سوي تو رانده‌اند و آن علمي كه به كرم تو دارم مرا به درگاه تو آورده،

خدايا، چگونه نوميد شوم و تـو آرزوي منـي و چـگـونه پست و خوار شوم با اين‌كه اعتمادم بر تو است.

خدايا، چگونه عزت جويم با اين‌كه در خـواري جايم دادي و چگونه عزت نجويم با اين‌كه به خود مُنتَسِبَم كردي،

خدايا، چگونه نيازمند نباشم بـا اين‌كه تـو در نـيـازمندانم جاي دادي يا چگونه نيازمند باشم و توئي كه به جود و بخششت بي‌نيازم كـردي،

و تـوئي كـه معبودي جز تو نيست شناساندي خود را به هر چيز و هيچ چيزي نيست كه تو را نشناسد و توئي كه شناساندي خود را به من در هر چيز و من تو را آشكار در هـر چـيـز ديـدم و تـوئي آشـكار بر هر چيز، اي كه به‌وسليه‌ي مقام رحمانيت خود (بر همه چيز) احاطه كردي و عرش در ذاتش پنهان شد توئي كه آثار را به آثار نابود كردي و اغيار را به احاطه‌كننده‌هاي افلاك انوار محو كردي.

 

اي كه در سراپرده‌هاي عرشش محتجب شد، از اين‌كه ديـده‌ها او را درك كـنـنـد، اي كـه تـجـلي كـردي بـه كمال زيبائي و نورانيت، و پابرجا شد عظمتش از استواري، چگونه پنهان شوي با اين‌كه تو آشكاري، يا چگونه غايب شوي كه تو نگهبان حاضري و بر هر چيز توانا و مقتدر، و ستايش تنها مخصوص خداوند يكتاست.

 

 

 

 

 

 

بازگشت

Share

 

 

 

 

 

 
 
   
آدرس ایمیل شما
آدرس ایمیل گیرنده
توضیحات
 
 
 
 
شرکت در میزگرد - کلیک کنید
 
 
نظر شما در مورد مطالب سایت چیست ؟
 
 
 
 
 
 
 
©2025 All rights reserved . Powered by SafireAseman.com